معماری زمینهگرا؛ آسفالتهای خیابان اندرزگو از طلای سیاه است!
فائزه خطیبزاده| دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایرانسال گذشته یکی از دوستانم میزبان (host) یک توریست از کرۀ جنوبی شده بود. من یک شب همراه آنها سوار ماشین بودم که دوستم از توریست پرسید آیا دوست دارد با ماشین چرخی بزنیم و خوش بگذرانیم؟ توریست کرهای متوجه منظور دوستم نشد و پرسید: «"به کجا برویم" و خوش بگذرانیم؟» ما توضیح دادیم که قرار نیست به جای خاصی برویم؛ فقط سوار ماشین هستیم و دور میزنیم. وقتی دیدیم او متوجه منظور ما نمیشود، ایدهی «دور-دور» را برای او توضیح دادیم؛ اینکه این یکی از تفریحات جوانان ایرانیاست که بدون مقصد خاصی در خیابانها دور بزنند. توریست کرهای کمی فکر کرد و پرسید: «مگر بنزین لیتری چند است»؟ گفتیم: «هزار تومان؛ یعنی کمتر از یک دلار». با تعجب گفت: «یعنی کمتر از قیمت آب»؟ اینها پرسشهای بسیار مهمیاست. در یک کشور نفتخیز با نفت چگونه برخورد میشود؟ صنعت، اقتصاد و زیردستهای آن همچون شهرسازی و معماری چگونه از این نعمت استفاده میکنند؟
به مثال دیگری از کرۀ جنوبی بپردازیم. به احتمال زیاد نام کتاب پرفروش «سنگفرش هر خیابان از طلاست»، اثر کیم وو چونگ، مؤسس کمپانی دِوو را شنیدهاید؛ یکی از نمادهای تلاش و کوشش اقتصادی در کشور کرهی جنوبی. گرچه این کتاب بیشتر یک مانیفست تبلیغاتیاست تا یک راهنمای جامع اقتصادی، اما به هر حال گوشهای از پرزنتاسیون کره است برای آنکه نشان دهد دوست دارد چگونه دیده شود. حال با وجود اینکه در ایران کسی به دنبال تلاش برای ثبت آنچه در حال نمایش و پرزانته شدن نیست، اما شاید اگر در گوشه و کنار شهر با دقت بیشتری به اطراف نگاه کنیم ما نیز پرزانتاسیون اقتصادی خود را ببینیم. همان اقتصاد مصرفی ناشی از مدیریت نادرست اقتصاد بر پایۀ نفت خیابان اندرزگو یکی از مصادیق بارز پرزانتسیون این مصرفگراییست.
در این پرزانتاسیون چه چیزی دیده میشود؟ ماشینهایی با قیمتهای گزاف که در ترافیک بالای شب کناربهکنار یکدیگر میایستند و نمایشگاهی هستند از آخرین دستاوردهای سرمایههایی که عموماً و یا حتی به طور قطع به گونهای به اقتصاد مصرفی-نفتی ما پیوند خوردهاند. رستورانها و کافیشاپهایی که در محدودۀ مشخصی از خیابان با تراکم بالا در کنار یکدیگر تأسیس شدهاند. جایی که انبوهی از همان افراد با ماشینهای مدلبالا به خرجکردن سرمایههای حاصل از فروش نفت مشغولند؛ به بیانی دیگر به مصرفگرایی. در همین میان است که کاربریهای غیرمصرفی حتی امکان عرضاندام ندارند. بهعنوان مثال، دو مسجد این خیابان که در آنها دیگر نشانی از گلدستهها و گنبدهای بلندمرتبه وجود ندارند، تنها واحدهایی کوچک و معمولی هستند که تا جای ممکن خود را از چشمها پنهان کردهاند.
در همین بستر مصرفگراست که دو پروژه از معمار معروف به معماریهای مجلل و بریز و بپاش، فرزاد دلیری، در حال اجراست؛ دو برج با فاصلۀ چند قدم در دو سمت خیابان. آیا معماری زمینهگرا همین نیست؟ معماریای که موقعیت خود را بهدرستی پیدا کرده است؛ موقعیتی وابسته به فرهنگ مصرفگرایی که باعث شده است هرآنچه جذب میکند در راستای تبلیغ یا تقویت همین مصرفگرایی باشد. این موقعیتیابی حتی از موقعیتیابی خانههای کوهستانی بر پایهی کوه نیز درستتر به نظر میآید. خیابانی که افرادی که در آن رفتوآمد دارند، پایههای اقتصادی مصرفگرایشان بر نفت این کشور محکم شده است و از همین نفت برای ساخت خیابان و نهایتاً برای ساخت ساختمانهایش استفاده میکنند. اگر آسفالت یا سنگفرش خیابانهای سایر کشورها از طلاست، آسفالتهای خیابان اندرزگو از طلای سیاه است. هرآنچه در این خیابان میبینید به گونهای به نفت باز میگردد؛ از مهمترین تفریحی که در آن صورت میگیرد، که همان دور-دور باشد، تا ساختوسازهای میلیاردیاش.