خانه کجاست؟؛ روایت‌های شخصی-تحلیلی از فقدان، خاطره و تاب‌آوری

خانه کجاست؟؛ روایت‌های شخصی-تحلیلی از فقدان، خاطره و تاب‌آوری

ندا عباسی ملکی| پژوهشگر دوره دکتری دانشگاه لافبورو انگلستان

خانه کجاست؟ این پرسشی است که سال‌هاست با خود حمل می‌کنم؛ درست مثل همان دو چمدانی که همیشه آماده‌اند تا از شهری به شهری دیگر، از قاره‌ای به قاره‌ای دیگر بروند. من پژوهشگر معماری‌ام و علاقه‌مند به مطالعات درباره خانه، معنای آن، فضای زیست و حس تعلق به خانه. از ۱۸ سالگی، دور از خانه پدری در شهرها و خانه‌ها و خوابگاه‌های مختلف زندگی کرده‌ام و اکنون هم دور از وطنم. در تمام این سال‌ها، بارها از خود پرسیده‌ام: چه چیزی یک فضای خالی را تبدیل به «خانه» می‌کند؟ آیا خانه فقط دیوار و سقف است؟ یا آیینی است که با هر ورود و ماندن، از نو ساخته می‌شود؟

در میان این جابه‌جایی‌ها همیشه به این فکر کرده‌ام که وقتی وارد فضایی تازه می‌شوم، چگونه شروع می‌کنم به تبدیل آن فضا به خانه یا اتاق خودم؟ هر بار که وارد فضایی جدید می‌شدم، آن فضا برایم بی‌رنگ بود؛ دیوارهایی بدون رنگ، گوشه‌هایی خالی و فضایی که نه نشانی از من داشت و نه خاطره‌ای. اما همین که چند کتاب را چیدم، یادگاری کوچکی آویزان کردم، یا حتی یک لیوان چای روی میز گذاشتم، آن فضا آرام آرام جان گرفت؛ تا جایی که گوشه‌ای، حتی کوچک، «خانه» من شد.

در دوره کارشناسی ارشد و دکترا، موضوع پژوهشم خانه بوده است با گرایش‌های متفاوت. در هر مرحله تلاش کردم از زاویه‌ای متفاوت به خانه نگاه کنم و همیشه ارتباط معماری با جامعه‌شناسی را دوست داشتم. رابطه انسان با معماری، رابطه ما نخستین فضای زیستی مان... اینکه چگونه یک فضا تبدیل به خانه می‌شود؟ چه مناسک و اتفاقاتی باعث می‌شوند خانه جان بگیرد؟

این علاقه‌ام به معنی خانه و خانه‌سازی باعث شد مدتی پیش ورکشاپی طراحی کنم با پرسشی ساده: «خانه جایی است که ...؟» از شرکت‌کننده‌ها خواستم عکسی از گوشه‌ای از خانه‌شان بیاورند؛ جایی که برایشان بیشتر از بقیه «خانه» است. در ابتدای جلسه از آنها پرسیدم: «یک گوشه از خانه‌ات را انتخاب کن. چرا آنجا برای تو خانه‌تر است؟» هرکس داستانش را تعریف کرد: از وسایل کوچک و صندلی کنار پنجره تا خاطرات کودکی، از زبان مادری تا آدم‌هایی که آن گوشه را زنده می‌کنند. برایم جالب بود که ببینم این حس چقدر هم جمعی است و هم شخصی. هر داستان ترکیبی بود از خاطره و مکان، از جسم و زبان. حتی تفاوت روایت زن‌ها و مردها، مهاجرها و بومی‌ها خودش قصه‌ای تازه بود: خانه گاهی یک صندلی است، گاهی یک قاب عکس، گاهی فقط یک پنجره با نور بعدازظهر.

خانه در ادبیات روزمره ما مفهومی بدیهی و ملموس است: دیوارهایی که پناه می‌دهند، اتاقی که احاطه می‌کند، اشیایی که فضای زندگی ما را شکل می‌دهند. اما وقتی بحران می‌رسد — جنگ، مهاجرت، ترک اجباری — خانه به مفهومی سیال تبدیل می‌شود و گاهی زبانی برای اعتراض می‌شود. مدتی قبل از شروع درگیری‌ها، ورکشاپ «خانه جایی است که ...؟» را برگزار کرده بودم. اما با شروع جنگ، همین پرسش شکل واقعی‌تر و دردناک‌تری به خود گرفت. خیلی‌ها مجبور شدند خانه‌هایشان را ترک کنند؛ تصاویر و نوشته‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شد، برای من تبدیل به آرشیوی بصری از ترک و سوگواری شد. در این مدت، عکس‌هایی با عنوان «خداحافظ خانه قشنگم»، دل‌نوشته‌هایی خطاب به خانه، شعرهای کوتاه درباره خانه و وطن، و تصویرسازی‌هایی از خانه و غم را جمع‌آوری و ذخیره کردم. این‌ها برایم مثل یک آرشیو کوچک‌اند؛ مجموعه‌ای از تصویر، شعر و کنش جمعی که هرکدام بخشی از همان پاسخ‌اند: خانه کجاست؟

این تصاویر و متن‌ها انگیزه‌ی نوشتن این یادداشت بودند؛ تلاشی برای نگاهی دوباره به مفهوم خانه در این دوره‌ی پرتنش. عکس‌های منتشرشده، شعرهای پراکنده در فضای مجازی و پویش‌های خودجوشی که در دل درگیری و ناامنی شکل می‌گیرند، خانه را به موضوعی برای مقاومت و کنش جمعی بدل می‌کنند. هدف، درک تجربه‌ای مشترک است که میلیون‌ها نفر با آن روبه‌رو هستند؛ تجربه‌ای که خانه را از یک مکان فیزیکی فراتر می‌برد و آن را به ترکیبی از خاطره، احساس و تعلق تبدیل می‌کند؛ ترکیبی که حتی پس از ترک خانه، در درون ما زنده می‌ماند.

خداحافظ خانه قشنگم: ترک خانه به‌مثابه سوگواری و اعتراض

به احتمال زیاد اکثرمان، عکس هایی از خانه های ترک شده را دیدم که کاربران عموماً لحظه خروج را ثبت کرده‌اند و در زیر عکس نوشته ای برای خانه به جا گذاشته بودند. این تصاویر زبانِ سوگواری‌اند؛ همین ترکیب ساده ــ «قشنگم» ــ خانه را انسان‌واره می‌کند؛ انگار چیزی زنده را ترک می‌کنی.

تصویر ۱: تصویری منتشر شده از فضای خانه

در تصویر فوق (تصویر ۱) ، نوشته خطاب به خانه حامل دلتنگی است: «خونه قشنگم، امیدوارم بازم ببینمت همینجوری قشنگ و پر از حس خوب، مثل قدیما از پنجره هات صدای خنده مهمونا و آهنگ بیاد. مراقب خودت باش». در بستر جنگ، خانه‌ دیگر صرفاً جایی برای زندگی روزمره نیست؛ بدل می‌شود به حافظی از صداها، خنده‌ها، بوی غذا، و ردپای مهمانانی که شاید هرگز برنگردند. ترک خانه، ترک بخشی از خود است؛ گویی دیوارها بار سنگین انتظار را بر دوش می‌کشند. آرزو برای دیدار دوباره‌اش نشان می‌دهد که این خانه بخشی از گذشته را در خود نگه داشته؛ یک راوی خاموش خاطره‌ها. این لحظه، فقط خداحافظی نیست، یک اعتراض هم هست: «دیدید؟ اینجا خانه من بود.» خانه، حتی وقتی خالی یا ویران می‌شود، بدل به یادگاری است؛ نشانه‌ای از فقدان، سندی از زندگی که بود و الان نیست.

تصویر ۲: تصویری منتشر شده از فضای خانه

یا تصویر دوم، که جمله‌ای کوتاه روی کاغذی چسبیده به یخچال در لحظه‌ی ترک موقت خانه است، تنها یک پیام ساده نیست؛ بلکه یک کنش حافظه‌ای فعال است: « در این لحظه که داریم خانه را به نیت مدتی کوتاه ترک می‌کنیم، آرزو می‌کنم کسی که این نوشته را پاک می‌کند دوباره خودمان باشیم». کنش حافظه‌ای، به رفتارها و نشانه‌هایی گفته می‌شود که افراد برای حفظ پیوند عاطفی و معنایی با مکان‌ها و خاطرات‌شان انجام می‌دهند. در این نمونه، یادداشت روی یخچال حکم یک سند زنده‌ی حافظه را دارد که نشان می‌دهد حتی در غیاب ساکنان، امید به بازگشت و تداوم حضور و هویت در آن مکان حفظ شده است. این نوشته نه تنها یادآور حضور پیشین است بلکه خواستار بازگشت همان «خود» است که خاطرات و معناهای خانه را ساخته و آن را خانه کرده است. به این ترتیب، کنش پاک کردن یادداشت به‌جای فراموشی یا قطع رابطه، به نوعی بازگشت و بازتولید پیوند با فضا تعبیر می‌شود. این پویایی در حافظه مکانی، نمود بارزی از مقاومت در برابر گسستگی و نابودی معناهای خانه است و نشان می‌دهد که خانه، صرفاً یک فضای فیزیکی نیست، بلکه محملی است برای هویت و خاطره.

در ادامه، این جمله به‌عنوان نمادی بارز از مفهوم مقاومت مطرح می‌شود: « خونه فراتر از یک ساختمون وچهار تا دیواره. آدم از جای ناامن فرار میکنن به خونه! قبول اینکه خونه ات می تونه ناامن باشه برات، برای خیلی هامون سخته. این مقاومت خیلی ها برای رفتن از تهران همینه». این متن یادآور این واقعیت است که ماندن در خانه، به‌ویژه در شرایط پرتنش و ناامن، صرفاً یک انتخاب ساده نیست، بلکه کنشی فعال و سیاسی است. مقاومت یعنی ایستادگی در برابر ترک مکان و حفظ پیوند عاطفی و هویتی با خانه. ماندن، به معنای نادیده گرفتن تهدیدها نیست، بلکه پاسداری از امنیت روانی و معنایی خانه و زندگی است.

تصویر ۳: نمونه‌ای از یک توییت در پلتفرم رسانه‌ی اجتماعی X
  • چرا از تهران نمیرید؟
  • تهران خونمه و به قول بابک بیانیان، خونه حتی ویرانه هم خونه است. (تصویر۴)

این دیالوگ ساده اما پرمعنا، عمق تعلق‌خاطر به مکان را نشان می‌دهد، حتی زمانی که شرایط دشوار یا ویرانی وجود دارد. جمله‌ی «تهران خونمه» بیانگر پیوند عاطفی و هویتی عمیق با شهر است، فراتر از شرایط فیزیکی یا اجتماعی آن. ارجاع به گفته بابک بیانیان در توییتر، که نوشته بود «حتی ویرانه هم خانه است»، مفهوم خانه را به عنوان جایی برای بازگشت و پناه تعریف می‌کند، جایی که خاطرات، هویت و احساس امنیت روانی شکل می‌گیرد. این بیان، مقاومت در برابر ترک مکان را به‌عنوان یک کنش احساسی و فرهنگی برجسته می‌کند و اهمیت حفظ پیوندهای محلی را نشان می‌دهد.

تصویر ۴: نمونه‌ای از یک توییت در پلتفرم رسانه‌ی اجتماعی X

یا در همین راستا، این تصویر از گوشه‌ای از خانه را می‌بینیم (تصویر ۵) که روی آن نوشته شده است: «چجوری باید دل کند از خونه؟ کاش خیلی زود دوباره ببینمت.» این جمله علاوه بر بیان مستقیم احساس تعلق عمیق، نشان‌دهنده رابطه‌ی پیچیده و ظریف فرد با فضای خانه است. خانه‌ای که با دقت و ظرافت رنگ‌ها و اشیاء چیده شده و بازتابی از سلیقه، خاطرات و هویت شخصی ساکنان است. این جمله، خانه را به نمادی از تعلق، امنیت و هویت تبدیل می‌کند.

تصویر ۵: تصویری منتشر شده از فضای خانه

در ادامه، نوشته‌های منتشر شده از سیامک تقی‌زاده نیز این مفاهیم را تقویت می‌کند و با زبانی استعاری، به خانه و زندگی اشاره می‌کند: «زندگی، یعنی که ما یک روز به خانه برمی‌گردیم.» (تصویر ۶) این جمله نمادی از امید و بازگشت است؛ بازگشتی که فراتر از مکان فیزیکی، به بازگشت به خویشتن، به آرامش و به امنیت روانی اشاره دارد. استعاره‌ی «خانه» در اینجا همچون پایدار است که در پایان هر سفر و هر دشواری، مأمنی برای تجدید حیات و اتصال مجدد به ریشه‌ها فراهم می‌کند.

تصویر ۶: متن منتشر شده در صفحه شخصی سیامک تقی زاده[1]

یا در متن زیر (تصویر ۷) که سیامک تقی‌زاده از احمد کایا ترجمه کرده است: «پرده‌ها کشیده، درها بسته، در دوردست صدای جنگ و تیراندازی بود. نیمی از من محکوم زندگی نیمه دیگرم گرفتار جدایی بود. امروز هم نمردم مادر، امروز هم نمردم.»

این عبارت با زبانی استعاری و بسیار شاعرانه، وضعیت دشوار و پیچیده‌ی انسان در میانه‌ی بحران و جنگ را به تصویر می‌کشد. «پرده‌ها کشیده، درها بسته» نشان‌دهنده‌ی محدودیت‌ها و انزوای اجباری است؛ دیوارهای تنهایی و محصور شدن در فضای ناامنی که مانع از ارتباط و حضور آزادانه در جهان بیرون می‌شود. صدای جنگ و تیراندازی در دوردست، تهدیدی دائمی است که همچنان فرد را احاطه کرده و سایه‌ای سنگین بر زندگی او انداخته است. تضاد درونی «نیمی از من محکوم زندگی، نیمه دیگرم گرفتار جدایی بود» بیانگر کشمکش روانی عمیق است؛ بخشی از وجود که باید به زندگی ادامه دهد، اما در همان حال گرفتار شکاف و فاصله‌ای است که جدایی ایجاد کرده است. این دوگانگی نماد وضعیت انسان در مواجهه با سختی‌ها و جدایی‌های اجباری است. و در نهایت، «امروز هم نمردم مادر، امروز هم نمردم» ندای مقاومت و بقاست؛ تعهدی به زنده ماندن و ادامه دادن حتی در دشوارترین شرایط. این جمله، پیام امید و استقامت را منتقل می‌کند، گواهی بر این است که حتی در روزگار سختی و تهدید، زندگی همچنان ادامه دارد و انسان به مبارزه برای بقا ادامه می‌دهد.

یا جمله‌ی کوتاه «درد می‌کند هر آن چیزی که برایم خانه است، مادر، دوست، شهر، وطن.» (تصویر ۷) اما غنی، نشان‌دهنده پیوندهای عمیق عاطفی و هویتی فرد با عناصر مختلفی است که برایش مفهوم «خانه» را شکل می‌دهند: از خانواده و دوستان گرفته تا مکان‌های فیزیکی مانند شهر و وطن. عبارت «درد می‌کند» بار احساسی سنگینی دارد و حس آسیب‌پذیری، دلتنگی و حتی شاید تجربه فقدان یا تهدید را منتقل می‌کند. این جمله، مفهوم گسترده‌تر «خانه» را به مثابه مرکزی از امنیت، تعلق و معنا برجسته می‌کند و یادآور این است که هر گونه بی‌ثباتی یا آسیب به این پیوندها، زخمی عمیق بر روح فرد می‌زند.

تصویر ۷: استوری به اشتراک گذاشته شده در اکانت خصوصی در اینستاگرام

در همین راستا، تصویرسازی آیلین ترابی (تصویر ۸) روایت بصری نیرومندی از فقدان و دلتنگی خانه است که متن را عینیت می‌بخشد و یک کنش اعتراضی است. در حالی که جنگنده‌ها بالای سر دخترک پرواز می‌کنند، او درون خانه‌ای نشسته است که دیوارهایش ترک خورده اما همچنان پناهگاهش باقی مانده است. خانه‌ای که با وجود آسیب‌ها و شکستگی‌ها، دخترک گریان را در آغوش گرم خود گرفته و محکم نگه می‌دارد. این تضاد میان فضای ناامن بیرونی و پناهگاه آسیب‌دیده اما امن داخلی، مفهوم پیچیده‌ی خانه را به تصویر می‌کشد: جایی که حتی در دل بحران و ویرانی، منبعی از آرامش، امنیت روانی و تعلق خاطر باقی می‌ماند

تصویر ۸: تصویرسازی از خانه و جنگ، اثر آیلین ترابی[2]

کنش جمعی: بازسازی به‌مثابه مقاومت روزمره

در انتها باید گفت که مقاومت تنها در روایت فقدان خلاصه نمی‌شود. چندین روز پس از آتش‌بس، این پست را در اینستاگرام دیدم: هشتگ #تا_خانه_بماند شعاری بصری-متنی است که چارچوبی جمعی برای مقاومت ایجاد کرده است؛ بازسازی فیزیکی خانه‌ها، اما با پیوندی عاطفی عمیق. این پویش پیام روشنی دارد: «تا خانه بماند، ما کنار هم هستیم.» این حرکت داوطلبانه در متن پست اینستاگرام نیز آمده است: جنگ خانه‌های بسیاری را زخمی کرده، اما ما تصمیم گرفته‌ایم تنها تماشاچی نباشیم. با حرکت #تا_خانه_بماند، به بازسازی رایگان خانه‌هایی که آسیب دیده‌اند، اقدام می‌کنیم.

تصویر ۹: پویش تا خانه بماند در اینستاگرام از صفحه تارنگ[3]

این پویش نمونه‌ای بارز از مقاومت روزمره است؛ نوعی کنش جمعی و خرد که در برابر شرایط سخت و بحران‌زا شکل می‌گیرد. برخلاف مقاومت‌های پرسر و صدا و سازمان‌یافته، مقاومت روزمره تلاش‌های مداوم و گاه کم‌جلوه‌ای است که زیست و هویت را حفظ می‌کنند. بازسازی خانه‌ها کنشی سیاسی و فرهنگی است که هویت جمعی و تعلق به مکان را بازسازی می‌کند. این حرکت، پاسخی است به ویرانی، اما فراتر از آن، نشانه‌ای از امید، پیوند اجتماعی و ایستادگی در برابر فراموشی است. این عمل بازسازی، احیای خاطره‌ها، روابط و معناهای جمعی است که خانه را خانه می‌سازد. این مقاومت در دل زندگی روزمره جاری می‌شود و نشان می‌دهد که حتی در شرایط سخت، امکان پایداری و بازآفرینی وجود دارد.

در میانه‌ی جنگ، مهاجرت و ترک اجباری، خانه به کنشی زبانی و بصری بدل می‌شود؛ این عکس‌ها در کنار شعرها و هشتگ‌ها، معماری تازه‌ای از «خانه» را روایت می‌کنند؛ خانه‌ای که شاید دیگر در چهار دیواریِ سنتی وجود نداشته باشد، اما در حافظه، زبان و کنش جمعی دوباره ساخته می‌شود. تمام این تصاویر و یادداشت‌ها زبان اعتراضی‌اند که برهه‌ای از تاریخ را ثبت می‌کنند و ردپایی از امید، مقاومت و سوگواری جمعی را به‌جا می‌گذارند. برای من، این تصویرها چیزی بیش از عکس‌اند؛ آن‌ها تکه‌هایی از داستانی بزرگ‌ترند: خانه‌ای که دیگر فقط مکان نیست، بلکه نشانه‌ای از بودن یا نبودن است؛ فضایی که ورای مرزهای فیزیکی‌اش، در خاطرات، روایت‌ها و نگاه‌های ما بازتعریف می‌شود.

شاید پرسش ساده باشد: «خانه کجاست؟» اما پاسخ، در روایت‌های پراکنده‌ای نهفته است که از میان همین تصاویر و شعرها عبور می‌کند. هر کدام از ما این دوره‌ی پرتنش را به شکلی تجربه کردیم؛ بعضی دور از خانه، نگران کسانی که دوستشان داریم و نگران آنچه که بر خانه‌مان می‌گذرد؛ بعضی دیگر در دلِ خانه، درگیر تنش‌ها و ناآرامی‌هایی که هر روز بر در و دیوار کشور می‌نشیند. برای بسیاری، همین خانه‌ی کوچک در معرض خطر، پناهگاهی است برای

روایت‌های ما از خانه، هر کدام تکه‌ای از این داستان بزرگ‌اند؛ تکه‌هایی که کنار هم، نقشه‌ای تازه از خانه را کامل می‌کنند. این روایت از خانه، تنها زمانی زنده می‌ماند که گفته شود، شنیده شود و در گفتگویی جمعی جریان پیدا کند.

از همین‌رو، شما را دعوت می‌کنم بخشی از این داستان باشید و روایتتان را از خانه با من در میان بگذارید؛ از احساسی که به خانه دارید، از تجربه‌ی ترک یا دوباره ساختن آن، خواه به اجبار، خواه به انتخاب. می‌توانید تصویر و روایت خود را از طریق ایمیل [neda.a.maleki92@gmail.com] یا پیام‌رسان تلگرام [@NeeDa_Maleki] با من به اشتراک بگذارید. هر یک از این روایت‌ها، آجر دیگری است در ساختن زبان مشترکِ خانه‌ای که با هم می‌سازیم.

 

 

[1] X account: @SiamakTgzd

[2] Instagram account: @ilin.torabi

[3] Instagram account: @tarang.iran




Report Page