insidious
Iris- مارک دیگه سفارش نمیکنم اگه قراره اسلحه های من گیر پلیس یا اون پیرمرد حرومزاده بیفتن اجازه داری با تضمین خودم انبارو با همدست های کثیف لی یکجا نابود کنی
چشم های باریک و تیزبینش رو کارگرهای روی اسکله میچرخیدن و تمام چهرهها رو با جزئیات بخاطر میسپرد.
- ولی رئیس..
- ولی بعدش خودت هم واسه از دست دادن اون یکی گوشت آماده باش چون پیشنهاد خالی کردن کامیون ها تو انبار جونگینو توی لعنتی بهم دادی
صدای نفس های پسر دورگه پشت تلفن با یادآوری کلت خوش دست جئون و یادگاری گلوله طلاییش رو گوش چپش تند شد و ثانیهای بعد به حرف اومد.
- خیالتون راحت باشه رئیس اگه امانتیهاتون طوریشون بشه جنازهام هم اطراف بوسان برنمیگرده
نیشخند سردی زد و نگاهش میخ کشتی بزرگی شد که عده کمی از بار جاسازی شده داخل اون هیولای سفید خبر داشتن.
- خوبه پسر.. اگه بتونی واسه چند روز توی میلان نگهشون داری پلیس بیخیال پرونده میشه و با اولین پرواز برای امضای قرارداد میام.. فقط چند روز و بعد خودت میدونی چه سهم قابل توجهی از این معامله گیرت میاد
- پسره هنوز حرف نزده؟
- هنوز نه.. ولی اگه بخواد اون روی وحشی جئون جونگکوک رو ببینه، امشب یه طی کشی حسابی اینجا داریم
بالاخره از تماشای بخشی از اموال و قدرتش دست برداشت و همونطور که دکمه پیرهن مشکیش رو باز میکرد به سمت در اتاقش رفت و خارج شد.
- اگه خودم بودم تا الان هزار بار به پارس کردن افتاده بود جونور موذی
تکخندی زد و با عبور از راهرو به اتاقی که مهمون کوچولوی تازه واردشون اونجا در حال پذیرایی شدن بود رسید.
- تو فعلا حواستو بده به لی و اون هرزه چشم آبیش جونگین.. حساب این یکی رو خودم باید برسم
گوشی رو پایین اورد و بدون اینکه منتظر جواب مارک بمونه تماس رو قطع کرد، در با حرکت سریع دستش باز شد و صدای قدم های محکمش توجه افراد داخل اتاق رو به خودش جلب کرد، پسر جوون مثل بار قبلی که دیده بودش با طناب قرمزی از سقف کوتاه زیرزمین کشتی آویزون بود با این تفاوت که اینبار تمام صورت و بدنش غرق در خون بودن و چشم های گستاخ و عسلی رنگش از ضعف و درد زیاد باز نمیشدن.
دو مرد درشت هیکلی که جئون برای حرف کشیدن از تهیونگ اونجا گذاشته بود با دیدن رئیسشون سریع صندلی مشکی رنگی رو براش اوردن و با فاصله کمی از مرد ایستادن چون احتمالا میدونستن جئون برای گرفتن جواب اونجاست.
- خب؟
- حرف نمیزنه رئیس، برخلاف بدن بیجون و مردنیش دهن سفتی داره از هر روشی که بگید استفاده کردیم از درد زجه میزنه ولی چیزی رو لو نمیده
- اومم.. جالبه، به هوش بیاریدش
هردو سر تکون دادن و مرد سیاهپوست همونطور که فندکش رو در میاورد به تهیونگ نزدیک شد، شعله آتیش فندک رو زیر آرنج پسر گرفت و بعد چند لحظه با صدای بلند شدن ناله و بعد هم باز شدن چشم هاش عقب رفت و منتظر دستور بعدی رئیسش شد.
- میبینم که داری گور خودتو میکنی تهیونگ
جونگکوک با لبخند خونسردی رو به پسر گفت و با نوک کفش گرونقیمتش رو زمین ضرب گرفت.
- ب-بازم میگم.. تا ابد هم.. اینجا شکنجهام کن-کنی میگم.. دستت به اون اسلحهها.. نمیرسه جئون
به سختی از بین لب های نیمه بازش جواب مرد رو داد و به طناب قرمزی که مچهاش رو گیر انداخته بود چنگ زد تا بتونه روی زانوهاش بمونه
- خیلی حیف شد تهیونگ.. فرصت داشتن یه مرگ بیدرد رو از خودت گرفتی حالا با یه افتضاح بزرگ بعد از خرد شدن استخونهات میمیری و خواهر برادر کوچولوت با تماشای فیلم بفاک رفتن برادر بزرگترشون از همیشه بدبخت تر و حقیر تر میشن
توجهی به نگاه شوکه پسر نکرد و رو به استیو اشاره کرد که لباس های تنش رو پاره کنه و به سمت کانر برگشت.
- میخوام از لحظه به لحظهاش فیلم بگیری، حتی یکی از نالههاش از دستت در نره
استیو با لبخند کثیفی به تهیونگ نزدیک شد و پسر نتونست علارقم دست و پا زدن هاش بین دست های قوی و زمخت مرد از برهنه شدنش جلوگیری کنه، جئون همچنان با خونسردی کامل کنار رفتن تکه پارچه های خونی و مشخص شدن بخش های بیشتری از بدن زیبا اما کبود و زخمی تهیونگ رو نگاه میکرد.
- این-اینکارو نکن.. التماس میکنم.. انقدر بیرحم نباش جئون، خواهر و برادرم همین حا-حالاشم بیش از توانشون بدبختی کشیدن.. اونا زیادی بچهان.. زندگیشون خراب میشه
- منم همینو میخوام.. پس چیکار میکنی احمق نمیبینی هرزهات داره واسه پر شدن التماس میکنه؟ هیکلتو تکون بده و کارگارهای اون بیرونو واسه تماشا کردنش بکشون اینجا
لبش رو با زبونش خیس کرد و خیره تو چشم های اشکی و ترسیده پسر ادامه داد.
- حیفه بفاک رفتن همچین عروسکی رو از دست بدن
استیو پوزخند صداداری زد و بعد نیم نگاهی به دوربین روشن گوشی کانر با حرص بیشتری به تن زخمی تهیونگ چنگ زد، دیکش رو از زیر شلوارش بیرون کشید و بین دو لپ باسنش مالید و نفس های حال بهم زنش رو روی کتف پسر رها کرد.
هرچقدر صدای هق هق تهیونگ بلندتر میشد و بیشتر تلاش میکرد خودش رو از بدن عرق کرده مرد فاصله بده اون وحشی تر میشد و نیپل های حساسش رو با ناخن هاش چنگ میزد.
- خی-خیل خب.. باشه، میگم بار اون کامیون و کجا خالی کردم فقط بگو.. این آشغال ازم فاصله بگیره
با بیرون اومدن جملات از دهن تهیونگ لبخند رضایت رو چهره جونگکوک نشست و رو به استیو و کانری که با چشم های به خون نشسته و وحشی پسرک رو نگاه میکردن دستور داد از اتاق خارج بشن، بعد خالی شدن اتاق از روی صندلی بلند شد و با قدم های شمردهای خودش رو به جسم ظریف پسر رسوند.
تهیونگ همچنان از ترس میلرزید و کاسه چشمهاش به سرعت از اشک خالی و پر میشدن، وقتی دست جئون برای پاک کردن اشک هاش بالا اومد هیستریک خودش رو عقب کشید و دست های بسته و زخمیش رو مشت کرد.
جونگکوک بیحس تر از هر زمانی بیچارگی پسر رو به روش رو تماشا میکرد و در نهایت خودش رو به لمس سطحی شکم تختش راضی کرد.
- اسلحههای منو کجا بردی موش کوچولوی دزد؟
- جاشونو.. چشمی بلدم.. خودم باید همراهت بیام که بتونی پیداشون کنی
- اومم.. که اینطور
دستش رو نوازش وار پایین کشید و دیک تهیونگ رو بین انگشتهاش گرفت، کامل پشتش ایستاد و سرش رو تو گودی گردن پسر فرو برد.
- چ-چه غلطی داری می-میکنی..
بیتوجه به لرزیدن بدن تهیونگ توی بغلش و پاهایی که سعی میکردن مخالف جسم مرد حرکت کنن مک عمیقی به پوست شور از اشک و خون پسر زد و انگشت های پوشیده شده با رینگ های فلزیش رو روی طول عضو پسر کشید، با هر برخورد اون حلقه های سرد با رگ های ریز دیکش بدنش بین بازوهای مرد میپرید و صدای نالههاش بلندتر میشد.
- نه خبری از استیو و بوسه های کثیفش هست، نه دوربینی که بتونه آبروی پسر کوچولومونو جلوی خانوادش ببره.. اینجا فقط من و توییم تهیونگ..
صدای باز شدن کمربند و زیپ شلوارش و بعد مالیده شدن جسم سختی به شیار باسنش به گریههاش شدت داد، نمیخواست اعتراف کنه اما ماساژ نرم انگشت شصت جئون رو کلاهک دیکش و عطر مست کنندهاش برعکس وقتی که اون مرتیکه وحشی کنارش بود سستش میکردن، گردنش رو واسه لمس بیشتر لب های جونگکوک رو گردنش کج کرد و آه کوتاهی از دهنش خارج شد.
- داره خوشت میاد تهیونگ؟ میبینی؟.. توی احمق بهم نارو زدی ولی من با دست و دلبازی تموم بهت لذت میدم
دیکش رو به سوراخ تنگ و بسته پسر فشار داد و دید که چطور باسن و شکمش رو جمع میکنه، نیشخندی بین موهای خیس و نرمش زد و به دیوار خالی رو به روشون خیره شد.
- امیدوارم وقتی داری جعبه های اسلحه رو واسم جابجا میکنی لنگ نزنی پسرجون چون راند بعدی قراره روی همون جعبه ها باشه، میخوام رد خونت به عنوان یه خائن کثیف رو دارایی های جئون باقی بمونه!