misfortune

misfortune

@vkookland

↳Writer: missn

↳Part: 30


_باورم نمیشه!


مردی که به تازگی رنگ موهاش رو به قهوه‌ای روشن در آورده بود، با شگفتی لب زد و به چهره‌ی اخمالود پسرعموش خیره شد.


_بس کن نامجون! پشیمونم نکن از اینکه بهت گفتم.


تهیونگ در حالی که چشم‌هاش رو توی کاسه‌اش میچرخوند با لحن حرصی‌ای گفت و کمی از کوکتلی که جیمین براش اماده کرده بود، نوشید.

سه روز از شبی که به جونگکوک اعتراف کرده بود، گذشته بود و حال اون اینجا بود؛ کلاب جیمین، نشسته روبه‌روی پسرعموش، نامجون...


_اوه مرد، خیلی خب سعی میکنم نشون ندم چقدر شگفت زده‌ام از اینکه بالاخره دهن به اعتراف باز کردی. تو هم بهم بگو بعدش چی شد؟


تهیونگ عصبی لیوان کوکتلش رو روی میز کوبید و بعد از چنگ زدن داخل موهاش جواب داد:


_گفت می‌خوام فکر کنم، همین رو گفت و رفت!


نامجون در واکنش "اوهی" گفت و اون نیز متقابلاً از کوکتل داخل لیوانش نوشید. از مسائل عشقی زیاد سر در نمی‌آورد ولی هرچه که هم بود، از پسر مقابلش وضعش بهتر بود.


_ببین بِرو! اون حق داره بعد این همه دراما فکرهاش رو بکنه. اینکه می‌خواد با تو ادامه بده با نه...


_باید بخواد!


تهیونگ با لحن عصبی‌ای توی صورت نامجون، که بخاطر اینکه صداشون توی سر و صدای بار بهمدیگه برسه نزدیک صورت خودش بود، غرید و باقی مونده کوکتلش رو سر کشید.


_اوه آروم باش مرد!


نامجون در حالیکه دو تا دستاش رو به معنای تسلیم بالا گرفته بود، خطاب به تهیونگ گفت و نگاهش رو به چشم‌های خمار و وحشی پسر مقابلش دوخت.


_حالا که من بالاخره دل و جراتش رو به دست آوردم باید من رو بخواد. مجبورش میکنم که بخواد...


_ولی ببین پسر... اون تایم زیادی رو صرف تو کرده. ممکنه که بخواد رها کنه-...


_خفه شو نامجون. الان پیش من که هیچ منطقی ندارم منطقی حرف نزن!


با داد بلندی حرف پسر عموش رو قطع کرد و همزمان دو دستش رو روی میز کوبید که باعث شد توجه افرادی که کنارشون قرار داشتن رو جلب بکنه. همین دلیلی شد که جیمین با چشم‌های گرد شده به سمت پسری که زیر چشمی حواسش بهش بود، بدوه و با قرار دادن دستش روی شونه‌هاش اون رو سر جاش بنشونه.


_اروم باش پسر... چی شده؟


تهیونگ بی توجه به سوال پسر چشم‌هاش رو روی هم فشرد و با بالا گرفتن لیوان خالیش، خطاب بهش گفت:


_یدونه قوی‌ترش رو واسم بیار!


جیمین چشمی چرخوند و با گرفتن لیوان از پسر، به سمت بار برگشت. در حالیکه داشت تصمیم می‌گرفت چه نوشیدنی‌ای رو به تهیونگ بده، صدای موبایلش توجه‌اش رو جلب کرد:



_قسم می‌خورم بار درست کردن رابطه این دوتا همه‌اش روی دوش منه.


در حالیکه غر میزد گوشیش رو به جیبش برگردوند و یکی از بطری‌ها رو از قفسه‌ی چوبی برداشت و همراه با لیوانی به سمت تهیونگ راه افتاد.


_زیاده روی نکن، باشه؟


بعد از قرار دادن شیشه و لیوان جلوی پسر، کنار گوشش لب زد و بعد رو‌به‌روی پسر، سر جای نامجونی که به پیست رقص پیوسته بود، نشست.


_با جونگکوک حرف نزدی؟


تهیونگ پوفی کشید و کمی نوشیدنی برای خودش ریخت.


_بحثش رو پیش نکش!


جیمین کمی توی جاش تکون خورد و با کمی نزدیک‌تر شدن به پسر، گفت:


_خب نمیشه که-...


با ساکت شدن یکدفعه‌ای پسر به سمتش برگشت و وقتی دید با دهن باز به جایی خیره شده، رد نگاهش رو گرفت و به جونگکوکی رسید که همراه دختری وارد کلاب شد.


_من میرم...


جیمین با صدایی شوکه که به سختی به گوش تهیونگ رسید، گفت و به سمت پسر کوچیکتر رفت. اون قصد درست کردن رابطه دو پسر رو داشت ولی الان با حضور دختری که نمی‌دونست کیه ممکن بود همه چیز به هم بریزه.


_جونگکوک؟


با لبخندی مصنوعی پسر رو متوجه خودش کرد.


_سلام هیونگ.


جونگکوک با لبخندی به سمت پسر رفت و بعد اون رو به آغوش گرفت.


_بیا بریم بشینیم...


به میزی که کنارشون خالی بود اشاره کرد و جونگکوک همراه اون دختر روی صندلی نشستن.


_معرفی نمی‌کنی؟


جیمین که بیشتر از این نمی‌تونست خودش رو کنترل کنه، سوالش رو پرسید و در حالیکه در دلش آرزو میکرد اون دختر کسی که گمان می‌کرد نباشه کمی پوست لبش رو جوید.


_جیمین هیونگ ایشون اوه جی ایون هستن...


دختر رو به پسر معرفی کرد و بعد از زدن لبخندی به دختر گفت:


_جی اینم جیمین هیونگه که راجع بهش باهات حرف زدیم...


دختر لبخندی به پسر زیبا و سکسی رو به روش زد و اظهار خوشوقتی کرد.


_خب راجع به چی خواستی-...


با کشیده شدن صندلی کنارش، حرفش قطع شد و نگاهش به تهیونگی افتاد که با چشم‌هایی قرمز، که احتمالا به خاطر نوشیدن الکل بود، روی صندلی نشست.


_چه خبره اینجا؟


در حالیکه مستقیما به چشم‌های گرد پسر مقابلش خیره شده بود با لحن عصبی ازش پرسید و دست به سینه منتظر جوابی از جانبش شد.


_سلام؟


جونگکوک با شوک گفت و نگاهی به پسر بزرگتر انداخت. معلوم بود انتظار اینکه اینجا ببینش رو نداشت!


_سلام. اینجا چه خبره؟


بدون اینکه تغییری توی لحنش ایجاد کنه، دوباره پرسید و دندون‌هاش رو روی هم فشرد.


_هیچی... اومدم جیمین هیونگ رو ببینم و-...


_و این؟


با حرکت سر به دختر کنارش اشاره کرد.

جونگکوک اول که بابت رفتار پسر گیج شده بود، خواست بپرسه که منظورت چیه ولی همین که دهنش رو باز کرد با فهمیدن موضوع تکخندی زد. اون فکر کرده بود که جی ایون دوست دخترشه و حسودی کرده بود؟


_مشکلی هست؟


با نیشخند کنج لبش پرسید و بی‌توجه به نگاه خیره دو نفر دیگه، ابرویی برای پسر مقابلش بالا انداخت.


تهیونگ تکخند عصبی زد و با کوبیدن کف دستش روی میز بلند شد و با خم شدن روی پسر از بین دندون‌هاش غرید:


_اره هست!


با کشیدن بازوی پسر، اون رو نیز متقابلاً بلند کرد و بعد با نزدیک کردن لبش کنار گوش پسر، با خشم غرید:


_باید باهام بیای! من با تو کار دارم...


•••••••••••••••••••••


یعنی قراره چی بشه؟🌚

Report Page