اینجا ساعت به وقت تهران نیست: رویکرد مردم عرب به رخدادهای فلسطین

اینجا ساعت به وقت تهران نیست: رویکرد مردم عرب به رخدادهای فلسطین

مجله

در روزهای اخیر بحث جنگ اسرائیل و فلسطین در فضاهای اجتماعی و سیاسی مطرح شده است و نکته ای مدام تکرار می شود: «ایرانی ها در این جنگ یا بی تفاوت هستند یا آنکه بر علیه مردم فلسطین ایستاده اند.» این گزاره چه میزان دقیق است؟

اعتبار سنجی این گزاره دشوار است. چنین داده ای می تواند بر مبنای یک نظرسنجی معتبر ارزیابی شود که اکنون فاقد آن هستیم. اما مهم تر آن است که این گزاره در بهترین حالت می تواند نگاه بخشی از جامعه را نمایندگی کند که نخبگان مرکز نشین آن را نمایندگی می کنند و به همین دلیل است که از آنها بیشتر در اینباره می شنویم. در حقیقت این گزاره بیشتر محصول مشاهدات نخبگانی است که در تهران میان اقشار طبقه متوسط هستند و جهان را از آن زاویه می بینند. رویکردی به جهان است از چشم طبقه متوسط مرکز نشین. 

برای اینکه تهران-محوری/طبقه متوسطی این گزاره را متوجه شویم می توانیم بپرسیم آیا مردم اهل سنت کرد یا بلوچ در مورد قضیه فلسطین همین گونه می اندیشند؟ آیا مردم عرب در مورد قضیه فلسطین همانند بخشی از طبقه متوسط شهرهای مرکزی ایران که از حاکمیت دل خونینی دارند می اندیشند؟ آیا برای همه ایرانیان فلسطینیان همان جمهوری اسلامی هستند که اسرائیل به نیابت از آنها در حال نسل کشی شان هستند؟ آیا همه ایرانیان با خون کودکان فلسطینی تشفی خاطر پیدا می کنند؟

واقعیت این است که جهان اینگونه نیست و تفاوت ها بسیار است، تفاوت هایی است که نادیده گرفته می شوند: تجربه هایی که هیچ انگاشته می شوند. و در این نادیده گرفتن آنچه اصالت می یابد و شنیده می شود صدای آن مرکز نشین مردی است که روزی نه چندان دور «مرد، میهن، آبادی» را جایگزین یا معادل «زن، زندگی، آزادی» قرار داد. 

نگاه به جهان محصول جایگاه های متفاوتی است که در آن قرار داریم. این جایگاه ها می توانند سن افراد باشند، محل جغرافیایی آنها باشند، زبان آنها باشد و تجربه پیشین آنان باشد. در آمریکا، برای مثال، هنگامی که به دموکرات ها می رسیم، حمایت از اسرائیل به ۳۳ درصد کاهش می یابد و هنگامی که به سیاه پوستان می رسیم حمایت از اسرائیل به ۲۹ درصد و هنگامی که به جوانان زیر ۴۰ سال میرسیم باز این حمایت حدود ۳۰ درصد است. و این آمریکاست که در حمایت افکار عمومی آن از اسرائیل شکی نیست.

در ایران این تفاوت ها چگونه هستند؟ در غیاب یک داده نظرسنجی یا تحقیقاتی پاسخ این سوال دشوار است. اما در این مطلب بر مبنای مشاهداتی از محله های فقیر نشین عرب اهواز گزارشی ارائه می شود تا حال و هوای آنجا را بیشتر متوجه شویم. 

یک رابطه از جنس دل

داستان فلسطین، برای مردم عرب، همیشه بخشی از زندگی آنها بوده است. آنها در فلسطین دردهایی را حس می کنند که برایشان نا آشنا نیستند: زمین خواری، حذف از ساحت عمومی، انکار تاریخ آنها، انکار وجودشان در آن سرزمین با اشاره به روایتی غیر تاریخی و اسطوره ای، محو کردن تدریجی شان در آن سرزمین، و فقر و محرومیتی که پس از آن بر آنها تحمیل شده است و غیاب تجربه آنها. زهرا که خود زمانی فعالیت گسترده ای داشت می گوید:

برای ما همیشه قضیه فلسطین با آنچه حکومت ایران می گوید متفاوت بوده است. برای حکومت فلسطین بار ایدئولوژیک دارد. برای ما ساحتی است که می توانیم دردهای خود را ببینیم و با آنها همنوا شویم. وقتی در مورد فلسطین می گوییم، از تجربه خودمان می گوییم. این را ایرانی ها ندارند. 


این نکته را یک کاربر زن عرب به وضوح در اینستاگرامش نوشته است: «در اسرائیل اسامی همه شهر و روستاها را تغییر داده اند. آیا این حکایت آشنایی نیست؟»

شاید به همین دلیل باشد که در میان مردم عرب شعر فلسطین رواج دارد و محمود درویش مدام خوانده می شود. این فقط محمود درویش نیست البته. هر شاعری که از فلسطین بگوید راهش را در میان این مردم باز می کند، حداقل در میان نخبگان آنان. از مظفر النواب تا عمر الفراء تا نزار قبانی و تا شعرای دیگر جهان عرب. هر سال جوانان عرب، پول های خود را بر روی هم میگذارند، تا اردیبهشت ماه به نمایشگاه کتاب بروند و کتاب شعرای عرب را بخوانند، سنتی که کمرنگ تر شده است اما تداوم دارد. 

اما در کنار این کتاب ها، از سالهایی که شبکه تلویزیونی الجزیره راه افتاد این شبکه مهمان خانه ها شد. در بسیاری از خانه ها که ماهواره حضور دارد (و اکثر اینگونه هستند) الجزیره شبکه اول است و بعد دو سه شبکه خبری دیگر مانند العربیه. یکی از افرادی که با او صحبت کردم، وائل، این موضوع را اینگونه روایت می کند:

بعد از جنگ سوریه این وضعیت تغییر کرد. الجزیره با حمایت از بشار اسد و همراستایی با ایران جایگاهش را از دست داد. اما جنگ اخیر علیه فلسطین داستان را تغییر داد و دوباره الجزیره شبکه اصلی خبر رسانی میان مردم عرب شد. 

در جریان جنگ اخیر نیز همین وضعیت بازتاب گسترده ای دارد. رسانه اجتماعی ای که مردم عرب بیشتر استفاده می کنند اینستاگرام است. در این رسانه تقریبا پروفایل اکثر فعالان عرب پرچم فلسطین شده است و هر روز پیام هایی درباره فلسطین ارسال می کنند. فضای رسانه ای کاملا متفاوت با آنچه در فضای رسانه ای فارسی (به ویژه اپوزسیون) می بینیم. اما شاید فضای رسانه های دقیق نباشد. به همین دلیل از چند تن از دوستان خواستیم تا از فضای اجتماعی گزارشی تهیه کنند و مشاهدات خود را مکتوب کنند.

یکی از همراهان در این چند روز و جهت کمک به این پروژه به خانه بسیاری از دوستان، همسایگان و خویشاوندان رفته است و همه آنچه دیده است همراهی با فلسطین بوده است. او می گوید:

باز فضا مانند گذشته شده است. باز الجزیره همه جا هست و همه گفتگوها درباره مصیبتی است که در حال رخ دادن است. بسیاری از «کثافت کاری» غربی ها می گویند. و بسیاری آن را با حمله آمریکا به عراق مقایسه می کنند. 

در زمان حمله آمریکا به عراق، تظاهرات گسترده ای در مناطق فقیر نشین عرب رخ داد. در یکی از تظاهرات شبانه تقریبا چند هزار نفر شرکت کردند که ولید آن عدد را ۱۰ هزار نفر ارزیابی می کند. در آن زمان افکار عمومی جامعه ایران تقریبا بی طرف بود و باز شاید بسیاری با آمریکا همدلی داشتند. برای مردم عرب فضا الان همان فضا است البته نه به آن شدت و حدت. «شاید ما هم به مصیبت دیگر مردم عرب عادت کرده باشیم. اما باز آن حس درد هست،» ولید می گوید. اما یکی دیگر از افرادی که با او صحبت کردیم به نقش ایران اشاره می کند. او می گوید:

مردم با فلسطین هستند، اما نخبگان «خیانت» کرده اند. او می گوید این نخبگان هستند که باید در رأس اعتراضات مردمی قرار گیرند. اما آنها با تحلیل هایی که از جامعه فارس به عاریت گرفته اند قصه فلسطین را به حکومت ایران وصل می کنند و بعد سکوت می کنند. این نخبگان می گویند ایران چندین کشور عربی را نابود کرد و با تحریک حماس اینبار به سراغ فلسطین رفت و این بلا را ایجاد کرد.


از او می پرسم که این تحلیل چقدر رواج دارد. پاسخ می دهد که در میان نخبگان تا حدودی رواج دارد. از نگاه او برخی از نخبگان عرب تحلیل هایشان را از شبکه های اپوزسیون ایران می گیرند یا از شبکه های عرب خارج از کشور که ضد ایرانی هستند و هر دو نقش ایران را پر رنگ می کنند. اما او سریع ادامه می دهد که فاصله میان این مردم و نخبگان زیاد است. یکی از دیگر فعالان عربی که با صحبت کردم، جاسم، می گوید که این نکته که حتی برخی فعالان عرب دلشان با فلسطین نیست درست نیست. هر آنچه در داخل می بینید فلسطین است. اما در خارج از کشور وضعیت فرق می کند:


در حالیکه جامعه عرب با فلسطین است، برخی فعالان عرب خارج نشین با جریان اپوزسیون راست همراه است. جریان راست سوپر ملی گراست و جهان عرب را به هیچ می انگارد و از درد آن مردم لذت می برد. این فعالان عرب منتقد سیاست های جمهوری اسلامی هستند که انتقاد درستی است اما با سکوت خودشان در کنار جریان اپوزسیون راست می ایستند. آنها با همدستی با جریان راست اپوزسیون و سکوت شان بیشتر از چشم مردم می افتند.

مسعود آل کثیر خبرنگار اهوازی و فعال مدنی در یکی از استوری های اینستاگرامش نیز به این موضوع اشاره کرده می کند که حس جامعه با فلسطین است و اگر نخبگان کم تحرکی دارند به معنای آن نیست که قلبشان با فلسطین نیست. او خواسته است که فضایی به وجود بیاید که این تحرک ایجاد شود.


عرب ستیزی و ترس و وحشت از آینده

یکی دیگر از افرادی که با او صحبت کردیم از ترس و وحشتی می گوید که همراه رخداد فلسطین شکل گرفته است. برای خیلی ها واقعیتی که بر زمین جاری است نشان می دهد که جهان تا چه میزان می تواند قساوت داشته باشد. آنها خود را به جای فلسطینیان می گذارند و سرگیجه می گیرند که مطالبه حق در بازار مکاره سیاست می تواند چه هزینه ای داشته باشد. ولید که با او صحبت کردم در اینباره اینگونه می گوید:


فلسطین همیشه برای ما منبع الهام بوده است، می ترسم رخدادهای اخیر درس عبرت باشند تا الهام. اینکه یک دولت می تواند ملت مظلومی را با خاک یکسان کند و جهان برای آنها هلهله کند.» به ولید میگویم اینگونه نیست. فضا فقط تهران نیست. جهان و افکار عمومی آن در کنار فلسطین ایستاده است. و او می گوید «شاید این را من بفهمم، اما در دل مردم چیز دیگری به یادگار می ماند.


زهرا به نکته دیگری نیز اشاره می کند:

این جنگ فاصله ما با بقیه ایرانی ها را دو چندان کرده است. ما می دانستیم که آنها از عرب ها دل خوشی ندارند، اما فکر نمی کردیم حاضر باشند که با این نسل کشی همراهی کنند تنها به این دلیل که یک طرف ماجرا عرب هستند. آنها به ما برسد چه می کنند؟

صحبت های زهرا همان ترسی که در گفته های ولید است را نشان می دهد. اما علاوه بر آن از یک شکاف پر نشدنی هم می گوید. به او می گویم که همه ایرانی ها الزاما موافق این نسل کشی نیستند. آنچه می شنویم صدای تهران، آنهم اپوزیسیون فارس است. ایران بزرگتر از آنهاست. اما او اینگونه فکر نمی کند: «خیلی وقت است با این ایرانی بودن بیگانه هستم. اما این جنگ نقطه پایانی بود.» او از گفتگوها و تنش هایش با دوستان فارس می گوید، امری که یکی دیگر از مصاحبه شونده ها نیز بر آن تأکید کرد:

اینجا همیشه بحث در باره فلسطین هست. در ادارات، در خیابان. همه جا. اما این گفتگوها دو طرف دارد: عرب هایی که فلسطین را حمایت می کنند و غیر عرب هایی که آن سو در کنار اسرائیل می ایستند. این همان جایی است که برای بسیاری از عرب ها نشانه نژادپرستی وعرب ستیزی است.


زهرا این نکته را سر راست بیان می کند:

آنها به این دلیل علیه مردم فلسطین ایستاده اند که با عرب بودن مشکل دارند. امروز از نسل کشی فلسطینی ها حمایت می کنند، فردا از نسل کشی ما.

آیا واقعا حمایت برخی از ایرانیان (حداقل بخش قابل توجهی از اپوزسیون) از نسل کشی اسرائیل در غزه ناشی از عرب ستیزی است؟ نمی دانیم. اما در میان مردم عرب سکوت یا همراهی بسیاری از فارس ها با اسرائیل برای بسیاری از مردم عرب اینگونه خوانده و تفسیر می شود و هنگامی که شکاف فلسطین-اسرائیل با شکاف عرب-فارس منطبق می شود این اثر ذهنی دو چندان می شود. مردم عرب تا کنون برای تحقق خواسته های حداقلی که مهمترین آنها زندگی با کرامت است هزینه های بسیاری پرداخته اند، اما همراهی اپوزسیون راست ایران با اسرائیل به آنها نشان داد که امیدی به تغییر بنیادین نیست. و هنگامی که می بینند مخالفین جمهوری اسلامی برای یک نسل کشی علیه فلسطین کف و هورا می کشند می مانند که به کدامین جریان باید امیدوار بود و از چه کسی باید ترسید؟

به رنجی که زهرا می کشد و نگاه او به ماجرا به این سوال فکر می کنم که چه میزان از درد او ناشی از کامنت ها، نوشته ها و گفته هایی است که می خواند یا از دوستان غیر عربش می شنود و چه میزان ناشی از نادیده گرفته شدن تجربه او و صدای او در رسانه های رسمی: رسانه هایی که همیشه از ایران می گویند، اما برای آنها ایران خلاصه شده است در طبقه متوسط فارس مرکز نشین. گویی همه جهان به ساعت آنها تنظیم شده است. 

به «مجله» بپیوندید.




Report Page