گذشته چراغ راه آینده یا باری بر دوش آیندگان؟
سید علیرضا سیدی| دانشجو کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایرانگذشته و تاریخ در گفتمان ما عموماً به یک معنی تلقی میشوند؛ این دو اگرچه بسیار به هم مرتبط هستند اما عدم تفکیک آنها از یکدیگر منجر به پدیدآمدن نتیجهگیریهای بحث برانگیزی خواهد شد. در موجزترین حالت گذشته را میتوان بستر اتفاقات و پدیدههای گوناگون پیش از زمان حال دانست؛ به عبارت دیگر دامنۀ آن از همین لحظه که این متن را میخوانید تا ازل وسیع است. اما تاریخ تنها برخی از اتفاقات و پدیدههای حادثشده در گذشتهاند که ثبت شده است، از آنها اثری وجود دارد یا میتوان آنها را در لابهلای قفسههای کتابخانهها یافت.[۱] پس تاریخ روایتی از برخی پدیدهها و اتفاقات گذشته است نه تمام آن. از این رو چه بسیار گذشتهای که چون به رشتۀ تحریر در نیامده یا اثری از آن بهجا نمانده است یا به عبارت دیگر چون برایشان تاریخی تدوین نشده است در دسترس نیستند یا دست کم تا کسب یافتههایی از آنها فعلاً در دسترس قرار ندارند. البته گفتنی است که زاویۀ نگاه محققان به منابع تاریخی میتواند دادههایی در باب اتفاقات و پدیدههای مختلف رخ داده در گذشته که پیشتر از آنها آگاه نبودهایم یا به هر دلیل نادیده گرفته میشدهاند را آشکار سازد. فعالیتی که در وضعیت پستمدرن به شدت مورد استقبال واقع شد و زمینهساز شکلگیری تاریخهای پسااستعماری[۲]، تاریخ زنان[۳]، تاریخ مقهوران[۴] و نمونههای مشابه گشت[۵]. با این همه همچنان بخش زیادی از گذشته بیآنکه چیزی از آنها بدانیم یا دست کم بیآنکه از عدم رخدادنشان اطمینان داشته باشیم از دست رفته است.
با این حال این فقدان اطلاعات از گذشته غیرقابل دسترس دلیلی بر عدم تدقیق بر گذشته در دسترس نمیشود. از این رو تدوین تاریخ یا حداقل مطالعه آن میتواند آموزنده باشد. به عقیده جان ایچ آرنولد گذشته در دسترس این امکان را میدهد تا درسهایی از آن بیرون بکشیم و راجع به آیندهمان تامل کنیم، همانطور که خواندن رمان و دیدن فیلم میتواند چنین امکانی را داشته باشد. او در این باره معتقد است که اگر تاریخ الگوهایی پیش رو ما میگذاشت باید میتوانستیم آینده را پیشبینی کنیم اما نمیتوانیم و آینده برای ما مبهم، هیجانانگیز و رازآلود است. پس اینکه از تاریخ انتظار دریافت الگوهای قطعی و مشخصی داشته باشیم که شکلدهندۀ کلیشههایی برای زندگی و تصمیمات ما باشد انتظار بیجایی است. [۷] در نتیجه تاریخ اگرچه میتواند آموزنده باشد اما نباید و البته نمیتواند الگوهایی قطعی یا کلیشههایی برای زندگی ما بسازد.
هرچند تاریخ (به طور عام) و تاریخ معماری به جهت وابستگی بیشتر بر متن و کالبد تاحدی با هم متفاوت هستند؛ با این همه به نظر میرسد چنین فرضیهای در حوزه معماری نیز تاحدی صادق است. از این رو همانطور که مشاهده و بررسی آثار معماری در فرآیند طراحی اثرگذار است؛ ساخت الگوهایی قطعی یا کلیشههایی از آنها جهت طراحی آثار امروزی ممکن است راهگشا نباشد. اوج تلاشها در راستای ساخت الگوهایی قطعی از آثار تاریخی در معماری معاصر ایران را میتوان در فعالیتهای سنتگرایان مشاهده نمود. اصولا اندیشۀ سنتگرایان بر اساس تقسیمبندی زمان به دو دورۀ پیش و پس از دوران مدرن استوار گردیده است.[۸] خوانش عارفانۀ برخی از آنان از گذشته موجب پدیدآمدن نوعی تقدس برای عمل و اندیشۀ افراد در دوران پیش از مدرن گشته است.[۹] این مهم اگرچه با بیانی دلچسب از گذشته همراه است اما این شیرینی نوستالژیگونه عملا راه هر گونه «شناخت علمی» را مسدود میسازد. همین موضوع همراه با تعمیمهای بسیار وسیع و نگاه کلنگر به آثار تاریخی منجر به نادیدهگرفتن سیر تغییر و تکامل عناصر و ساختارهای هر بستر زمانی و مکانی میشود. به عبارت دیگر در این تفکر برای تمام گذشتۀ پیش از مدرن تنها یک تاریخ تدوین شده است. مثلا به علت وجود فتوتنامۀ سلطانی[۱۰] و فتوتنامۀ بنایان[۱۱] تمامی معماران دوران پیش از مدرن در سراسر جغرافیای تمدن اسلامی عارف مسلک و از پیروان طریقت اسلامی به حساب میآیند و به همین جهت عمل آنان دارای روحیۀ معنوی است، حال آنکه مسجد بسازند یا میخانه!
با این حال حتی اگر چنین تفکری صحیح باشد عملا امکان ساخت ابنیه با کیفیت بناهای دوران پیش از مدرن از نسلهای بعدی سلب میشود. چرا که در اینجا تفاوت نسلهای دوران پس از مدرن با نیاکان پیش از مدرنشان، تنها ناتوانی و عدم شناخت از ساخت ابنیه و تکنیکهای ساخت نیست، بلکه مهمتر از آن فقدان روحیه مذهبی و عمل خالصانه جهت ساخت بنایی برای رضای خدا و نه برای ارضا هوسهای شخصی است.[۱۲] در این شرایط آثار پس از دوره مدرن تحت بررسی واقع نمیشوند و عملاً استعداد و توانایی افراد حاضر در این دوره نادیده گرفته میشود. وظیفۀ طراح امروزی به الگوگیری و ایجاد کلیشه از ابنیه دورۀ پیش از مدرن به عنوان عالیترین نمونۀ معماری و حتی در برخی موارد معماری قدسی تقلیل پیدا میکند.[۱۳] البته غالباً ابنیۀ دورۀ پیش از مدرن به شاهکارها محدود میشوند و بناهایی که دارای کیفیت نازلتری هستند آنچنان نادیده گرفته میشوند که گویی هرگز ساخته نشدهاند.
در نهایت در این بستر طراح باید تلاش کند تا نیازهای نسل خود را در الگوهای قطعی، کلیشهها و کالبد معماری موجود در گذشته رفع نماید. از طرفی همین پایبندی به الگوهای قطعی و کلیشههای تاریخی اجازه کسب تجربه و صحیح و خطا کردن در خارج از حوزه خود را فراهم نمیکند. به عبارت دیگر پا فراگذاشتن از این دایره غدغن است. در نهایت چهارچوبی بسته خواهند ماند که به ناچار برنامه طرح باید در آن حل شود. در این بین در ایدهآلترین حالت با فرض لحاظشدن تمامی لازمههای طرح در یک اثر، آن اثر یا اثری التقاطی است یا بیانی نو از یک بنا یا گونه_بنای قدیمی. بدیهی است بر اساس این اندیشه چنین اثری در جایگاهی پایینتر از آثار والا معماری پیش از مدرن قرار میگیرد. به بیانی دیگر گویا طراح در ابتدا پذیرفته است که به هیچوجه قادر نخواهد بود کیفیتی والا و قابل رقابت با کیفیت بیزمان موجود در ابنیه_ و بهویژه شاهکارها_ معماری پیش از مدرن ایجاد نماید. حال آنکه کیفیت این شاهکارها نیز تا حد زیادی تحتالشعاع نگاه نوستالژیک قرار دارد. به هر حال این ناتوانی نسلهای پس از مدرن در ساخت ابنیه با کیفیت والا ابنیه پیش از مدرن در دیدگاه سنتگرایان برآمده از نفس سرکش فریفتهشدۀ انسان توسط مدرنیته باشد یا ناشی از فقدان معرفت لازم بشر معاصر جهت کسب فیوض روحانی و عارفانه، گویی با نوعی از خودباختگی مواجه میشود؛ خودباختگی در برابر تاریخی که اساساً نوستالژیک تدوین شده است. از این رو نتیجهای غیر از ستایش یا طغیان در برابر آن ندارد. لذا در این شرایط کارکرد قطعی و همیشگی این تاریخ به عنوان عالیترین مرجع و مهمترین منبع الهام طراحی مورد تردید قرار میگیرد.
بر این اساس به نظر میرسد تاریخ هنگامی میتواند مفید و آموزنده واقع شود که تعامل با آن امکانپذیر باشد. به عبارت دیگر تاریخ زمانی کارکرد دارد که در انحصار پارهای از آثار و وقایع قرار نگیرد، هر پدیده به طور جداگانه و دور از تعمیمهای وسیع بررسی گردد. در این صورت نتایج برآمده از آن واقعی و ملموس است، در نتیجه از کارکرد خاص خود برخوردار میشود. در این شرایط تاریخ نه تنها نوستالژیک و درنتیجه موجب خودباختگی نخواهد شد بلکه درسهایی کاربردی دارد که شاید آموزهشان گاهی تکرار با دقت سرمشقهایی از گذشته باشد و گاهی نادیده گرفتن همان سرمشقها. از این رو اهمیت شناخت بیشتر از گذشته و ضرورت فهم عمیقتری از آن از طریق بازاندیشی در تاریخ و تدوین تاریخهایی جدید با تکیه بر واقعیت آّثار تاریخی هویدا است.
[۱] آرنولد، جان ایچ(۱۳۸۶) تاریخ، صفحه ۱۴، ترجمه: احمدرضا تقاء، تهران: انتشارات ماهی.
[۵] نگاه کنید به جنکینز، کیت(۱۳۹۳) بازاندیشی تاریخ، ترجمه: حسینعلی نوذری، تهران: انتشارات آگه.
[۶] https://septisphere.wordpress.com/2015/03/28/a-history-of-latin-part-2-history-vs-the-past/
[۷] آرنولد، جان ایچ(۱۳۸۶) تاریخ، صفحه ۱۶۵، ترجمه احمدرضا تقاء، تهران: انتشارات ماهی.
[۸] البته برخی از سنتگرایان معتقد به تقسیمبندی نگرش افراد به انسان سنتی و انسان مدرن هستند. این تقسیمبندی اگرچه مربوط به اندیشه افراد است اما همچنان تا حد زیادی وابسته به زمان به حساب میآید.
[۹] نصر، سید حسین (۱۳۸۰) معرفت و امر قدسی، صفحه ۱۳۴، ترجمه: فرزاد حاجیمیرزایی، تهران: نشر فرزان.
[۱۰] منسوب به مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری در قرن نهم هجری، این اثر از ادبیات عامیانه تصوف به حساب میآید و توسط محمد جعفر محجوب در آغاز دهه پنجاه تصحیح و منتشر گشته است.
[۱۱] نگاه کنید به خانمحمدی، علیاکبر(۱۳۷۱) فتوتنامه بنایان، نشریه صفه دوره دو، شماره یک، صفحه ۱۰-۱۵.
[۱۲] حجت، عیسی(۱۳۸۴) هویت انسانساز، انسان هویتپرداز: تاملی در رابطه هویت ومعماری، نشریه هنرهای زیبا شماره ۲۴.
[۱۳] نصر، سید حسین(۱۳۸۹) هنر و معنویت اسلامی، صفحه ۶۱، ترجمه: رحیم قاسمیان، تهران: انتشارت حکمت.