نسبت فرهنگ و دین
بیخو پارخ
از آنجا كه موضوع فرهنگ تعیین معنا و اهمیت فعالیتها و روابط انسان است و چون این موضوع نقطه تمركز مذهب هم هست وابستگی نزدیكی بههم دارند. به سختی میتوان فرهنگی را یافت كه دین در خلق، ساختار و تداوم آن نقش مهمی ایفا نكرده باشد و مثالهای معدودی برای فرهنگ كاملا سكولار و اومانیستی وجود دارد. مثلا در نظر اول مدرنیسم یكی از این مثالهاست اما در حقیقت این فرهنگ وارث مسیحیت است و عمیقا به وسیله ارزشها، ایدهآلها، عقاید و اسطورههای آن شكل گرفته است. باید دانست كه اقبال عمومی مردم به ارزشهای مدرنیسم كه آنها را به صورت جزیی از آگاهیای مدرن درآورده به علت سكولار بودن آنها نیست. البته معنای این سخن این نیست كه ما نمیتوانیم بر پایه سكولار از ایدهآلهایی مثل شأن انسانی، تساوی، استقلال شخصی و انتخاب فردی دفاع كنیم اما یكی از دلایل احساس بحران اخلاقی امروز در این واقعیت نهفته است كه ما این ایدهآلها را پذیرفتهایم اما نه به دلیل دینیاش معتقدیم و نه اینكه میدانیم چطور از آنها بر پایه كاملا دنیوی دفاع كنیم.
نقش دین در فرهنگهای مختلف متفاوت است. هیچ فرهنگی نمیتواند كاملا از دین گرفته شود چون هرچه هم كه آن دین كامل باشد نمیتواند همه بخشهای زندگی انسان و همه موقعیتهای جدید را پیشبینی كند. كمتر دینی به پیروانش راه و رسم خوردن، لباس پوشیدن، حرف زدن، یا مسواك زدن را میآموزد. یعنی ممكن است درباره نرمهای عمومی مثل احترام به والدین بگوید اما در جزییات وارد نمیشود مثلا نمیگوید این احترام یعنی در مقابلشان سیگار نكش و وقتی آنها ایستادهاند، نشین. این زمینهها مربوط به فرهنگ است. فرهنگ و دین در سطوح مختلف برهم تاثیر دارند. دین سیستم عقاید و رفتارهای فرهنگی را شكل میدهد و برای همین وقتی افراد به دین دیگری میگروند تغییرات مهمی در روش تفكر و زندگی آنها ایجاد میشود. از طرف دیگر فرهنگ در تفسیر دین، در نوع اقامه آیینهای آن، جایگاه آن در زندگی، جامعه و غیره موثر است. بههمین دلیل است كه گروندگان به هر دینی فرهنگ خود را هم به دین جدید حمل میكنند و مثلا اسلام مردم اندونزی، هندی، ایرانی، الجزایری و همینطور مسیحیت چینیها و مصریان و امریكاییها متفاوت میشود. هیچ دینی عاری از فرهنگ نیست و پیام خداوند بدون واسطهگری فرهنگ در حیطه ذهن محدود بشر دریافت نمیشود. مسیح را الهی میدانیم اما مسیحیت یك پدیده فرهنگی است. اگرچه هیچ فرهنگی منحصرا بر پایه دین نیست اما دین میتواند به روشها و درجات مختلف آن را شكل بدهد. برخی فرهنگها عمدتا از دین نشأت گرفته و وابستگی زیادی به آن دارند و در بعضی دیگر دین فقط یكی از منابع موثر بوده و دایم هم از جانب علم، اخلاق سكولار و عقل نقاد مورد چالش قرار میگیرد. هر یك از این دو نوع فرهنگ گفتمانها و منابع تغییر خاص خود را برمیانگیزد. در فرهنگ دین- پایه صدای مسلط دین است و مباحث اصلاح فرهنگی به زبان دینی بیان میشود و محورش تفسیر متفاوتی از كتابهای دینی میشود. در فرهنگی كه منابع متعددی بر آن موثر است، گفتمان عمومی درباره فرهنگ به زبان سكولار یا دین، یا دوزبانه دنبال میشود. اگرچه فرهنگ دین- پایه بیشتر محافظهكار است ولی برخی اوقات تغییر در آن آسانتر است، زیرا عمدتا از یك منبع واحد گرفته میشود و وقتی عقاید محوری دین به فراخور موقعیت بازتفسیر بشوند، فرهنگ میتواند در معرض تغییرات كاملا افراطی قرار بگیرد. با این وجود، حتی وقتی دین و فرهنگ كاملا درهم تنیده هستند، پایه فرهنگی یا دینی عقاید و رفتار مبتنی بر آن برای افراد قابل تمییز است. همانگونه كه ما میتوانیم پایه فرهنگی عملی را تشخیص داده و آن را فقط به دلایل اجتماعی انجام بدهیم، میتوانیم پایه دینی عملی را هم تشخیص داده و آن را به یكی از دلایل دینی، فرهنگی، یا اجتماعی انجام بدهیم. مثلا شخص ممكن است به عنوان بخشی از تعهد دینی خود به كلیسا برود، یا به خدا معتقد باشد. اما ممكن است اعتقاد به خدا و كلیسا رفتن در فرهنگ او تعبیه شده و جامعه فرهنگی او را ابقا میكند یا باعث ارتقای مقام او در جامعه میشود. در مورد جشن كریسمس هم همینطور است. شخص ممكن است به خاطر اهمیت مذهبی آن جشن بگیرد یا به خاطر اینكه این واقعه بیانگر لحظه فرهنگی مهمی در تاریخ اوست، یا به خاطر اینكه راه خوبی است برای نمایش عضویتش در جامعه و مصونیت از عیبجویی دیگران.
اعضای جوامع فرهنگی به اشكال و درجات مختلف به فرهنگ خود متعهد هستند. بعضی از اعضا به همه و برخی به قسمتی از عقاید آن باور دارند و همینها در تفسیر آن عقاید، یا درجه تعهد به آنها متفاوتند. مردم جامعه در زمینه اجرا هم متفاوتند و همه در همه زمینهها رفتار خود را براساس عقاید فرهنگی تنظیم نمیكنند. علاوه بر آن هر كس به دلایل جداگانه فرهنگی، دینی و اجتماعی، یا هر سه بر آن رفتار ممارست میكنند. از آنجا كه دلیل ممارست هر كسی بر دیگری و حتی خودش پوشیده است، ما هیچ راهی نداریم كه بدانیم دیگران و حتی خودمان تا چه حد متعهد به فرهنگمان هستیم. اختلافات عمیق فرهنگی هم از همینجا شكل میگیرد. اعضای جوامع معمولا بر سر حد قابل تحمل تعهد فرهنگی اختلاف دارند. برخی متهم به خروج از فرهنگ یا رفتار غیرقابل قبول میشوند. بنا براین هیچ فرهنگی عاری از تنش حاصل از این مشكلات نیست.
منبع: اعتماد