کدام امید؟
نویسنده: صدیق قطبیمیتوان از دو نوع امید سخن گفت. امید آنگاه که به چیزی یا کسی تعلق میگیرد(امید به) و امیدواریِ مطلق که تعلق به چیز یا کسِ خاصی ندارد. امید از نوعِ «امید به» را میشود «خوشبینی» نامید. محاسبات و پیشبینیهایی میکنیم و خوشبین هستیم که محاسبات ما درست از آب دربیایند و نتیجهی دلخواه ما حاصل شود. در این سطح، امید در چارچوبِ محاسبات جای میگیرد، میتواند رخوتآور باشد و ما را گرفتارِ خیالات خام و آرزوهای تباه کند. چنان به امکانِ خاص و معیّنی دلبسته و خوشبین میشویم که از تجربهی امکانهای دیگر چشم میپوشیم و ممکن است سرآخر، این خوشبینیِ محاسباتی ما را به فرجامی تلخ برساند. خوشبینی و «امید به» در این وضع و حال، همسایهی انسداد است تا گشودگی. مستلزم محروم کردن خود از امکانهای دیگر و خرج کردنِ تمام نیروی فردی در مسیری نامطمئن و ناپیدافرجام است.
اما میتوان از ضرورتِ امیدواری به مثابهِ حال و کیفیتی روحی دفاع کرد. امیدواری، به معنای آنکه آینده مقهور و اسیرِ گذشته نیست و واقعیتی که هماکنون تجربه کردهام، واقعیت نهایی نیست. در این سطح از امید، ما همچنان به امکانهای ناشناخته و هنوز پیدانشدهی هستی امیدواریم، بدون آنکه وضعیت و یا فرجام خاصی را مدنظر داشته باشیم.
امیدواری به این معنا روحیهای خاص و طرزی از رویارویی با جهان است که در آن امکانهای موجود در هستی را بسی فراتر از امکانهایی میدانیم که تاکنون به محاسبات ما درآمده و یا در گذشته تجربه کردهایم. فعال، سنجیده و آگاه به پیش میرویم و وضعیت فعلیمان را وضعیتِ فرجامین تلقی نمیکنیم.
امیدواری به وضعیت، چیز یا کسِ خاصی اگر مبتنی بر محاسبات سنجیده نباشد، غیرعقلانی و نکوهیدنی است، اما امیدواری مطلق (به معنای گشودگی و آمادگیِ فعال در برابر امکانهای ناپیدای جهان)، همیشه مطلوب است.
پیوست:
«خوشبینی متعلق به قلمرو ترس و میل است، زیرا پیامدی مطلوب را متصور میشود و پیشبینی میکند. اما ماهیت امید این نیست که «امید داشته باشیم الف اتفاق بیفتد»، بلکه تنها این است که «امید داشته باشیم...» شخصی که امید دارد وضعیت فعلی را به عنوان وضعیت نهایی نمیپذیرد. با این حال، شرایطی را هم که رهاییبخش او از گرفتاریاش است تخیل یا پیشبینی نمیکند، بلکه تنها امید رهایی دارد. هر چه بیشتر امید از هر گونه پیشبینی دربارهی شکل رهایی فراتر رود، کمتر در معرض این ایراد قرار میگیرد که در بسیاری مواقع آن رهایی که به آن امید بسته بودیم محقق نمیشود. اگر میل من این باشد که بیماریام با فلان عمل جراحی علاج شود، امکان زیادی وجود دارد که این میل با مانع روبهرو شود. اما اگر فقط امیدوارم بمانم، هیچ اتفاق خاصی(یا عدم اتفاقی) الزاماً امید مرا سست نمیکند.
ولی این بدان معنا نیست که امید رخوتناک یا منفعل است. امید رواقیگری نیست. رواقیگری صرفاً حالت وادادن و تسلیم در آگاهیای منزوی است. امید نه وامیدهد و نه انزوا میجوید. «امید یعنی اعلام اینکه در قلبِ هستی، ورای همهی دادهها، فراتر از همهی فهرستها و حساب و کتابها، اصلی رازورانه هست که با من همکار است.»
.... یأس، به بیان مارسل، در حکم آن است که بگوییم در سرتاسر واقعیت چیزی نیست که بتوانم به آن اعتبار ببخشم، چیزی نیست که ارزنده باشد... در جایی که یأس انکار میکند که واقعیت در نهایت نشان خواهد داد که درخورِ اعتماد و اعتباری نامتناهی و درگیری و آمادگی تام و تمام من است.»(گابریل مارسل، برایان ترینور، ترجمهی سید حسین حسینی، نشر ققنوس)
«امید، در واقع، چیزی است که میتوان گشودگیای عظیم در رویارویی با راز نهایی هستیاش خواند...
نومید شدن تصدیق به بیوفایی عالم واقع است و از منظرِ «خودِ» در خود فرونشسته جارزدن که: آینده هیچگاه نخواهد توانست از یوغِ جبر و جبّاریتِ گذشته برهد. نومیدی سنجیدن امور مقدور و میسور است به سنجهی مقولات پیشساخته و تعیین حدودی که انسان عاقل نباید به فراتر از آنها امید بندد. فقط آنجا که وسوسهی تسلیم به نومیدی هست امید میتواند جوانه زند و «خود»، آزادانه، سربپیچد از اینکه آن مقولاتی را که فقط وعدهی نابودی روح آدمی را میدهند به مرتبهی اطلاق برکشد....
امید مقتضی امتناع از محاسبهی حدّ و مرزهای امور مقدور و میسور است. این امتناع متکی است بر اطمینان از اینکه عالَم واقع در قالب تنگ مقولات و دستهبندیهای فهم و تخیل ما در نمیگنجد و شکوفایی روحِ آدمی را میخواهد، نه ناکامی آن را.»(گابریل مارسل، سمکین، ترجمه مصطفی ملکیان، نشر نگاه معاصر)