طرح یک پژوهش (۴): تاریخِ «شیفتگی» در معماری ایران: در باب گفتمان مسلط و «شیفتهپرور»
به این نقلقول دقت کنید:«بعد از چند ماه اقامت در ایران فهمیدم... بسیاری از مردم این سرزمین ازخودراضیاند و برای توجیه غرورشان حقایق را تحریف میکنند و از بیان واقعیتهایی که پیشرفت آیندهشان به آن بستگی تام دارد سر بازمیزنند. در چهلستون اصفهان از مجسمهای عکس میگرفتم که مردی ایرانی با لحن بسیار ظریف فرانسوی پرسید: -از زیباترین مجسمۀ جهان عکس می گیرید؟ نه؟ -راستش نه، قشنگ و جالب است ولی بدون شک زیباترین نیست. چه چیز سبب شد این طور فکر کنید؟ -این نظر همۀ خارجیهاست. -شاید شما درست نفهمیدید یا آنها بیاطلاع بودهاند، یا خواستهاند بسیار مودبانه رفتار کنند. –مسلم است آثار هنری ما از هر کشور دیگر بهتر بوده است.»(۱)
این نقلقول، روایت یک جهانگرد انگلیسیست که سال ۱۳۱۱ش/۱۹۳۳م. از ایران دیدن کرده است. حتی اگر این نقلقول را خارج از بافت نوشتار کتاب یا مقالهای بخوانید، یک رایحه در آن موج میزند: «شیفتگی». شیفتگی نسبتبه یک اثر معماری که از زبان یک ایرانیِ احتمالاً متعلق به طبقۀ پایین برآمده است. بههمینسبب میتوان این «شیفتگی» را بهعنوان مفهومی پی گرفت که در این روایت –و روایتهای متناظر- در ذهنها نقش بسته و نیز بر آثار معماری حمل شده است. در گام اول دربارۀ اینکه ممکن است این مفهوم نشانگرِ نوعی ویژگی زیباشناختی در اثری شاخص باشد میتوان فکر کرد، و بررسید که این ویژگی زیباشناختی چگونه توانسته است تحسین یک ایرانی را تاسرحدِ تحریف واقعیت برانگیزاند. اما شاید هیچ ربطی به آبژۀ معماری و مسائل مربوط به آن نداشته باشد. بلکه انگارهای باشد مربوط به سوژهای انسانی که برآمده از نوعی اندیشۀ بهخصوص است. میتوان تبار این اندیشۀ خاص را شناسایی کرد و به نتایجی رسید. همچون این نتیجه که روایتهایی اینچنینی، برآمده از نوعی گفتمان غالب بوده که اساساً هیچ ربطی به زیبایی کالبدی آثار نداشته است. بهعبارتی هرزمان گفتمانی غالب شود که رگههایی از «شیفتگی» را در خود بپروراند، روایتهایی اینچنین تولید میشوند. بنابراین باید پیِ گفتمانهای تولیدکنندۀ شیفتگی را گرفت. درحقیقت آن گفتمان است که باعث بهوجودآمدن روایتهایی میشود که شاید نتوان بهراحتی برچسب «تحریف» بر آن زد. چراکه مختصات گفتمان، درون خودِ آن گفتمان صدق میکرده است. برای مثال، انگارۀ ذهنی این ایرانی، زاییدۀ گفتمانی بوده است که گزارۀ «زیباترین مجسمۀ جهان است» تحریفِ هیچ واقعیتی نبوده است. هرچند در اندیشۀ آن انگلیسی، یا معرفت امروزین ما، واژۀ «تحریف» بر آن صدق کند.
چنانچه این روایت را در مجموعۀ روایتهایی همزمان و همسان بخوانیم، و بافت ویژهای که این روایت در آن تولد یافته را در مفهومخوانی و معناخوانیِ آن منظور کنیم، بیتردید نتایج دقیقتر و ظریفتری به همراه خواهد داشت. اگر این روایت را در امتداد ستایشهای اغراقآمیز «فتحعلی آخوندزاده» از میراث معماری ایران باستان و مدحهای بلندبالای «میراز آقاخان کرمانی»(۲) از تختجمشید و پاسارگاد و بیستون و ... ببینیم، و چنانچه بدانیم که درست در آن هنگام که محمدعلی فروغی، یکی از مهمترین ایدئولوگهای حکومت رضاشاه، در تمجید آثار معماری شیراز و اصفهان خطابهای ایراد میکند تا شکوه تاریخ و آثار معماری را بنمایاند، و رضاخان بهعنوانِ ناسیونالیستی تجددخواه –در مقامِ حاکم- با لغو امتیاز اکتشاف فرانسویان، بهنحوی از حفظ آثار ایران از دستان اجنبی غرّه است و با این کار برای خود اعتباری میخرد، میتوان چنین فرضی را بنیان نهاد که روایتِ یادشده جزئیست از یک «گفتمان» مسلط، و البته شیفتهپرور.
گفتمانی که میتوان تبار آن را تا دهههای اولیۀ حکومت قاجاریه و سپس عصر مشروطه شناسایی کرد و سیر تطور آن را بررسید. گفتمانی که با گفتارهای تند و آتشینِ روشنفکران نسل اول در دورۀ قاجار (فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و ...) و مشروطه میآغازد، بهتدریج راهش را در دل مردان سیاست مییابد و با آغاز حکومت رضاشاه درختش ثمر میدهد. بهعبارتی این گفتمانْ اجزایی منسجم دارد که میتوان چنین تصویری از آن ارائه کرد: ۱. در بوقوکرناکردن گذشتۀ باستانی و تاریخی ایران ازسوی ایدئولوژی رسمی حکومت (که البته نتیجهاش در ساخت بناهایی با اقتباس از آثار باستانی، تاسیس سازمانهایی برای حفظ آثار –بهویژه آثار باستانی-، و برگزاری جشنهای بزرگداشت مشاهیری چون فردوسی، هویداست)؛ ۲. سینهزدنِ روشنفکران تجددخواه و ناسیونالیست در غم ازدسترفتن گذشتۀ باشکوه ایران و سودای بازپسگیری آن از دست دشمنان (در بحثهای نژادی و آریاییگریْ دشمن یعنی اعراب)؛ ۳. التفات اهل علم همچون مورخان به تاریخ ایران باستان و ... که از سوی حکومت مورد حمایت قرار میگیرد؛ و ۴. همراه با اینها، شکلگیری روایتهایی اینچنینی که خبر از انگارۀ ذهنی مردم –دستکم بخشی از آنها- میدهد.
این درحالیست که درست چندسال پیش از انقلاب مشروطه و بهفاصلۀ کمی از روایت یادشده، «حاج محمدعلی محلاتی» یا همان «حاج سیاح»، بر مسئولان و ملت ایران خرده میگیرد که از سرِ نادانی به میراث معماری باشکوهشان بیتوجهاند؛ بنابراین چنین فرضی خطاست که چنین شفیتگیای را میراث دیرینۀ تاریخ ایران بدانیم. بههمینجهت میتوان گفت: اجزایی که از گفتمان مسلط نام برده شد، برسازندۀ آن نوع شیفتگیایست که «زیباترین مجسمۀ جهان» را متعلق به خود میداند، نه واقعیت آبژۀ معماری.
بنابراین تحلیلهایی که از هیچیک از پژوهشهای ناظر بر آبژۀ معماری (پژوهشهای کالبدی) بهدست نمیآید، با بهکارگیری نظریههای تاریخی و جامعهشناسی در مواد و شواهد تاریخی – برای مثال در اینجا تاریخ «شیفتگی» در تاریخ معماری ایران- میتواند پی گرفته شود و نتایج درخوری از آن بهدست آورد. شاید این نتیجۀ رادیکال من غیرمنصفانه باشد، اما نوعی ریشخند به پژوهشهای کالبدشناختی است، اگر بتوان گفت: پژوهشهای کالبدی هرچند میتوانند دادههای ارزشمندی را دربارۀ معماری تولید کنند، لیکن نمیتوانند پاسخ درخوری به مسائل بنیادین بدهند. برای مثال اگر بپذیریم که یکی از مهمترین اهداف –شاید هم مهمترین هدف- پژوهشهای کالبدی، آگاهی از گذشته و بهکاربستنِ تجربۀ گذشته در عصر حاضر است، میتوان گفت این بازتولید، سترون است از پاسخگفتن به اینکه آیا تجربۀ گذشته بهکار امروز و امروزیان میآید یا خیر؟ یا تجربۀ گذشته چه جایگاهی در روایت معاصر ما از جهان دارد؟ پس بیشازپیش میتوان به ضرورت پژوهشهایی تاریخی همچون تحقیق در بابِ مفهوم «شیفتگی» در معماری ایران، پی برد.
ازسویی، نباید کلاف «شیفتگی» را در گذشته رها کرد. میتوان و باید آن را در معماری امروز دنبال کرد. پرسید:چرا دیدنِ نقشجهان، تختجمشید و این اَبَرآثارِ معماری ایران، برای معمار و غیرمعمار، بهنوعی ارزشمند تلقی میشود؟ چرا عدهای از استادان، پژوهشگران و دانشجویان معماری شیفتۀ گچکاریهای ریزاندام و درشتاندام معماری این مرزوبوماند و ارزشهایی شایستۀ پژوهش در آنها میبینند؟ چرا عدهای دیگر فریفتۀ معماری پیشرو غرباند؟ اینها پرسشهاییست که میتوان با کاویدنِ تبار شیفتگی در معماری ایران آنها را دنبال کرد. نتیجه میتواند بسیار جذاب و دلانگیز باشد. چنانکه میتوان در اینجا هم سازبودنِ اجزای گوناگون یک گفتمان –یا گفتمانهای- غالب را مشاهده کرد.
من در این یادداشت کوتاه علاوهبر طرح ایدۀ پژوهشی جدید (که در ادامۀ طرح یک پژوهش ۱ و ۲ و ۳ آمده است)، بهقدر وسعم کوشیدم -چنانکه در بحث از گفتمان مسلط نشان دادم- که روشن کنم چگونه میتوان تاریخ یک مفهوم را خواند و تحلیل کرد. هرچند زمین پژوهش دربارۀ معماری ایران همچنان بیابانی بیش نیست، لیکن بهرغم پژوهشهای متعدد کالبدشناختی و تاریخی که دربارۀ آثار معماری ایران شده است، تاریخ مفاهیم سخت مغفول مانده است. درنتیجه شایسته است که پژوهش در «تاریخ مفاهیم در معماری ایران» مورد توجه واقع شود.
(۱): بیگدلو، رضا، باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰.
(۲): فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی ازجمله تجددخواهان نسل اول و متعلق به دورۀ قاجارند که بهگمان بسیاری از مورخان، از بنیانگذاران گرایش ناسیونالیستی مدرن در ایران بودهاند.