پرونده خشونت و شکنجه هنوز باز است

پرونده خشونت و شکنجه هنوز باز است

لیلارزاقی


بعد از دادنامه اسماعیل بخشی، گفتگوی محمد حبیبی هم منتشر شد

جامعه نو: نامه دادخواهانه اسماعیل بخشی فعال کارگری نیشکر هفت تپه که طی آن وزیر اطلاعات دولت دوازدهم را به مناظره فراخواند، گرچه از زوایای مختلف و به خصوص نقد ساحت و کارکرد آن در گستره فعالیت صنفی و تشکیلاتی قابل بررسی کارشناسانه است اما از دیدگاه تاثیرگذاری آن بر افکار عمومی حاوی نکات مهمی است که نمی­توان از کنار آن به راحتی گذر کرد. واکاوی و بیان آنچه در روزهای بازداشت بر او گذشته است، آن هم به زبان ساده و قابل فهم برای آنهایی که دادنامه او را خواندند و شنیدند، بازخوانی یک پرونده قدیمی اما باز، از وضعیت برخورد با فعالان صنفی، عقیدتی،سیاسی و اجتماعی است. با وجود تکذیبه های و انکارهای مقامات مسول پیرامون ادعاهای اسماعیل بخشی، در یک هفته ای که از انتشار این نامه گذشته، بسیاری، از ضرورت بازخوانی تجربه های شکنجه در زندانهای ایران نوشته اند. از شکنجه های روانی که در ادبیات شکنجه به "شکنجه های سفید" معروفند تا شکنجه های فیزیکی که بدن را، آماج درهم شکستن زندانی قرار می­دهند. این بازخوانی ها، کهنه و تازه شد. گروهی از فعالین کارگری مثل رضا شهابی یا فعالین دانشجویی مثل مجید توکلی که سابقه سالها بازداشت را داشتند از تجربه های شکنجه در زندانهای ایران گفتند و نوشتند. در تازه ترین مورد روز گذشته، کانال صنفی معلمان ایران گفتگویی منتشر نشده از محمد حبیبی معلم و فعال صنفی را منتشر کرد که طی آن این معلم زندانی از خشونتهایی که علیه او در هنگام بازداشت به کار رفته، سخن گفته است. محمد حبیبی بیش از 245 روز است که در زندان است و این گفتگو اتفاقا در خردادماه ۹۷، یعنی درست یک ماه بعد از بازداشت او انجام شده است. حبیبی در ماههای ابتدایی بازداشت در زندان تهران بزرگ زندانی بود و پس از آن به زندان اوین منتقل شد. این فعال صنفی، چندی پیش و در دادگاه تجدیدنظر به ده‌سال‌و‌نیم زندان، هفتادوچهارضربه شلاق و ممنوعیت فعالیت اجتماعی و خروج از کشور محکوم شده است.

کانال صنفی معلمان ایران توضیح داده که " این گفتگو زمانی انجام شده که محمدحبیبی در زندان تهران بزرگ در بازداشت بوده و بنابر دلایلی از جمله درخواست پیگیری ضرب و شتم از طریق مراجع مسئول، تاکنون منتشر نشده است." این کانال اضافه کرده که "با توجه به اینکه در یک روند "دادرسی ناعادلانه" توجهی به خواسته های این معلم زندانی نشده است و این روزها بعد از افشاگری اسماعیل بخشی در مورد شکنجه اش، دیوار حاشا و تکذیب شکنجه و توهین و ضرب و شتم توسط مسئولان بلند است" این گفتگو را برای آگاهی افکار عمومی منتشر کرده است. بازخوانی تجربه هایی از این دست، منجر به خلق روایت هایی جمعی می­شود که در آن یک خواست مشترک نهفته است. جلوگیری از نقض حقوق زندانی و منع کلیه اشکال شکنجه در ایام بازداشت.

 

 

 

در ادامه این گفتگو را می­خوانیم؛

 آقای حبیبی پیش از هر چیزی بگویید که چرا در تجمع 20 اردیبهشت شرکت کردید؟

 حبیبی: همانطور که همه می دانند من بار اول 12 اسفند 96 همراه با ضرب و شتم توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدم و در تاریخ 27 فرودین 97 با قرار وثیقه بصورت موقت آزاد شدم در مدت آزادی موقت به سر کار برگشتم و فعالیت خاصی نداشتم در روز تجمع 20 اردیبهشت من همراه همسرم که ایشان نیز معلم هستند صرفا به عنوان یک معلم و ناظر شرکت کردم. در جریان برنامه ریزی تجمع نبودم و اصلا نقشی در سازماندهی نداشتم و در یک برنامه قانونی و مسالمت آمیز شرکت کردم و اصلا تصور نمی کردم به آن صورت خشن به تجمع حمله شود و معلمان را مورد ضرب و شتم قرار دهند و مرا بر روی زمین بکشند و به آن صورت که دید و شنیدید با تن زخمی دستگیرم کنند.

لطفا اگر امکان دارد کمی دقیق تر نحوه بازداشت خود را توضیح دهید.

 حبیبی : همانطور که جمعیت حاضر در تجمع شاهد بودند من روز تجمع در کناری ایستاده بودم و با همکارانی که به من لطف داشتند سرگرم احوال پرسی و گفتگو بودم. نه پلاکاردی دستم بود و نه شعاری می دادم تا اینکه از یک زمانی متوجه شدم نیروی های امنیتی لباس شخصی و پلیس امنیت جمعیت را دوره کرده و به ناگهان به تجمع حمله کردند در همین حین چند نفر به قصد دستگیری به سمت من یورش آوردند و یکی از آنها بدون مقدمه و در عین ناباوری یقه کت مرا گرفت و قصد داشت مرا از جمع جدا کند که با اعتراض و مقاومت من روبرو شد در همین حال همکارانم متوجه شده و مانع دستگیری من شدند و برای محافظت از من مرا دوره کردند تا با هم از محل تجمع خارج شویم. با اینکه برنامه رو به اتمام بود اما نیروهای لباس شخصی مدام به سمت اینجانب و چند نفر یورش آوردند.

 همسرم و چند نفر دور من حلقه زده بودند و دوستان اطراف من مدام به آنها می گفتند ما قصد ترک محل را داریم اما آنها همچنان تلاش می کردند مرا از جمع معلمان جدا و دستگیر نمایند ما داشتیم محل را بصورت جمعی ترک می کردیم که چند نفر از نیروهای امنیتی بصورت جمعی به ما حمله کردند و در حالی که افراد پیش رو را با مشت و لگد می زدند و پیر و جوان برایشان فرقی نداشت با مشت و لگد به جان من افتادند یکی از آنها یقه کتم را گرفت و شروع به کشیدن من نمود و مرا که روی زمین افتاده بودم کشان کشان روی آسفالت کشید تا سوار ماشین کند در طول مسیر هم مدام چند نفر با مشت و لگد مرا می زدند.

شما در اثر این برخورد چه آسیب هایی دیدید؟

حبیبی: در اثر اعمال این خشونت بخش هایی از پوست تنم که با زمین تماس داشت کنده شد، کوفتگی و خونمردگی شدید در ناحیه کمر و کشاله ران ، درد شدید در ناحیه پهلو ، درد و کوفتگی شدید در ناحیه قفسه سینه ، تپش شدید قلب تا مدتها پس از ضرب و شتم از اثرات این ضرب و شتم هست که با مرور زمان بخشی از آنها التیام یافته است اما هنوز پهلویم درد می کند و تپش قلب دارم. 

بعد از اینکه شما را دستگیر کردند کجا منتقل نمودند؟ آیا در این فاصله باز مورد آزار و اذیت قرار گرفتید؟

حبیبی: در فاصله دستگیری تا سوار ماشین شدن، توسط ماموران ضرب و شتم شدم موقعی هم که مرا سوار ماشین کردند به سر و صورتم چند ضربه زدند. بعد مرا سوار ماشین کردند و از محدوده بهارستان خارج نمودند از اینجا به بعد من مورد ضرب و شتم واقع نشدم و به بازداشتگاه یک الف سپاه منتقل شدم.

 

بعد از انتقال به سلول انفرادی سپاه آیا مورد ضرب و شتم قرار گرفتید برخورد آنها با شما چطور بود؟ 

حبیبی : در حالی که لباس هایم پاره شده بود و فقط یک لنگه کفش به پا داشتم به بازداشتگاه یک الف سپاه منتقل شدم. در آنجا با چشم بند بودم ولی در ابتدا از قسمت های مختلف بدن من عکس گرفتند. آنها می­گفتند این ضرب و شتم به ما ربطی ندارد و فقط لباس بازداشتگاه به من دادند عملا در بدن من جای سالم نمانده بود. آنجا شکنجه فیزیکی نشدم اما نگهداری من در سلول انفرادی با آن بدن زخمی بدون مراقبت پزشکی خودش مصداق بارز شکنجه است. وقتی روز بعد برای تفهیم اتهام به دادسرای اوین منتقل شدم هنوز آثار ضرب و جرح در بدنم بود و به این وضعیت اعتراض کردم ولی نه اطلاعات سپاه و نه دادسرا به شکایت من توجهی نکرد و هنوز از ناحیه قفسه سینه دچار مشکل هستم.

شما تا کی در بازداشتگاه یک الف بودید و چگونه به زندان تهران بزرگ منتقل شدید؟

حبیبی: روز 25 اردیبهشت من با همان لباس پاره که به سختی شلوارم را نگه داشته بودم به طوری که لباس زیرم پیدا بود و با یک لنگه کفش به دادسرای اوین منتقل شدم هنوز زخم هایم تازه بود و آثار کوفتگی وجود داشت. این وضعیت توجه مراجعان را به خود جلب کرده بود رییس دادسرای اوین که این وضعیت را دید گفت به من یک جفت دمپایی دادند و تکه نخ که شلوارم را ببندم و مرا با همان وضعیت بد به زندان تهران بزرگ انتقال دادند.

شما را چرا به زندان تهران بزرگ منتقل نمودند؟

حبیبی : انتقال من به زندان تهران بزرگ که خود یکی دیگر از مصادیق شکنجه است ،  به خواست و عناد بازجویان پرونده صورت گرفت. آنها می دانستند که وضعیت این زندان چقدر وخیم است و اگر مرا به این زندان منتقل کنند وضعیتم بهبود نخواهد یافت. بخاطر همین به قصد آزار و اذیت من و خانواده ام این انتقال صورت گرفت. الان هم خودم و خانواده ام درخواست رسیدگی به این وضعیت کرده­ایم اما متاسفانه کسی مسئولیت قبول نمی کند. اما من حقوق خود را پیگیری خواهم نمود.

 


Report Page