بیداری اسلامی
نویسنده: سید ابوالحسن علی ندوی ترجمه: عبدالقادر دهقان
جنگ جهانی دوم (١٩١٤-١٩١٨) و حملات متحدین و فروپاشی خلافت عثمانی، آثار بدی بر کشورهای اسلامی به جای گذشت؛ به ویژه کشور اسلامی هند که ملت آن یکپارچه به یاری خلافت عثمانی برخاسته و آن را قضیۀ مرگ و زندگی دانستند، اما هنگامی که خلافت عثمانی در برابر حملات وحشیانه متحدین، از هم پاشید، یأس و ناامیدی بر ملت مسلمان هند چیره گشت و نزدیک بود که از انتفاضه و نهضت و قدرت اسلام، قطع امید کنند، در این موقعیت حساس بود که شاعر فرزانه، به عنوان دعوتگر مجاهد، با اشعار و حماسه آفرینی خود، روح عزت و سربلندی در کالبد مسلمین دمید و نقش رهبری و جایگاه واقعی و رسالت جاودان مسلمین را که در هر دور از ادوار تاریخ ماندنی است و با فروپاشی حکومتها از بین نمیرود، یادآور شد.
دکتر اقبال در آن مقطع زمانی حساس، قصیدههایی سرود که همگی در فن شعر و حکمت و بلاغت، سر آمد هستند، اما قصیده «طلوع اسلام» که ما آن را به عنوان «بیداری اسلامی» تقدیم میکنیم کعبۀ مقصود و دارای جایگاه ویژهای است و در زیبایی سبک و قدرت تعبیر و ذوق شعری بینظیر است، و در واقع ترجمه و نقل این مفاهیم عالی به زبانهای دیگر امکان پذیر نیست، اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید
اقبال میگوید: «تو ای مسلمان دست قدرت الهی و خلیفه او هستی، ایمان و یقین را در وجود خود تجدید کن، زیرا گمان و تخمین بر تو چیره گشته است، مقام و مرتبت تو از آسمانها و ستارگان است. این جهان هستی، زوال پذیر است اما تو آخرین پیام جاودان الهی هستی و تا رسالت تو باقی است تو نیز ماندگار خواهی ماند. خون سرخ و جوشان توست که در رگهای لالههای خونینکفن جریان دارد و از خون پاک تو گلها سیراب میشوند، نسب معنوی تو با حضرت ابراهیم خلیل ÷ متصل است پس تو بانی حرم الهی هستی. هدیه و ارمغانی که نبوت از جهان آب و گل به جهان جاودان همراه داشت جز تو چیز دیگری نبود این راز و نکته نیک در تاریخ گذشته امت اسلام، آشکار گردید، تو وصی و نماینده ملتهای آسیا هستی.
بار دیگر به گذشته خود بر گرد و دروس صداقت و عدالت و شجاعت را تکرار کن، جهان در انتظار توست و رهبری عالم همچو تو شخصیتی را میطلبد. هدف آفرینش و رمز دین اسلام، حاکمیت، برادری، محبت و الفت است، پس ای مسلمان؛ موانعِ رنگ و خون، نژاد و تعصبات قومی را از میان بردار، آخر تا کی مانند پرندگانِ نغمه خوانِ گلستان، به نرمی و لطافت به سر میبری، مگو بالهایت نیروی پرواز بازهای بلند پروازی را که بر کوههایی سر به فلک کشیده آشیانه میکنند ندارند؟
در جهان گمان و تخمین، یقین و ایمان مسلمان، همانند چراغ راهب در تاریکیهای صحرا و شب تیره است، چه نیرویی بود که کسری و قیصر را از تخت پائین کشید و به ظلم و ستم آنان خاتمه داد همان نیروی علی و فقر ابوذر و صداقت سلمان بود.
بنگر که کاروان مؤمنان آزاده چه بیباکانه به پیش میرود و اسیران قرنها و نسلها چگونه از روزنه درها آنان را نگاه میکنند. بله زندگی بدون ایمانی قوی و راسخ پایدار نیست و ثابت شده که تورانی از آلمانی راسخ قدمتر است این انسان خاکی هرگاه با لباس ایمان و یقین مزین باشد، بال جبرئیل را به دست آورده و در جهان به پرواز در میآید، همانا شمشیرهای برنده و عقلهای دراک، در دست بردگان نیرویی به شمار نمیآید، زنجیرهای بردگی و ذلت شکست ناپذیر نیست مگر با نیروی ایمان و یقین، چه کسی میتواند قدرت و هیبت مؤمن را تخمین بزند؟ یک نگاه او برای تغییر اوضاع و سرنوشتها، کافی است آیا ولایت و پرهیزگاری و سلطه و علم اسماء و وسعت دانش چیز دیگری جز تفسیر کلمۀ «ایمان» هستند؟
بدان که بینش ابراهیمی، به آسانی به دست نمیآید، زیرا هوسها و طمعها در نفس بشر ریشه دوانیده و لانه کردهاند.
همانا که تبعیض و امتیاز بین آقا و زیر دست و بین حاکم و محکوم موجب نابودی و هتک حرمت انسان است، ای جباران زورگو بدانید که محاکمه پروردگار بسیار سخت و عاقبت ظلم وخیم و خطرناک است.
هرچه باشد از آتش و خاک، همه دارند یک حقیقتی پاک، اگر یک ذره در فضا شکافته شود، خون بدر منیر از او جریان مییابد.
آری! یقین محکم و عمل مستمر و محبت رسول بزرگوار ج و فاتح ملتها، شمشیر برندهای است در دست قهرمان معرکۀ زندگی، یک مرد باید دارای قلب سالم، وجدان بیدار، خون گرم و نگاه عفیف و سوز عشق و بلند پروازی باشد.
تو ای مسلمان رمز «کن فیکون» هستی، خود را بشناس، پیش از آنکه دیگران تو را بشناسند، امین و ترجمان گویای پروردگارت باش، هوسها و طمعها، کانونهای گرم انسانها را از هم پاشیده است، پس تو ای مسلمان! نغمه اخوت و برادری و زبان عشق و محبت باش.
چیست این تفرقه شوم بین هندی و خراسانی و بین ایرانی و افغانی؟ ای کسی که به ساحل پناه جستهای! به عمق دریا فرود آی، زیرا قلمرو تو مرز نمیشناسد، ای پرنده بلندپرواز؛ جِرم و غبارِ رنگ و نژاد و قوم و وطن بر بالهایت فرونشسته است، پیش از آنکه به پرواز درآیی، این غبارها را بزدای.
در اعماق اسرار زندگی فرود آی و خود را از قید زمان و مکان آزاد ساز و جاودانه بمان، هرگاه با معرکه زندگی رو به رو شوی، آهن سخت و هرگاه با عشق مواجه میشوی ابریشم نرم باش، راه صحرا را در پیش گیر و کوهها را با سیل خروشان و موجهای تند، در هم شکن و اگر در راه با گلستانی برخوردی، آن را با جویبارها و آبشارهای خود که صدای دلنشین آنها را سرشار و سرمست میکند سیراب گردان.
علم و محبت تو مرز نمیشناسند و زوال پذیر نیستند و در گیتار جهان هستی نغمهای شیرینتر از تو وجود ندارد.
انسان همواره در طول زمان، طعمۀ خودخواهیهای پادشاهان جبار بوده است، چه واقعیت تلخ و هولناکی است که انسان همنوع خود را مانند درندگان تکه پاره کند. درخشندگی بر تمدن غرب چشمها را خیره میکند، لکن به خدا سوگند که در باطن پوچ و توخالی است، عقل و هوشمندی که دانشمندان و فلاسفه غرب به آن مینازند، شمشیر برندهای است در دست حرص و آز و هوس و دشمنی با انسانها. هرگز ممکن نیست با حیله و نیرنگ و بر اساس محبت مال و حرص دنیا، تمدنی محکم و پایدار تأمین شود.
این انسان خاکی، طبعا نه نور است و نه آتش، زندگی او به کوشش و تلاش او بستگی دارد، یا راه بهشت و خوشبختی را پیش میگیرد یا راه جهنم و تلخکامی را.
علم و دانش بلبل، درس نغمهخوانی است، پس روح سبکی و نشاط را در پرندگان بدم و غنچهها را شکوفا ساز، زیرا تو نسیم سحری و بوی خوش گلهای بهاری هستی. شعله عشق و نخوت بار دیگر در آسیا زبانه میکشد و زمین جولانگاه شهسواران بلندپرواز و بلندهمت و دوراندیش ترکان (عثمانی) است».
به گفته شاعر عرب:
فَدَت نَفسـي و ما مَلَکَت یَمیني
فَوارسَ صُدِّقَت فیهم ظُنوني
فوارسَ لا یَمَلُّون المنایا
اذا دارَت رَحَی الحَربِ الزَّبونِ[١]
پانوشتها:
١- شعر از شاعر حماسی عرب، ابوالغول طهوی است که دکتر محمد اقبال در حضور مؤلف این دو بیت را پسندیده است زیرا بر واقعیت وحب سلحشوری عرب دلالت دارند.
مطالب مرتبط:
اقبال از تجربهی خود در تعامل با قرآن میگوید
شهید جستجو؛ دیدار با اقبال لاهوری
نوگرایی و واقعنگری محمّد اقبال لاهوری
منبع: اصلاحوب