اسطوره و شهر

اسطوره و شهر

محمد امیر مطوری| دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران

تاریخ اساطیر به گونه‌ای است که ما را در سفری عمیق به داخل ذهن انسان و ادراکات فرهنگی می‌برد. اسطوره شیوه‌ای خاص در عینیت بخشیدن به جهان است و اسطوره را باید به منزله فرم سمبلیک دانست. یعنی باید آن را شکل معینی از تجربه دانست و تفسیر کرد. اسطوره‌شناسان معتقدند که در دوران باستان یا در گذشته‌های دور شهرها را به عنوان جهان‌هایی خرد مطابق طرح و نقشه‌ای آرمانی که به اعتقاد انسان‌کهن نظام بخش جهان کبیر است می‌ساختند، لذا پی افکندن شهر همواره همراه با برگزاری آئین‌هایی خاص همچون« قربانی کردن انسان یا حیوانی» و به شکلی خاص« مثلا دایره‌وار، ماندالا» بود که این برپایی آئین خود مضمونی اسطوره‌ای داشت. به مفهوم اسطوره در پی افکندن شهر نیز از دو منظر می‌توان توجه کرد و بدان پرداخت. در برخی موارد شهر، ریشه و بنیانی اسطوره‌ای دارد و معماران، بنایان و مساحان آن را طبق الگو و صورتی مثالی پی‌افکنده‌اند. گاهی نیز شهری بی هیچ ریشه و خاستگاه اسطوره‌ای، از دولت تخیل نویسندگان، ساحتی اسطوره‌گون پیدا می‌کند. ریشه این موضوع را می‌توان تحت تاثیر مدرنیته دانست، یعنی رمان مدرن، نقاشی، فیلم و تئاتر مدرن برخی شهرهای بی اصل و نسب اما عظیم و پر جوش و خروش را که عمدتا مراکز تجاری و اقتصادی در جهان امروز هستند را نمایی اسطوره‌ای می‌بخشند. در این موارد اسطوره ساحت مینویش را از دست می‌دهد و عرفی دنیایی و ناسوتی به خود می‌گیرد.

در مفاهیم روان شناسی تحلیلی، یکی از مهم‌ترین مفاهیم مطرح شده نظریه ناخودآگاه جمعی کارل گوستاو یونگ است. او متعقد است که انسان مانند لوح سفید متولد نمی‌شود و بلکه در هنگام تولد، روان او حامل چیزهایی است که از گذشتگان و نوع بشر به ارث برده است. یونگ ناخودآگاه جمعی را میراث روانی مشترک بشریت می‌داند. هان‌گونه که انسان‌ها در ساختار جسمی خود شباهت‌های بسیار زیادی دارند و همچنین بقایای مراحل تکاملی جسم در طی قرون و اعصار، در وجود ما به چشم می‌خورد، ساختار روانی بشر نیز جنبه‌های مشترک زیادی دارد و همچنین بقایای مراحل رشد و تکامل روان در طی سیر تکامل بشر در روان انسان امروزی به چشم می‌خورد.

تصویر ۱

یکی از مفاهیم مهمی که یونگ مطرح کرد و جان ناخودآگاه جمعی او را تشکیل می‌دهد، کهن الگوها و یا همان آرکی تایپ‌ها هستند. از طرفی اسطوره‌ها به عنوان روایت‌های نخستین انسان‌ها از تجربیات و اعتقاداتشان، نقش مهمی در نظریه ناخودآگاه‌جمعی و شکل‌گیری آرکی تایپ‌ها ایفا می‌کنند. کهن الگوها، که بر طبق نظریه‌ی یونگ، اجزای تشکیل‌دهندهی بخش ناخودآگاه روان انسان هستند، بصورت‌های مختلفی در دنیای بیرون ظهور می‌کنند. این صورت‌های گوناگون از طریق نمادها و با زبان نمادین وارد دنیای واقع می‌شوند. به عبارتی قشر عمیق ناخودآگاه به زبان تمثیل سخن می‌گوید. ناخودآگاه بی‌پرده و برهنه با ما سخن نمی‌گوید بلکه همواره در جامه‌ای از رمز و راز و در پوششی از نماد پنهان می‌گردد. ناخودآگاه به زبان رویا و اسطوره با ما سخن می‌گوید. یکی از دلایل یونگ برای توصیف ناخودآگاه جمعی مشترک در تمام افراد بشر، وجود داستان‌ها و اساطیر کاملا مشابه در گروه‌ها و تمدن‌های انسانی است. در همه‌ی تمدن‌ها، اساطیر مشابه‌ا‌ی درباره‌ی قهرمانان، شاهزادگان، دیوها، پیرخردمند و... دیده می‌شود که به عقیده روانکاوان این اساطیر و افسانه‌ها در اصل زبان نمادین توصیف پدیده‌های روان‌شناختی و آن چیزی است که بر روان انسان می‌گذرد. یونگ کهن‌الگو را الگو، بن‌مایه یا تصویری جهانی و مکرر، که بازنمود یک تجربه‌ی خاص انسانی است، می‌دانست. این تصویر یا الگو بخشی از سیستم اجتماعی و روانی ماست. ما در رویا تصاویری را می‌سازیم که با تصاویر و داستان‌ها و اسطوره‌های مردم بدوی شباهت دارند. از نگاه یونگ، این تصاویر همان کهن‌الگوها هستند. به عبارتی اسطوره رابط میان جهان فیزیکی و جهان‌ روانشناختی و متافیزیکی است. اسطوره‌ها حیات غریزی آدمی را در قالب یک نمایش عرضه می‌کنند. در پس زمینه‌ی کهن‌الگوهای اساطیری، راز آئینی عارفانه‌ی انسان بدوی در تقابل با دنیای تاریک و پیچیده انسان امروزی قرار میۀ‌گیرد. لذا اسطوره واقعیتی زنده است که به خط‌مشی انسان‌ها و مراسم آئینی‌شان اعتبار می‌دهد، هر اسطوره مستلزم آیین است زیرا انسان با توسل به آیین، به خویشتن از نو بنیاد ‌می‌بخشد و نقش اساطیری به خود می‌گیرد.

همانگونه که اشاره شد، اسطوره عامل مهمی در شکل‌گیری کهن‌الگوها است و از طرفی کهن‌الگو خود نیز زبانی نمادین است، بنابراین معماری اگر بخواهد وسیله‌ای برای ظهور کهن‌الگوها باشد، باید مقوله‌ای نمادین گردد. به‌عبارتی خود ساختار معماری پدیده‌ای نمادین شود و یا معماری به عنوان بستری برای ظهور نماد در نظر گرفته شود. یکی از ابتدایی‌ترین نمادهای شناخته شده برای بشر، ماندالاست که یونگ آن را به عنوان کهن الگوی خویشتن بازشناسی کرده است. رسیدن از فرم مربع که نمادی از زمین است به دایره، که آسمان را تداعی می‌کند. برجسته‌ترین بیان برهم کنش دایره و مربع در هنر سنتی ماندالا است یا جهان نگار، که در تمام فرهنگ‌های بشری به فرم‌های مختلف ارائه شده است. ماندالا، به عنوان بازتاب جهان و فرآیندهای جهانی درون تمام موجودات، به وسیله‌ی اعداد و هندسه عمل می‌کند و دوباره به وحدت بازمی‌گردد. در یک آن ابدیت بهشت به‌صورت یک نظریه و ناپایداری آن به مثابه یک حقیقت دنیوی مرور می‌شود. یونگ ماندالاها یا دوایر جادویی موجود در متون و هنر فرهنگ‌های مختلف را مهم‌ترین نماد خود می‌دانست. ماندالاها معرف امتزاج یا اتحاد تضادهای درون روان هستند که با تحقق خود رخ می‌دهند. دایره‌های تو در توی ماندالا نشانگر گسلیدن از پریشانی و پراکندگی و رسیدن به یکپارچگی و یکپارگی است.

تصویر ۲

 از منظر یونگ، قدیمی‌ترین ماندالا، نقاشی گردونه‌ی خورشید مربوط به عصر پارینه سنگی است که بر پایه اصل چهار طراحی شده است. این نماد که در فرهنگ ایران باستان نیز به گردونه‌‌ی مهر شهرت دارد، بصورت‌های مختلفی در معماری کهن ایران ظاهر شده است.

تصویر ۳

 از منظر یونگ هربنایی که برمبنای طرح ماندالا ساخته شده، فرافکنی تصویر کهن الگویی است از جهان‌ ناخودآگاه به جهان خارج. شهر، قلعه و یا معبد هر کدام نماد وحدت روانی می‌شوند. و بدین سان بر افرادی که به آن وارد شده و یا در آن‌ها زندگی‌ می‌کنند تاثیری خاص می‌گذارند. این گونه چیزها ابداع نمی‌شوند و باید دوباره از ژرفای فراموش‌شده ناخودآگاه بیرون بیایند تا ژرف‌ترین مکاشفه‌های روح را بیان کنند و بدین ترتیب ویژگی یگانه‌ی خودآگاه امروزی را با گذشته‎ی هزاران ساله‌ی بشر پیوند دهند. یونگ همچنین عنوان می‌کند، نیاکان ما که ساختمان فکریشان از ما هم ساده‌تر بود، محتویات ناخودآگاه خود را مستقیما روی ماده منعکس می‌کردند. ماده نیز برای پذیرش این انعکاس کاملا مستعد بود زیرا در آن زمان چیزی بود تقریبا مجهول و غیرقابل شناخت و انسان هربار که با شئ مرموزی روبرو شود تصورات ذهنی خود را بر آن منعکس می‌کند بی آنکه ذهن خود را مورد انتقاد قرار دهد. حال شهرهای تاریخی، به دلیل ویژگی‌هایی که دارند، از خصلتی برانگیزاننده برخوردارند و مواجه با این شهرها، به ما نوعی شهود اعطا می‌کند که باعث تماس و اتصال مستقیم ما با گذشته می‌شود. در این راستا شهرهای گور، دارابگرد و هترا را می‌توان تحت تاثیر این کهن الگو و خط مشی دانست. ابن‌بلخی در سده ششم ه‍.ق درباره‌ی شهر گور می‌نویسد: «شکل آن مدور است، چنانکه دایره‌ی پرگار باشد و در میان شهر، آن‌جا که مثلا نقطه‌ی پرگار باشد، دکه‌ی انباشته برآورده است و نام آن «ایران» کرده و عرب آن را «طربال» گویند و بر سر آن دکه‌سای‌ها ساخته و در میان‌گاه آن گنبدی عظیم برآورده و آن‌ را «گنبد کیرمان» گویند و طول چهار دیوار این گنبد تا زیر قبه‌ی آن هفتاد و پنج گز است و این دیوارها را از سنگ خارا برآورده است و پس قبه‌ی عظیم از آجر بر سر آن نهاده و آب از یک فرسنگ از سر کوه رانده و به فواره بر این سر بالا آورده و دو غدیر است، یکی «بوم پیر» گویند و دیگری «بوم جوان» و بر هر غدیری آتشگاهی کرده است.

تصویر ۴. نقشه‌های فرضی بنای برج‌مانند در شهر «گور»؛ طرح بازسازی از دیتریش هوف. منبع: هوف، ۱۳۶۶
تصویر ۵. شهر«گور»: حصار، تقسیمات، دروازه‌ها و آثار مهم درون آن. منبع: همان

طبق نقشه نیز، شهر گور توسط دو محور اصلی عمود برهم به چهار قسمت تفکیک شده، و در انتهای هر محور یک دروازه قرار دارد. یونگ نیز در توصیفات خود توجه خاصی به عدد چهار داشته است. وی، عدد چهار را یک عدد نمادین می‌داند. شایگان نیز معتقد است که ظهور عالم مثال، به صورت‌ نمادهایی مرتبط با عدد چهار است. وی می‌نویسد: «این چهارتایی: همان صورت ازلی یا تصویر نخستین در کل همان رشته‌ی نامرئی‌ای است که خاطره‌ی قومی ما را تشکیل می‌دهد. کامل‌ترین بیان معنای این تصویر همان است که متفکران ایرانی اقلیم هشتم یا عالم مثال نامیده‌اند. در ادامه هر کدام از این قطعات خود به پنج قسمت تقسیم شده‌اند که بدین طریق تقسیمات شهر به عدد بیست می‌رسد. دوایر متحدالمرکز از پوسته خارجی شهر شروع و تا مرکز شهر ادامه پیدا می‌کند و یادآور نظم کیهانی است. در آغاز این دوایر متحدالمرکز توسط خانه‌های ساده احتمالا کم ارتفاع که توسط گل و قلوه سنگ دور از یکدیگر و دارای باغ‌هایی در راستای خیابان‌های شعاعی شهر اشغال شده است. در هسته مرکزی شهرهای بر پایه هندسه ماندالا، معبد یا یک بنای مهم و شاخص وجود داشت که دروازه‌هایی در چهار جهت قرار گرفته و مرکز تلاقی آن‌ها، بر این هسته مرکزی منطبق بوده بدین ترتیب، ماندالا علاوه بر نقشه عالم، به جهانی شدن و وحدت هستی می‌اندیشد. در بخش مرکزی شهر گور نیز، به شعاع 450متر که به وسیله حصار از دیگر بخش‌های شهر مجزا گردیده، بناهای حکومتی و محل اقامت درباریان قرار گرفته است که مهم‌ترین بناهای آن، منار و تخت‌نشین( طربال) است.

تصویر ۶. طرحی از بناهای میانی شهر گور در دوره‌ی قاجار«طربال»، ( فرصت شیرازی، ۱۳۷۷).

شهر دارابگرد نیز مانند شهر گور از چهار دروازه اصلی، اما در محور چهار جهت فرعی تشکیل شده است. گرداگرد شهر دارابگرد را بارویی عظیم فراگرفته است. این بارو خود نیز به وسیله خندقی عمیق محاط شده است. لذا تنها مسیر دسترسی داربگرد به پیرامون خود توسط پل‌هایی مقابل دروازه‌های اصلی شهر امکان پذیر است.احداث این شهر مطابق با اساطیر ایران باستان، به داراب منتسب شده است. براساس گفته هوف، کوره دارابگرد از کوره‌های نیمه مستقل ایالت پارس در دوره اشکانیان بوده و آخرین حکمران آن قبل از اردشیر پاپکان شخصی تیری بود که اردشیر از هفت سالگی نزد او پرورش یافته و آموزش دیده بود. پس از مرگ پاپک که به احتمال زیاد زمان حاکم استخر بوده منصب ارگبدی شهر را از گوزهر برای اردشیر گرفت. از همین شهر بود که او بر علیه سلسله اشکانی شورید. از طرفی می‌توان دارابگرد را به نوعی نخستین مقر فرمانروایی شاهنشاهی ساسانی دانست. دارابگرد از مجموع چهار محله اصلی که از طریق تقاطع دو محور عمود برهم، ایجاد شده است. طبق شواهد باستان‌شناسی کارکرد هر کدام از این محلات با دیگری متفاوت بوده، به‌گونه‌ایی که محله شمال غربی شهر، محله اسکان بزرگان شهر، محله جنوب غربی فعالیت‌های کارگاهی و صنعتی و محله جنوب شرقی نیز به فعالیت‌های صنعتی اختصاص داشته است. همانگونه که پیش‌تر اشاره شد حرکت از کنار به مرکز دایره همچون شروع مسیر یگانگی و رسیدن به کمال و اوج یگانگی است. دارابگرد نیز در مرکز خود و تقاطع دو محور از مجموع سه تپه تشکیل شده است که ارگ حکومتی و بنای معبد شهر به‌ روی یکی از این سه تپه واقع شده است. به گونه‌ای که با رسیدن به مرکز شهر و بالای تپه می‌توان به اوج کمال و یگانگی خود رسید. از طرفی ماندالا، نیروهای کیهانی را جذب می‌کند و در کالبد خود با دروازه‌هایی در چهارجهت که برای وارد نشدن نیروهای اهریمنی قرار گرفته‌اند، نقش حامی و مدافع نیروهای پاک را ایفا می‌کند.

تصویر ۷. توزیع مکانی ۴۱ خانه از شبکه بندی انجام شده. منبع: سیدین، ۱۳۸۷
تصویر ۸. تفکیک محله‌های شهر دارابگرد جهت بررسی باستان‌شناسانه. منبع: همان
تصویر ۹. فضاهای اصلی شهر دارابگرد. منبع:همان

در ارتباط با شهر هترا نیز می‌توان گفت که عقایدی مبنی براینکه شهر هترا در دوره‌ی سلوکیه و پس از سیطره‎‌ی یونانیان بر بین‌النهرین ساخته شده و یا رشد نموده، وجود دارد. از طرفی از زمان سلوکوس، در شهرهای جدید یونانیان، طرح هیپودامیک ( شطرنجی)، به کار گرفته می‌شود. در صورتی که شهر هترا دارای پلان دایره‌ای بوده و مجموعه‌ی معبد نیز به عنوان عنصر کانونی در مرکز شهر واقع شده و خیابان‌های عریض شهر از آنجا در چهار جهت اصلی (شمال، جنوب، غرب و شرق) به دیوارها ختم می‌شوند؛ به عبارتی، ساختار شهر، ساختار شعاع‌گونه و در انطباق با الگوی شهرهای پارتی عمل می‌کند. پلان کاخ هترا، شامل دو اتاق در طرفین، یک اتاق کوچک در میان با ایوانی سرپوشیده در مقابل، که دسترسی به سه فضا از ایوان صورت می‌پذیرد، قابل مقایسه با بسیاری از معابد کنده شده در دل کوه و آرامگاه‌های دوران اشکانی و ساسانی است. همچنین طبق کاوش‌های باستانی صورت گرفته، هترا نیز همانند دارابگرد از چندین محله متفاوت با کارکردهای متفاوتی همچون تجاری، مذهبی و مسکونی تشکیل شده است. با توجه به اینکه اسطوره‌ها با روایتی قدسی از پیدایش و بقای پدیده‌ها، به آن‌چه صرفا مادی انگاشته می‌شود، معنایی قدسی می‌بخشند تا بشر بتواند با آن پیوند برقرار کند و نسبت خویش را با پدیده‌های مختلف دریابد، در ارتباط با شهر هترا نیز اسطوره‌ها چنین کارکردی داشته‌اند و آن را از یک پدیده صرفا مادی، به پدیده قدسی بدل کرده و ذهن و روان شهروندان با آن‌ها پیوند خورده است. تا آنجا که می‌توان گفت تمنوس هترا در مرتبه‌ی نخست مذهبی بوده و در نتیجه‌ی اهمیت آن برای مردم به عنوان عنصر کانونی برای تجمعات و فعالیت‌های مردمی عمل می‌کرده است. در داخل معبد نیز اماکنی درجه‌بندی شده، وجود دارد که شاید محل اجتماعات و مجالس و شوراها (به همان نحوی که پیش و پس از اسلام بین قبایل عرب در حجاز مرسوم بوده) برای رتق و فتق امور و بیان راه‌های پیشرفت شهر عمل می‌کرده است.

تصویر ۱۰. نقشه عمومی شهر هترا، منبع: حسینی، ۱۳۹۴
تصویر ۱۱. موقعیت قرارگیری تمنوس نسبت به شهر، منبع: همان
تصویر ۱۲. بزرگ‌نمایی حصار شهر هترا، منبع: همان

لذا همان‌گونه که ساخت و معماری سکونت‌گاه‌های امروزی جلوگاه اندیشه و جهان‌بینی معماران آن است، در مورد شهرها و سکونت‌گاه‌های کهن نیز همین‌گونه است. طبق تحقیقات میرچا الیاده، در نگاه باورمندان به اسطوره‌ها هر سکونت‌گاه تازه‌ای که ساخته می‌شود، به مثابه بازآفرینی جهان است. تاب‌آوری سکونت‌گاه‌های تازه ساخته شده از طریق آیین‌های ویژه تضمین می‌شد؛ بنا بر تصور آیینی سازندگان شهر، ساختمان سکونت‌گاه مرکز عالم بود. همان‌گونه که آفرینش جهان از یک نقطه مرکزی آغاز شده، بنای هر شهر و سکونت‌گاه جدید باید پیرامون یک مرکز گسترش یابد. به همین روی شهرها را دایره‌وار می‌ساختند تا مرکز آن به بهترین شکل مشخص شود و می‌کوشیدند این سکونتگاه دایره‌وار را با مرکز آفرینش جهان مرتبط سازند. در بسیاری از شهرهای کهن که باورهای اساطیری در آن جریان داشت، مرکز این دایره، مقدس‌ترین جایگاه شهر بود. این که مرکز جهان کوهستانی مقدس است که در آن آسمان و زمین به هم می‌پیوندد، در باورهای اساطیری تمدن‌های مختلف نمود دارد، تا آنجا که الیاده در این باره بیان می‌کند:

۱. در مرکز جهان کوهستان مقدس واقع است و در آن جاست که آسمان و زمین به هم می‌پیوندند.

۲. هر معبد یا هر کاخ و با اتساع معنی هر شهر مقدس و هر اقامت‌گاه شاهانه با کوهستان مقدس همانند شده و بدین گونه به مقام مرکز ارتقا یافته‌اند.

۳.چون معبد یا شهر مقدس مکان‌هایی هستند که محور جهان از آن‌جا می‌گذرد، پس به نوبه خود نقطه اتصال آسمان و زمین و جهان زیرین تلقی می‌شوند.

حال شهرهای تاریخی همچون آرمان‌های جمعی ما در جهان مادی هستند. این شهرها نه تنها مکان‌های فیزیکی بلکه فضاهای روحی و نمادینی هستند که احساسات، افکار و افراد را در خود جای می‌دهند. این شهرها به عنوان واحدهای فرهنگی و اجتماعی، یک نماد متراکم از آرزوها، اعتقادات و تجربیات جمعی هستند. به اعتقاد یونگ اسطوره‌ها نیز به عنوان الگوهای اولیه و جلوه‌گاه ناخودآگاه در زندگی روزمره درآمده‌اند و شکل‌دهنده شهرها می‌شوند. شهر اسطوره‌ایی یا به عبارتی شهر روایت‌مند، افزون بر مصالح مادی، خاک و سنگ و آب، ارزشی ذهنی در میان مردم دارد و آن ارزش ذهنی برآمده از روایت‌هایی است که برای قرن‌ها به حیات نیاکان و خودشان معنا بخشیده و منبع الهام بوده است. دکتر حجت نیز در کتاب خود با عنوان «میراث فرهنگی در ایران» اشاره می‌کنند: «به نظر می‌رسد که مواجه‌ی مستقیم با بقایای تاریخی، به ما نوعی شهود اعطا می‌کند، نوعی دریافت استنتاجی خاص که از خواندن تاریخ و توضیح شفاهی حاصل می‌شود( حجت، 1380). در این نگاه، گذشته به انسان امکانات بسیاری را ارائه می‌دهد. مواجه با چنین آثاری، از طریق زبان نمادین، ما را به گذشته و یا بهتر بگوییم، کهن الگوهایمان، آشنا می‌سازد.

تصویر۱۳.تصویریازکتاب سرخ یونگ
تصویر۱۴.تصویریازکتاب سرخ یونگ
تصویر۱۵.تصویریازکتاب سرخ یونگ
تصویر۱۶.تصویریازکتاب سرخ یونگ

پیوست:

اسطوره:

داریوش شایگان فیلسوف و اسطوره‌شناس ممعاصر، مقوله‌ی بینش اساطیری را عنصر غالب تفکر آسیایی می‌داند. اسطوره تاریخ مقدسی است که حکایت از راز آفرینش می‌کند و منشا ازلی هر آیین، هر پندار و کرداری است که در زمان اساطیری یکبار برای همیشه به وقوع پیوسته و از آن پس به صورت نمونه درآمده است. ساده‌ترین تعریف اسطوره این است که اسطوره، یک روایت و بیان نمادین است. این بیان نمادین می‌تواند نوشتار باشد، یا تصویر، یا جزو هنرهای نمایشی، یا حتی موسیقی. به هرحال اسطوره، یک روایت است. در دیدگاه پدیدارشناسی الیاده، اسطوره، عبارت است از روایت یا روایاتی در باب ایزدان، فرشتگان، موجودات مافوق طبیعی و آفریده‌های محبوب و قدسی یک قوم.

کهن‌الگو:

کهن‌الگوها نیروهای اصلی و بنادین هستند که نقش حیاتی در خلق دنیا و ذهن بشر ایفا می‌کنند و گذشتگان از آن‌ها به عنوان روح‌های بنیادین و اصلی یاد می‌کردند؛ نمودهایی که گرچه در جزئیات متفاوت هستند اما شکل اصلی خود را از دست نمی‌دهند. کهن‌الگوها به عنوان اطلاعات مشترک و جهانی، همواره در ذهن ناخودآگاه انسان‌ها وجود دارند که گاهی به صورت تصاویر وارد خودآگاه می‌شوند. این اطلاعات در درون ما، در هستی و فضای زندگیمان سیال هستند. کهن‌الگوها در همه‌جا یکسانند. یعنی تمامی افراد تصاویر یگانه‌ای به ارث می‌برند. این تصاویر بسته به شرایط خاص اقلیمی، جغرافیایی و اساطیرر منطقه‌ای، به انواع مختلف بیان شده‌اند ولی محتوای خود را که همان‌ نمونه‌ی اصلی و اولیه است حفظ کرده‌اند. کهن‌الگوها بیشمار هستند و به تعداد تجربیات مشترک انسان، چنین تصورات ذهنی‌ای وجود دارد. کهن الگوها با تکرار شدن در زندگی نسل‌های پی‌در پی، بر روان ما نقش‌ بسته‌اند و در رویاها و خیالپردازی‌های ما آشکار می‌شوند.

کهن‌الگوی ماندالا:

ماندالا یک کلمه سانسکریت به معنای دایره است. ماندالا یک انگاره کیهانی برای حصر فضای مقدس، رسوخ به مرکز مقدس، نمادی برای جهان هستی، عامل صغیر، عقل کیهانی، یکپارچگی، سازماندهی و تنظیم دوباره وضعیت‌های هرج و مرج آلود به شمار می‌رود. ماندالا نمودار یا الگوی ههتی، نماینده کیهان و عایم از دیدگاه انسان است. اساس بسیاری از ماندالاها از مربع‌ها و دایره‌های هم مرکز شکل گرفته است. اشکال متقارن هندسی ماندالا، خود به خود، برای تمرکز بر خویشتن و جست‌وجو در درون، توجه شخص را به مرکز دایره و مربع جلب می‌کنند.

 

منابع

الیاده، میرچا. ۱۳۷۵. مقدس و نامقدس. ترجمه: نصرالله زنگویی. تهران: انتشارات سروش.

حجت، مهدی. ۱۳۶۸. خلاصه مقالات سمینار تداوم حیات در بافت قدیمی شهرهای ایران. تهران: انتشارات دانشگاه علم و صنعت.

ستاری، جلال. ۱۳۸۱. اسطوره و رمز در اندیشه‌ی میرچالیاده. تهران: نشر مرکز.

سرلو، خوان ادواردو. ۱۳۸۹. فرهنگ نمادها. ترجمه مهرانگیز اوحدی. تهران: دستان.

شایگان، داریوش. ۱۳۷۲. در جست‌جوی فضاهای گمشده. نامه‌ی فرهنگ 1.

یونگ، کارل گوستاو. ۱۳۷۰. خاطرات، رویاها، اندیشه‌ها. ترجمه: پروین فرامرزی. تهران: سخن

یونگ، کارل گوستاو. ۱۳۷۰. روانشناسی و دین. ترجمه: محمد حسین سروری. تهران: سخن.

یونگ، کارل گوستاو. ۱۳۷۲. روانشناسی ضمیر ناخودآگاه. ترجمه: علی امیری. تهران: انتشارات شرکت سهامی کتاب‌های حبیبی.

یونگ، کارل گوستاو. ۱۳۹۵. انسان و سمبل‌هایش. ترجمه: محمود سلطانیه. تهران: نشر جامی.

کریمیان، حسن؛ سیدین، ساسان. ۱۳۸۹. دارابگرد در انتقال از ساسانیان به دوران اسلامی بر اساس مستندات باستان شناختی. نشریه باغ نظر، بهار ۱۳۸۹، شماره ۱۳.

شهرستانی، سیدرضا. ۱۳۹۶. اسطوره، شعر، معماری؛ گفت‌وگو با فرهاد احمدی خالق بنای مرکز فرهنگی اصفهان. نشریه بیناب، شماره ۲۷.

ایمانی، نادیه؛ رحیم‌زاده، محمدرضا؛ طهماسبی، احسان. ۱۳۹۵. بررسی جایگاه شهر گور در دوره‌ی ساسانیان و چیستی و کارکرد بناهای میانی آن. پژوهش‌های باستان‌شناسی ایران.

اتونی، بهروز. ۱۳۸۹. نگاره ماندالا، ریختار ساخت اسطوره، حماسه اسطوره‌ای و عرفان. فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی.

عسکری‌الموتی، حجت‌اله. ۱۳۷۸. مناسبات اسطوره و هنر در تفکر ارنست کاسیرر، والتر بنیامین و تئودور آدورنو.

حسینی، اکرم؛ فلاح مهرجردی، مهسا. ۱۳۹۴. بررسی روند شکل‌گیری ساختار کالبدی- فضایی شهر هترا. پژوهش‌های باستان شناسی ایران. شماره ۱۴۱.

صادقی‌منش، علی. ۱۴۰۱. بررسی تاثیر روایت‌های اسطوره‌ای بر تاب‌آوری شهرها. پژوهشنامه ادب حماسی، شماره اول.

Report Page