part

part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_551


صدای آشنای سام رو شنیدم 

- دیبا جان

با خستگی نگاهش کردم 

لبخند زد و گفت 

- اینجا رسمه باید قبل ترخیص از بیمارستان با مشاور صحبت کنی

اومد داخل و گفت 

- البته ما نگفتیم خودکشی میخواستی بکنی... چون اونجوری برای اقامت گرفتنت بد میشه 

سر تکون دادم 

اومد کنار تختم نشست و گفت 

- تو هم باید دارو مصرف کنی دیبا... رفتارت خیلی منو نگران کرد 

لب هامو گزیدم 

سام گفت

- من نمی‌خوام نه تو نه بهرام هیچکدوم آسیب ببینید... اما نمی‌خوام امید بیخود بهتون بدم . کارتون سخته... رابطتون سخته... این... عشقتون... سخته...

سر تکون دادم

عشق سخت...

واقعا برازنده عشق ما بود 

وقتی انقدر داغونی که حتی عشقت هم برای طرف مقابلت سخته...

وقتی خانواده... جامعه... ژنتیک و کل دنیا... تورو تو مسیری میزارن که حتی عاشقی کردن هم برات سخته...

بغض تو گلوم نشست و سام گفت

- هر دوتاتون باید هفته ای سه روز بیاد پیش من. حداقل تا یک سال... بعدش تصمیم میگیریم اگر کمتر لازمه...

سر تکون دادم و گفتم

- چشم

لبخندی زد و گفت

- من با بهرام حرف زدم... خیلی حالش خرابه دیبا... اون خودشو مقصر اینهمه آسیب تو می‌دونه

نگران به سام نگاه کردم و گفتم

- من هیچوقت کامل خوب نمیشم؟

ابروهای سام بالا پرید و گفت 

- منظورت چیه؟

انگشت های پامو تکون دادم و گفتم

- انگشتام تکون میخورن اما پامو حس نمیکنم

خندید و گفت 

-تو خیلی بیهوش بودی. مهره گردنت آسیب دیده بود. اما دکترا گفتن کانال نخاعیت سالمه... ارتفاع زیاد نبود. فقط روی جای بدی افتادی

سر تکون دادم و سام گفت

- با فیوتراپی رو به راه میشی... نترس...

سر تکون دادم و سام گفت 

- می‌دونم خودت درد داری... تو شرایط مساعدی نیستی... اما بهرام از تو بدتره. من نمی‌خوام حالا شاهد خودکشی بهرام باشم 

با ترس گفتم

- خودکشی؟

سام لبخند زد و گفت

- شما دوتا خیلی خطرناکین. ظاهرتون نشون نمیده. اما...

با تأسف سر تکون داد و گفت

- نگران هر دوتاتونم 

خواستم جواب بدم که بهرام اومد تو


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page