تاپیر و دانستن درباره آن چه سودی برای من دارد؟
عرفان خسروی | twitter.com/Erfan_khosravi | https://t.me/paleogram/940
این پرسشی است در اصل درباره ترویج علم که داستان آن از روز جهانی تاپیر آغاز شد و جیکجیک من درباره آن:

تاپیرها درست مثل اسبها و کرگدنها گیاهخوارند و نشخوار هم نمیکنند.
گونهای از تاپیرها در مالایا و گونه دیگر در آمریکای جنوبی زندگی میکنند.
در واکنش به این دادههای مختصر، سیاوش صفاریانپور پرسشی بنیادی را درباره ترویج علم مطرح کرد:

اجازه بدهید از نویسنده این مطلب سوال کنم!
پرسش سیاوش سرآغاز نخجیکی بود که در آن چرایی ترویج علم را توضیح دادم و کمیهم به آسیبهای پیرامون آن پرداختم.
سوال بسیار مهم و جذابی است که پاسخ سادهای هم ندارد. بنابراین از چند مقدمه شروع میکنم:
۱ - مردم دوست دارند بدانند چه چیزهایی در دنیا هست. این غریزهای ذاتیست که کمابیش برای همه مردم مصداق دارد و قوت آن، شاید نشانه سلامت فکری افراد باشد.
۲ - این غریزه به نوعی ضامن امنیت ماست.
۳ - بشر از وقتی زبان باز کرده، شروع کرده به طبقهبندی چیزها. مثلا وقتی میگوییم «سنگ»، واژهای بسیط را به دایره گستردهای از چیزهای ریز و درشت، طبیعی و حتی مصنوع اطلاق میکنیم. پس ردهبندی چیزها بخشی از کارکرد زبان طبیعی انسان است.
۴ - زمانه عوض شده؛ شناخت تاپیر آنقدر که برای شکارچیگردآورندگان مالایی و بومیان آمریکای جنوبی ضرورت داشت، برای من که در تهران نشستم و حتی گوشت تنظیمبازار نمیخورم، ضروری نمینماید. توجه کنید، عرض کردم «ضروری نمینماید». گاهی چیزها از آنچه در آینه «مینماید»، به ما نزدیکترند.
۵ - فایدهگرایی اندیشهای نوین است که عمدتا برداشت نادرستی از آن میشود. چه چیزی برای ما سود دارد؟ طبعا چیزی که ما را سیر و سلامت بدارد. هرم مزلو بیان دقیقتری از سلسلهمراتب نیازهاست: نیازهای زیستی، امنیتی، اجتماعی، احترام و سرانجام شکوفایی استعدادها.
حالا جایگاه تاپیر کجاست؟
برداشت نادرست این است که نیازهای آدمیان را محدود به نیازی زیستی بدانیم، یا جایگاه شناخت جهان را در سلسلهمراتب مزلو شناسایی نکنیم. این سکه رایج روزگار ماست که میپرسند دایناسورشناسی، نگاه به آسمان یا دانستن فلان چیز درباره تاریخ و هنر و ادبیات، ما را سیر و سلامت نمیدارد.
برعکس، میتوان جایگاه شناخت موجودی را که در دوردست میزید، در تکتک طبقات هرم مزلو یافت. شناخت تاپیر و دیگران چیزهای جهان، بر سرنوشت انتخابهای ما تأثیرمیگذارد. تأثیری که میتواند حتی بر سیری و سلامتی نوع بشر در آینده مؤثر باشد. تأپیرشناسی مثل اژدهاشناسی یکسر بیهوده نیست بلکه حلقهای است از حلقات دانشی که به شناخت جهان منتهی میشود. اگر مردم جهان، جهان را بهتر میشناختند، یعنی نسبتی نزدیکتر میان حقیقت با آنچه درباره جهان میپندارند، برقرار میشد، سرنوشت جهان طبیعی تا آنجا که به انتخاب آدمیان وابسته است، بهز این میشد.
نه تنها شناخت تاپیر، بلکه بازگوکردن حقایقی درباره زندگی تاپیر (مثل نسبت خویشاوندیاش با اسب و کرگدن یا زیستگاههای پارهافتادهاش در مالایا و آمریکای جنوبی) شورانگیز است و آدمیان را مشتاق دانستن بیشتر میکند.
دانش اگر نسبتی با حقیقت داشته باشد و از خیالبافی و وهم و خطاهای ریزودرشت برنخاسته باشد، مثل آب دریاست که تشنه را باز تشنهتر میکند. دانش نامتناسب با حقیقت هم البته کمنیست. این نوع دانش شاید جرقهای در اذهان بپراند، اما چون وصل به حقیقت نیست، چون عبارت موهومی است، بیمعنا.
ماجرای «فیلهای پرنده» را حتما به خاطر دارید (وگرنه اینجا را ببینید). نشریهای که اختیارش دست نابلدان سپرده شد، در اولین قدم «فیلمرغ» را «فیل پرنده» نامید. تفاوت تأثیر دانش حقیقی و دانش آفتزده را میتوانید با جستجوی این دو عبارت متوجه شوید.

این عنوان خبریست غلطاندرغلط که در تازهترین شماره دانستنیها منتشرشده؛ لطفا گزارش من از اشتباهات علمی در نخستین شماره دانستنیهای نوکیسگان را به دست همه برسانید!
بنابراین دانایی درباره چیزهایی که در جهان هست، هرچند دور و دستنایافتنی به نظر برسند، بر سرنوشت و تأمین نیازهای زیستی ما مؤثر است. اما پس از نیازهای زیستی، نوبت امنیت میرسد. سلامتی نمودی از امنیت است و امنیت ذهنی نمود دیگر آن. دانایی نیز ضامن امنیت است. اول از همه امنیت روانی.
این دومین بار طی دو روز اخیر است که شخصیت مشهوری تصویر ساختگی ملخی غولآسا را در صفحه خود به اشتراک گذاشته. من دنبالش نمیکنم، ولی دوستانی که دنبالش میکنند و نگران شدند، چندبار آن را برای من فرستادند. توضیحاتی دادم که آنها هم ضمیمهاند. دانستن بعضی چیزها باعث راحتی خیال است.




تا اینجا دانایی هم تضمینی است برای جدیگرفتن خطرات واقعی و پرهیز از درافتادن به چاه، هم نویدی است برای نترسیدن از آنچه که حقیقی نیست. دانایی نسبت به تاپیر خرطومداری در آن سوی دنیا نیز مثل دانایی درباره دستگاه تنفس نایدیسی حشرات، به ما بینشی میدهد که ضامن احساس امنیت است.
میتوان همینطور از مفاید دانایی نسبت به طبیعت گفت و شمرد، اما بیشک مهمترین جنبهای که ترویج علم را مهم میکند، بسیار پررنگتر است از ارائه دادههای علمی یا حتی ایجاد بینش علمی.
ترویج علم در معنای چندبعدیاش، [ارائه اطلاعات، ایجاد بینش علمی و ایجاد بینش نسبت به سازوکار اجتماعی و تاریخی آن] انسانها را آماده میکند تا آنچه میتوانند، بشوند. ترویج علم (نه نسخهبدلهای کممایه و دروغین آن که به وقت سراغشان خواهیم رفت)، تسهیلگر زایش دانشمندان آینده است.
اما به جای همه این شرح و تفصیلها میتوان با طرح پرسش سادهتری به پرسش نخست پاسخ داد: در غیاب ترویج علم، چهچیزی جای آن را خواهد گرفت؟
هم کنجکاوی غریزی است، هم نیاز به امنیت و باقی غرایز زیستی؛ بنابراین حتی در فقدان ترویج علم، چیزی جای آن را پرخواهد کرد.
گاهی این «چیز»، خرافه و دروغ است، گاهی سادهدلی و ترس و وحشت، گاهی فریب و سودجویی و گاهی طنز و طعنه. اما کارکرد همه اینها در یک جنبه اشتراک دارد: همه این نسخه بدلهای علم و ترویج آن، در نادانی و ترویج آن اشتراک دارند. از نادانی چه میزاید؟

