زن و تهرانی که مدرن شد

زن و تهرانی که مدرن شد


زن و تهرانی که مدرن می‌شد؛ ترجمه‌ای آزاد از مقاله‌ی «کاوشی در تصورات شهری تهران»

 

«ظهور و توسعه‌ی حیات شهری مدرن در تهران اغلب به واسطه‌ی مطالعه‌ی تاریخ طراحی، جغرافیا و معماری به ما معرفی شده است. مطالعه‌ای که شهر را در قالب تغییرات در معماری، مورفولوژی، الگوی خیابان‌ها، تغییرات فضایی شهری مانند توسعه‌ی خیابان‌ها، ساختار اداری شهر و... مطالعه می‌کند.»[1]

مقاله‌ی «کاوشی در تصورات شهری تهران»، نوشته‌ی سمیه فلاحت، با جملات بالا آغاز می‌شود. جملاتی که نقدی است بر مطالعاتی که تاکنون در تلاش بوده‌اند ظهور مدرنیته در شهر و حیات شهری را خوانش کنند. نویسنده اما در این مقاله سعی دارد به شیوه‌ای دیگر به سراغ کنکاش تاثیرات ظهور مدرنیته‌ی شهری در تهران اوایل قرن بیستم برود:  

«در حال حاضر نیاز مبرمی به بازنگری در مدرنیته‌ی شهری تهران وجود دارد. ... من تجربیات ذهنی زندگی شهری در تهرانِ دهه‌های ابتدایی قرن بیستم را که در بازنماهای فرهنگی شهر، به ویژه رمان‌هایی که در آن دوره نوشته شده‌اند و تکه‌هایی فرهنگی در پروسه‌ی مدرنیته بودند، بررسی خواهم کرد.»[2]

سمیه فلاحت دو رمان را برگزیده است: تهران مخوف، نوشته‌ی مرتضی مشفق کاظمی در سال ۱۳۰۱ ش و زیبا، نوشته‌ی محمد حجازی در سال ۱۳۱۱ ش. نویسنده اما در این خوانش سوژه‌ای مشخص در نظر داد: زن. چرا که معتقد است بازنماییِ «ساختار شهرنشینی جدید» در این رمان‌ها پیوندی قوی میان فضای شهری و هویت زن نشان می‌دهد.

این نوشته ترجمه‌ای آزاد از مقاله‌ی «کاوشی در تصورات شهری تهران» نوشته‌ی سمیه فلاحت است. ترجمه‌ای با هدف بیان مهم‌ترین یافته‌های مقاله‌ای که مصداقی از مطالعه‌ی حیات شهری تهران برای فهمی دقیق‌تر، و شاید حتی درست‌تر، از تأثیر ورود مدرنیته بر شهر ایرانی است و برای تحقق هدفش تهران را به نه به طور مستقیم و از خلال منابع حقیقی تاریخی بلکه به طور غیرمستقیم و با رمان‌هایی که تهران را به تصویر کشیده‌اند، مطالعه کرده است[3].

مهین در تهران مخوف و زیبا در رمان زیبا دو زن با شخصیتی متفاوت‌اند که دگرگون از دیگری از مدرنیته تأثیر گرفته و تجربه‌ی متفاوتی در ارتباط با شهر دارند. هریک در حال بردن بهره‌ای متفاوت از شرایط جدید جامعه هستند. هریک تجربه‌گرِ «تفاوت‌» با سبک زندگی سنتی زنان هستند. سبکی که زن را به چهاردیواری خانه محدود می‌کرده و هرگونه حضوری در جامعه یا هرگونه تأثیری از محتویات جامعه بر او را پس می‌زده است. تنها برون‌رفت زن سنتی، دورهمی‌هایی با هم‌جنس‌هایش و هم‌فکرهایش است یا نهایتاً گردش در بازار سنتی که احتمالاً مردی از محارمش او را همراهی می‌کرده است. مهین و زیبا هر دو سوژه‌ی مدرن زنانه در نوسان دائم بین رهایی و محدودیت هستند.

«هر دو سوژه‌ی زن مدرن در رمان‌های تهران مخوف و زیبا، دو روش مدرنیته را نشان می‌دهند که در ارتباط متقابلِ فضای شهری جدید و عاملیت زنانه‌ی جدید ساخته شده‌اند. هر دو سوژه در نوسان دائمی میان آزادی و محدودیت هستند، در حالی که فضای شهری، به‌ویژه خیابان‌های مشخصی در شهر، نقشی کلیدی در خلق گونه‌ی جدیدی از آزادی و استقلال برای سوژه‌ی زن بازی می‌کنند.»[4]

زیبا

زیبا شخصیتی کلیدی در زندگی شخص اول رمان، یعنی حسین است. پسری که تا پیش از ورودش به تهران، در شهری کوچک بوده و آموخته‌هایش در آموزه‌های مذهبی خلاصه می‌شده است. حسین به تهران مهاجرت کرده و درگیر جنگی درونی با مظاهر جدید زندگی و آدم‌ها در تهران است؛ و این جنگ در اوقات بسیاری تصمیم ذهنی بازگشت به شهرش را سبب می‌شود.

«زیبا... سوژه‌ی مدرن زنانه‌ی رایجی است که شخصیتی را به تصویر می‌کشد که در ادبیات مدرنیته‌ی شهری جاهای دیگر نیز مشاهده می‌شود. به این ترتیب شاید بتوانیم زیبا را نماینده‌ی شخصیت مدرن زنانه‌ی جهانی بدانیم؛ چرا که دارای ویژگی‌های شخصیتی‌ای است که می‌توان به زنان در زمان ظهور مدرنیته نسبت داد: شیفته‌ی خرید، مشتاق سبک زندگی مصرف‌گرایی، حرکت به سمت فساد و تبدیل به ابزاری جنسی. در واقع زیبا نسخه‌ی نامطلوبی از سوژه‌ی زن مدرن است... .»[5]

مهین

مهین اما سوژه‌ی زنانه‌ی مدرن دیگری را نشان می‌دهد. او از درون یک خانواده‌ی سنتی اما تازه‌به‌دوران‌رسیده برآمده و پدرش منصبی اداری در دولت دارد. مهین زنی روشنفکر را نشان می‌دهد که دغدغه‌ی حقوق زنان در جامعه‌ی ایرانی را دارد. او طرفدار تحصیل نوین برای زنان است، ازدواج‌های اجباری و فاقد عشق را پس می‌زند، طرفدار آزادی جنبش‌های اجتماعی زنان در جامعه است، جرئت بیان احساسات و عواطفش و پیروی از آنان را دارد و این کار را بر پیروی از مرزهای فرهنگی سنتی یا منابع مادی ترجیح می‌دهد. در یک کلیت، مهین زنی است که تمام باورهای سنتی دیگر زنان، از جمله مادر خود را نفی می‌کند و پس می‌زند. او معتقد است که جهان زنان سنتی به چهاردیواری خانه‌هایشان محدود است و هرگز از آن فراتر نمی‌رود. در واقع مهین در ساحت ذهن خود در تلاش برای فراتر رفتن از مرزهای سنتی جامعه‌ی خودش است؛ و به عبارتی دیگر، عقاید او برخاسته از شرایطی است که خانواده و جامعه بر او تحمیل کرده است. او شرایط خود و دیگر زنان جامعه‌اش را پس می‌زند:

«خدایا ما زنان در این محیط چه اندازه بدبختیم؟»[6]

مهین دغدغه‌ی شرایط تمام زنان جامعه‌ را دارد؛ در جملاتی از رمان آمده است:

«او می‌دانست در جامعه‌ی امروزی با تمام آنچه گفته شده هنوز وضع زن با مرد به یک چشم دیده نمی‌شود و نسبت به رفتار جنس لطیف هنوز قضاوت بی‌طرفانه در کار نیست. دختر آگاه بود که به حیثیت یک مرد از جهت آشنایی و معاشرت با زنی خدشه وارد نمی‌گردد در صورتی که تنها اشاره یا تبسم زنی به یک مرد ناشناس سخت موجب تعرض و ایراد دیگران می‌شود و کوچک‌ترین لغزش جنس لطیف را اگرچه مشوق و محرک اصلی آن هم مرد باشد، بی‌عصمتی و بی‌عفتی می‌خوانند.»[7]

«مهین نسخه‌ی مطلوبی از زن مدرن است. (بر خلاف زیبا) تفسیری از مدرنیته‌ی محلی است. که تمایلی را پیش‌بینی می‌کند که در تصور متأخرتری از مدرنیته‌ی شهری ایرانی ظهور کرد... . مدرنیته‌ی محلی که نه ادامه‌ی شرایط سنتی و نه مدرنیته‌ای غربی است.»[8]

زیبا، مهین و شهر

شخصیت زیبا با گشت‌وگذارهایش در شهر گره خورده و اصلی‌ترین مشخصه‌ی معرفی شخصیت اوست؛ و لاله‌زار، خیابانی که مرکزیت فرهنگ مدرن، هنر مدرن و صحنه‌ی بازتولیدهای اجتماعی-سیاسی و در نهایت بستری برای نمایش شهرنشینی مدرن است، گردشگاه هر روزه‌ی اوست. ارتباط زیبا و لاله‌زار در این جملاتش مشخص است:

«من از عشق که سهل است از جان می‌گذرم و از گردش لاله‌زار و جوراب ابریشمی و عطر کتی، دست بر نمی‌دارم.»[9]

لاله‌زار پاتوق هرروزه‌ی زیباست و جایی که حسین برای یافتنش به آنجا می‌رود:

«چه عیب دارد بروم خیابان لاله‌زار را ببینم و تفریح کنم. می‌گویند جای قشنگی است. ولی در حقیقت مقصودم این بود که زیبا را آنجا را پیدا کنم چون می‌گفت اغلب صبح‌ها برای گردش و خرید به خیابان لاله‌زار می‌رود.»[10]

برخلاف زیبا اما حضور مهین در شهر محدود است. علی‌رغم باورش به حقوق زنان و عبور از مرزهای سنتی، حضور او در شهر، تنها رفتن از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر است که با مادرش، خدمتکارشان یا معشوقش همراهی می‌شود. در این رفت‌وآمدها نیز از کالسکه‌ی خانوادگی یا تراموا استفاده می‌کند که باز هم در آن‌ها نه تنها، بلکه با همراهانش است. مهین و شهر با یکدیگر بیگانه هستند و همین بیگانگی‌ست که سبب می‌شود از همه‌ی فرصت‌های جدیدی که زندگی شهری جدید به او می‌دهد، بهره نبرد.

علت اصلی بیگانگی مهین و تمام زنانی که نماینده‌شان است، ترس از جنس مخالف در خیابان است. ترس از این فضاهای شهری نوین که سبک جدیدی از برخوردهای جنسیتی را دارند. فضاهای شهری که سوژه‌ی زن را به شکل یک فلانور[11] یا کسی که خرید و فروش بخشی از اوقات فراغتش است را به سطح شهر می‌کشاند، زندگی شهری سوژه‌ی مرد را نیز به همین علت دچار تغییر می‌کند. حضور زن در خیابان دلیلی جدید برای قدم زدن و پرسه زدن سوژه‌ی مرد در شهر می‌شود:‌

«در آن ساعت در خیابان لاله‌زار جوانان با ذوق شهر که به‌قصد شکار جنس لطیف آمده بودند مرتبا از این سر به آن سر می‌رفتند. علی‌اشرف... با تاسف زیاد که چرا فرخ... او را از گردش لاله‌زار و تماشای سفیدرویان در چادرهای سیاه بازداشته باشد و در نتیجه از رفقا در به‌دام‌انداختن مهرویان عقب بماند... .»[12]

یا در جایی از رمان زیبا آمده است:

«در همین تهران هر روز عده‌‌ی زن‌های جورابی زیادتر می‌شود، مرد و زن توی خیابان لاله‌زار با هم قاطی راه می‌روند و بی‌شرم و حیا با هم حرف می‌زنند، بلکه شنیده‌ام توی درشکه با هم می‌نشینند.»[13]

«شیوه‌ی جدیدی از برخوردهای زن و مرد، در حالی که انگیزه‌ی جنسی دارد و زن را سوژه‌ی آزار و لذت جنسی می‌داند، پدید آمده بود و خیابان‌های شهری مکان بروز این شیوه‌های جدید برخورد بود.»[14]

«از آنجا به سمت شمال قدم‌زنان می‌رفت. نزدیک خیابان... دو دختر ارمنی را دید... . هر دوی آن‌ها دامنی از پارچه‌ی سرمه‌ای‌رنگ و بلوزی سفید در بر داشتند و گیسوان بلوطی خود را پشت سر تاب داده... . سیاوش با خود فکر کرد چه عیبی دارد که آن دو را تعقیب کند و شاید نتیجه بگیرد.»[15]

شهری که بستر چنین برخوردهایی است، در این رمان‌ها به معیاری برای قضاوت تبدیل می‌شود. گرچه بعد از دوره‌ی مشروطه حضور زنان در عرصه‌ی عمومی بیشتر شد، اما همچنان نگرانی‌ها و مناقشه‌ها و نقدها از حضور و دیده‌شدن زن در شهر ادامه داشت. رمان‌هایی که به نوعی با مدرنیته‌ی شهری تهران مرتبط بودند، دیده‌شدن زنان در شهر را به عدم‌شایستگی و بی‌ریشه‌بودن آن‌ها متصل می‌کردند. زنی که از تعقیب‌شدنش لذت می‌برد و تفریح می‌کند:

«وقتی یک جوان شیکی دنبالم می‌افتد وقربان‌صدقه‌ام می‌رود و من زیر چادر با حرکت دست و گردن به آمدن تشویقش می‌کنم و زیر لب فحشش می‌دهم، انگار که در بهشتم.»[16]

زیبا نماینده‌ی یک زن مدرن تهرانی است که در داشتن روابط با مردان آزاد است. آزادانه در لاله‌زار قدم می‌زند، خرید می‌کند و این کار تفریح روتین اوست. شخصیت مرد در این رمان، زیبا را با زن دیگری که در مرزهای سنتی باقی مانده است، مقایسه می‌کند. با این پرسش که کدام یک به لاله‌زار می‌رود؟ حسین در جدال‌هایش با زیبا او را زنی همه‌جارفته و لاله‌زارگردیده توصیف می‌کند:

«آیا حیف نبود پرویز شوهر تو باشد؟ تو زن هرجارفته و لاله‌زارگردیده برای مثل منی فاسق و فاسد خوبی نه برای پرویز.»[17]

البته گاهی چنین قضاوت‌هایی متوجه سوژه‌ی مرد نیز بوده است:

«چون راه را نمی‌دانستم از بقال سرگذر پرسیدم. با لبی پرخنده به دکاندار همسایه گفت: «مشهدی غلام، آشیخ می‌خواهد برود لاله‌زار! نشانیش بده. آمشهدی غلام، خیابان لاله‌زار خانم‌های قشنگ دارد. ملتفت خودت باش!»[18]

و در ادامه‌ی داستان زمانی که زیبا تصمیم می‌گیرد به زنی موجه و موقر تبدیل شود، لاله‌زار را برای خودش ممنوع می‌کند:

«از این بیرون‌رفتن‌ها رنج دیده‌ام و آزرده‌ام. دلم می‌خواهد بعد از این مثل زن‌های خوب و نجیب کنج خانه بنشینم و روی بازار و لاله‌زار را نبینم... .»[19]

«خدا لاله‌زار را خراب کند. پایم بشکند اگر دیگر به لاله‌زار قدم بگذارم. من دختر کسی بودم. من نجیب بودم. با گردش لاله‌زار مناسبتی نداشتم... .»[20]

جمع‌بندی

«مهین و زیبا هر دو حضور زن در حوزه‌ی عمومی را به دو شیوه‌ی متفاوت بازتولید می‌کنند: فراتررفتن از مرزهای اجتماعی-فضایی مردسالارانه‌ی گذشته در فضای عمومی بیرونی به عنوان مصرف‌کننده و شیفته‌ی خرید (زیبا) و فراتررفتن از مرزهای فکری در فضای خصوصی داخلی خانه (مهین). مهین با پذیرش افکار مدرن و گسترش دنیای ذهنی خود از مرزهای خانوادگی‌اش فراتر می‌رود و با این کار وارد حوزه‌ی عمومی مفهومی[21] می‌شود، اما از لحاظ دیده‌شدن و حضور و حرکت، به حوزه‌ی خصوصی خانه محدود می‌ماند و به این ترتیب سوژه‌ای منفعل در مدرنیته‌ی شهری است. زیبا اما در سمت دیگر، دوگانه‌ی خصوصی‌عمومی را نه با طرز فکر، بلکه با حضور فیزیکی در فضای شهری خیابان لاله‌زار، به عنوان روش کلیدی و جدید از خودنمایی در شهر، بازتعریف می‌کند. او از به نمایش‌گذاشتن جنسیت زنانه‌اش در برابر نگاه‌های عمومی... لذت می‌برد و با این کار شیوه‌های جدیدی از لذت را در فضای شهری ایجاد و تمرین   می‌کند... .»[22]

«گرچه زیبا و مهین هر دو گونه‌ای از آزادی و فرارفتن از مرزها را تجربه می‌کنند، ولی علی‌رغم این اشتراک، دو فیگور مدرن متفاوت را نشان می‌دهند و این تفاوت بر مبنای فعالیت‌های روزانه‌ی فضایی مدرن آن‌هاست که در دو تعریف متفاوت از مدرنیته می‌گنجد: تعریفی نامطلوب (زیبا) و تعریفی مطلوب (مهین). ... زیبا در رمان با صفاتی نامطلوب توصیف می‌شود. کسی که خطری برای مردان است. زنی بسیار راحت و بدون قید و مرز که مدام به دنبال نمایش و عرضه‌ی خودش است. از طرفی لاله‌زار نیز نماینده‌ی شباهت با فضاهای شهری اروپایی‌ست. کاربری‌ها، مغازه‌ها، کالاها و سبک زندگی فرنگی در آن جریان دارد و مدرنیته‌ی غربی را نمایندگی می‌کند و هویت زیبا، به عنوان سوژه‌ی نامطلوب مدرن، با این فضای نمایشگرِ مدرنیته‌ی غربی گره خورده است. اما در سمت دیگر، مهین مدرنیته‌ی مطلوب را نمایش می‌دهد. کسی که روشنفکر اما همچنان نجیب است. شخصیت مهین نه سنتی است و نه غربی. از لحاظ ذهنی باز و روشنفکر است اما از لحاظ فضایی همچنان محدود است. در واقع او شرایط بینابینی‌ای را معرفی می‌کند که می‌توان مدرنیته‌ی محلی نامید.»[23]

 

نقدی بر یافته‌های مقاله

سوژه‌ی زن را در بازه‌ی زمانی‌ای که مدرنیته به تازگی ظهور کرده است، در چند دسته می‌توان قرار داد؟ در این مقاله دو سوژه‌ی مشخص در نظر بود و در برابر این دو سوژه نیز دو ارتباط مشخص با شهر. نخست سوژه‌ای نامطلوب در ارتباط با تنها یک خیابان که لاله‌زاریست که نه‌تنها در رمان‌ها، بلکه در منابع دست اول تاریخی نیز محل عبور زنان بدکاره معرفی می‌شده است؛ و سوژه‌ای مطلوب که اساسا ارتباطی با شهر ندارد. اما نه تمامی زن‌ها در این دو دسته قرار می‌گرفتند و نه فقط لاله‌زار در شهر بستر حضورِ متفاوتْ از گذشته‌ی زنان بود. حضور زن در شهر طیف وسیعی را شامل می‌شد. بخشی از این طیف به فعالیت‌های روزانه در فضاهای شهری مربوط بود و بخشی دیگر تجمعات زنان بود که به مناسبت‌های مختلف در سطح شهر اتفاق می‌افتاد. از حضور در تجمعات و اعتراضات سیاسی و شعار دادن تا تجمع در مقابل دروازه‌ی ارگ و گفت‌وگو با مردانی که ارگ خارج می‌شدند درباره‌ی مراسم سلام عید نوروز.[24] از ممنوع‌شدن حضور زن در بازار هنگام عبور دسته‌های عزاداری، ولی در عوض اجازه‌ی حضور آن‌ها در خیابان‌ها و پرشدن فضای خیابان از زن‌ها تا اجازه‌ی ورود زن‌ها به مراسم روضه‌خوانی مجلس شورای ملی که به گفته‌ی عین‌السلطنه تعدادشان از مردها حتی بیشتر بود.[25]

ارتباط زن و شهر بسیار فراتر از دوتاییِ بررسی‌شده در این مقاله بوده است. چه دوتایی مدرنِ مطلوب و نامطلوب و چه دوتایی محبوبیت لاله‌زار برای گونه‌ی نامطلوب و ترسناکی شهر برای گونه‌ی مطلوب.

نکته‌ی دیگر اما درون‌مایه‌ی رمان‌هاست؛ درون‌مایه‌‌هایی که بر شخصیت‌پروری‌ها سایه افکنده بودند. تهران مخوف داستان عاشقانه‌ای میان فرخ و مهین است. عشقی که در جامعه‌ی آن روزه به رسمیت شناخته نمی‌شد و ازدواج ناشی از آن مردود بود. حتی خواندن رمان‌هایی با درون‌مایه‌های عاشقانه نیز ناپسند تلقی می‌شد. نویسنده‌ی رمان آشکارا به این موضوع اشاره می‌کند. مهین دختری است که به گفته‌ی فیروزه (دختر خدمتکار)، کتاب‌هایی می‌خواند که «در آن گفت‌وگو از عشق و عاشقی و حکایت‌هایی است که چطور فلان پسر عاشق فلان دختر شده و می‌گویند خواندن آن‌ها سواد انسان را هم درست می‌کند.»[26] کتاب‌هایی که رمان نام داشتند و پدر مهین آن‌ها را «کتاب‌های ضاله»‌ می‌خوانده و معتقد بوده است بر روی دخترش تاثیرات منفی می‌گذارند.[27] تهران مخوف نیز رمانی عاشقانه بود که در همین روزگار نوشته شد. عشق را ستایش می‌کند و نقش اول رمانش را دختری روشنفکر به تصویر کشیده است که عشق را انتخاب می‌کند. در چنین درون‌مایه‌ای چه بسا چگونگی ارتباط مهین با شهر موضوعی بی‌اهمیت برای نویسنده بوده باشد. نویسنده با نمایش طرز فکر مهین سروکار دارد. چه بسا که در همین رمان نیز جایی اشاره به حضور مهین در شهر نیز شده است: «او غالب روزها که برای خرید به خیابان یا بازار سر می‌زد... .»[28] تا چه میزان می‌توان از چنین رمانی شخصیتِ زنِ مدرنِ مطلوبی که از فضاهای شهری با برخوردهای جنسیتی جدید می‌هراسد را بیرون کشید؟

 

1.     Falahat, S. (2020). Excavating urban imaginaries in Tehran. In Being Urban (pp. 233-251). Routledge.

2.      حجازی، محمد. (۱۳۴۰). زیبا. تهران: ابن‌سینا.

3.      سالور، قهرمان‌میرزا. (۱۳۷۴). روزنامه‌ی خاطرات عین‌السلطنه (جلد هشتم و نهم). تهران: اساطیر.

4.      مشفق کاظمی، مرتضی. (۱۳۴۷). تهران مخوف. تهران: ارغنون.

 

 


[1] (Falahat, 2020: 233, 234)

[2] (Ibid, 234)

[3] «آثار ادبی یا رمان‌ها منابعی برای خوانش مدرنیته شهری هستند، چرا که دگرگونی‌های فکر و عمل مرتبط با مدرنیته را نمایش می‌دهند.» (Falahat, 2020: 234 , 235)

[4] (Ibid., 237)

[5] (Ibid)

[6] (مشفق کاظمی، ۱۳۴۷: ۴۰)

[7] (همان، ۲۳۳ و ۲۳۴)

[8] (Falahat, 2020: 237)

[9] (حجازی، ۱۳۴۰: ۴۹)

[10] (همان، ۳۹)

[11] flâneur

[12] (مشفق کاظمی، ۱۳۴۷: ۳۹۷)

[13] (همان، ۳۵۵)

[14] (Falahat, 2020: 244)

[15] (مشفق کاظمی، ۱۳۴۷: ۳۱۲)

[16] (حجازی، ۱۳۴۰: ۴۹)

[17] (همان، ۲۶۸)

[18] (همان، ۳۹)

[19] (همان، ۱۸۲)

[20] (همان، ۱۹۱)

[21] conceptual public sphere

[22] (Falahat, 2020: 247)

[23] (Falahat, 2020: 247 , 248)

[24] (سالور، ۱۳۷۴: ۶۸۳۷، ۶۸۳۸ و ۷۰۳۲)

[25] (همان، ۷۳۰۷، ۶۵۰۱ و ۶۵۰۷)

[26] (مشفق کاظمی، ۱۳۴۷: ۳۳)

[27] (همان، ۳۴)

[28] (همان، ۲۷)




Report Page