اخلاق در حوزهی اومانیسم
نویسنده: یوسف عزیزپور- پیرانشهر
اومانیسم و پیامدهایش
امروز در قرن ٢١ انسان با بحران هویت و بحران سقوط اخلاقی در شرق وغرب دچار گردیده و در این هزارهی مدرنیته و پیشرفته بعد از اینکه از جاذبهی دروغین یا فریبندهی زندگی بیرون فارغ میشود، بر میگردد به درون خویش نه آن درون صوفیانهاش، درون ذاتی وجوهری حقیقت انسانی خودش برای اولین بار که به خودش بر میگردد، میبیند بزرگترین مجهول خودش است و تا وقتی که خودش مشخص نشود که کیست؟ هرگونه زندگی، راهحل، هرگونه فرم و یا راهحل هدایت بیمعنی است. این است که پیش از آنکه معلوم شود که انسان کیست، تعلیم وتربیت بی معنی است، وضع ایدئولوژیها و مکتبهای فلسفی و همهی اعتقادها نیز این چنین است؛ و اخلاق را امروز نیز به صورت مجموعهای از ارزشهایی که زیر بنا ندارد میبینیم که چنین است چون هر اخلاقی مجموعه ارزشهایی مبتنی بر حقیقت انسانی است، و وقتی حقیقت انسان مجهول است همه ارزش اخلاقی نیز نامعلوم و بیپایه و بیضمانت خواهد بود و حالا نیاز مبرم جامعهی بشریت چه در شرق و چه در غرب پروگرام و اساسنامهای است که آنرا از این وضعیت نامطلوب و نامقبول بیرون آورد. لازم به ذکر است هر دو جامعه با بنیشهای متفاوت از هم نیازمند هستند؛ غربیها: دنبال خوشبخت بودن میگردند، و شرقیها دنبال کمال میروند ولو با رنج و زحمت باشد، امّا غربیها دنبال خوشبخت بودن میگردند. خوشبخت بودن یک حالت است و ثبوتی است ولی کمال یک حرکت و دینامیک تکاملی است (رفتن است، بودن نیست! ) خوشبختی میخواهد انسان (بودن) را خوب کند، کمال میخواهد انسان را در(رفتن) خوب بسازد کمال (شدن) است و خوشبختی (بودن) است این است که به جای اصطلاحی که در فرهنگ شرقی وجود دارد که کمال است. در فرهنگ غربی میبینیم (بونور) است، بونور یعنی خوشبختی. چنانچه گفتهاند هرکسی که از فطرت اصلی خویش بیگانه شد در زندگی روزمرّه خویش بیچاره شد
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ / روم30
ترجمه:
روی خود را خالصانه متوجّه آئین (حقیقی خدا، اسلام ) كن. این سرشتی است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرائی به كفرگرائی، و از دینداری به بیدینی، و از راستروی به كجروی كشاند). این است دین و آئین محكم و استوار، و لیكن اكثر مردم (چنین چیزی را) نمیدانند.
که از ارتباط تنگاتنگ بنده با خالقی که او را به شکل روبرو پدید آورد:
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْكُرُونَ / سجده 9
ترجمه:
آنگاه اندامهای او را تكمیل و آراسته كرد و از روح متعلّق به خود (كه سرّی از اسرار است ) در او دمید، و برای شما گوشها و چشمها و دلها آفرید (تا بشنوید و بنگرید و بفهمید، امّا ) شما كمتر شكر ( نعمتهای او ) را به جای میآورید
در فراز و نشیب و تطورات حیات خودش، اما امروز چنانچه مستحضر هستید جامعهی بشریت مجدداً برای رهایی از این نارسایی و ناکامی و برای تکامل وپیشرفت خویش میخواهد، مکتب اومانیسم و شعار انسان محوری که یکی از قدیمی ترین فلسفهی بشر است و چنانچه معمول است تاریخ پیدایش آن را از یونان میدانند. اومانیسم عبارت است از اصالت انسان در برابر اصالت طبیعت و هم اصالت خدا.
بنابراین اومانیسم یک پایگاهی است میان خداپرستی و اعتقاد به متافیزیک یا طبیعت پرستی واعتقاد به اصالت ماده. در اومانیسم انسان نه ساخته دست خدایان و عقل کل عالم است و نه ساختهی کور و ناخوداگاه طبیعت ماننده گیاه و حیوان، از این جهت میتوان گفت: اومانیسم مکتبی متعالیتر و بالاتر از اصالت ماده و طبیعت یعنی ماتریالیسم وناتورالیسم و پایینتر از متافیزیک و ساختهی خداوند است.
در اومانیسم مکتبهای مختلف وجود دارد: مکتبهای قدیمی که در آتن بودند و از طریق اگوسانترسیم تحلیل میکردند؛(بررسی واژه اگوسانتریسم: اگو به معنای (خود)، و سانتریسم به معنی (محور) وملاک و مرکز عالم بودن است) پس اگوسانترسیم یعنی خودمحوری و خود ملاکی، مثلاً انسان اشرف مخلوقات است یک فکر اگوسانتریسمی میباشد؛ اگوسانترسیم یعنی آنکه عالم خارج و بالا واقعیتش هرچه میخواهد باشد و به هر صورت میخواهد باشد، آنچه حقیقت دارد آن چیزی است که انسان آن را میفهمد و میبیند، بنابراین ملاک حقیقت، واقعیت خارج نیست، بلکه ملاک حقیقتی است که ما از عالم خارج احساس میکنیم.
نمونه: اگوسانترسیم میگوید اصالت مال چیزی است که من میبینم چرا که اصل انسان نیرویی است مُدرِک ومُتفعِّل، براساس این مبنا اومانیسم تنها در فلسفه نمیماند بلکه در مسایل سیاسی و اجتماعی هم دخالت میکند، بسیار سادهلوحانه است که بگویم اومانیسم با سیاست و جامعه ارتباط نداشته، چرا که فلسفه در قدیم عمیقترین اثر را روی سیاست و جامعه میگذاشته است. در اومانیسم همهی مسایل اجتماعی و مذهبی و اقتصادی و حقوقی بر اساس اصالت انسان بررسی میشود. انسانها را نباید فدای تقدّس کرد بلکه هر تقدّسی را باید فدای انسانها کرد، اگر خدایی را میپرستیم آن خدا باید طوری باشد هرگز به اصالت انسان خدشه وارد نسازد و انسان نباید مثل پر کاهی در دست خدا باشد. پس انسان هم در برابر خدا و هم در برابر طبیعت آقای خودش است. این فکر تا آنجا رسوخ میکند که تمام ملاک زیبایی در مذهب و معنویت و هنر انسان است، و بهترینِ زیبایها، زیباهای انسان میشود. برای همین در آتن در اوج اومانیسم تمام مجسمهسازها و نقاشها سر و گردن و تصویر انسان را به طور برهنه نمایش میدادند؛ چرا مجسمه را برهنه میساختند؟ برای اینکه هر پوششی را زشتتر از انسان میدانستند، پس چرا یک زیبایی را با یک زشتی بپوشانیم.
و امروزه در این قرن هم عریان و برهنه بودن به یک فرهنگ و تمدن عظیم بشریت در غرب و شرق تلقی میگردد. و ما از آسمان معنویت و خداپرستی نزول کردهایم و به خودپرستی و ماده پرستی(دهرین) سرگشته شدهایم که خداوند میفرمایند:
أرأیتَ مَنِ اتَخَذ إلهَه هَواه أفَأنتَ تَکونُ عَلَیهِ وَکیلاً: به من بگو ببینم: آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش میکند(و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی میسازد، تا آنجا که سنگهای بی جانی را برمیگزیند و میپرستد)آیا تو وکیل او خواهی بود ؟ (و میتوانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی، و از ضلالت به هدایت بکشانی؟) فرقان ٤٣
و دهرین: وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ / الجاثیه ٢٤
منكران رستاخیز میگویند: حیاتی جز همین زندگی دنیائی كه در آن بسر میبریم در كار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی جای ایشان را میگیرند، و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاك نمیسازد! آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی نمیگویند، و بلكه تنها گمان میبرند و تخمین میزنند.
و در شرق و غرب، زن و مرد لباس پاکی و حیا و تقوا را از تن بیرون آوردهاند و در دریای بی ساحل بی بند و باری شناور گردیدهاند. و خداوند در این رابطه میفرمایند:
یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیكُمْ لِبَاساً یوَارِی سَوْءَاتِكُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَیرٌ ذَلِكَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّكَّرُونَ / اعراف26
ترجمه:
ای آدمیزادگان! ما لباسی برای شما درست كردهایم كه عورات شما را میپوشاند، و لباس زینتی را ( برایتان ساختهایم كه خود را بدان میآرائید. امّا باید بدانید كه) لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است ( كه انسان خود را بدان میآراید و خویشتن را از عذاب آخرت میرهاند ). این (آفرینش لباسهای ظاهری و باطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خدا است تا بندگان متذكّر (نعمتهای پروردگار) شوند.
و همچون حوا و آدم (علیهما السلام) به طعمهی دشمن دیرینهی انسان (شیطان منفور) مبتلا گشتهاند. که پروردگار داستان آن را برای ما چنین تعریف میکند:
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطَانُ لِیبْدِی لَهُمَا مَا وُورِی عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَینِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ / اعراف 20
ترجمه:
سپس اهریمن آنان را وسوسه كرد تا ( مخالفت با فرمان خدا را در نظرشان بیاراید و لباسهایشان را از تن به در آورد و برهنه و عریانشان سازد ) و عورات نهان از دیده آنان را بدیشان نماید، و ( بدین منظور ) گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر كه ( اگر از این درخت بخورید ) دو فرشته میشوید، و یا این كه ( جاودانه میگردید و ) از زمره جاویدانان ( در این سرا ) خواهید شد.
وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ / 21
و برای آنان بارها سوگند خورد كه من خیرخواه شما هستم.
فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّیطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ / 22
پس آرام آرام آنان را با مكر و فریب ( به سوی نافرمانی و خوردن از آن درخت ) كشید. هنگامی كه از آن درخت چشیدند، عورات خویش بدیدند، و ( برای پوشاندن شرمگاههای خود ) شروع به جمعآوری برگهای ( درختان ) بهشت كردند و آنها را بر خود افكندند. پروردگارشان ( به سرزنش ایشان پرداخت و خطاكاری آنان را متذكّر شد و ) فریادشان زد كه آیا شما را از آن درخت نهی نكردم و به شما نگفتم كه اهریمن دشمن آشكارتان است ( و خیر شما را نمیخواهد ؟ ).
قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ/ 23
( آدم و همسرش، دست دعا به سوی خدا برداشتند و ) گفتند: پروردگارا! ما ( با نافرمانی از تو ) بر خویشتن ستم كردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نكنی از زیانكاران خواهیم بود.
مکتب اومانیسم در قرن ١٩ در یونان باستان تنومند شد و به درخت سایهداری در شرق و غرب مبدل شده و سایه مسموم کنندهاش بر جهان کشیده شده است و در آن مسایلهای اجتماعی، مذهبی، اقتصادی، حقوقی و سیاسی بر اساس اصالت انسان بررسی میشود و انسان مصدر هر قانون و تشریعی میباشد. ناگفته نماند این مکتب با اسامی دیگری همچون: رادیکالیسم، لیبرالیسم و آندیودالیسم چهره نمایان شده تا به مکتب اومانیسم که الان وجود دارد، میرسد. اومانیسم مکتبی است که بیشتر رادیکالیستها طرفدار آن هستند 2- اومانیستی اگزیستانسیالیستها و مذهبیها به آن معتقدند و جای تعجّب است که اگزیستانسیالیست و مذهب هر دو در آن مشترکند.
رادیکالیسم مبتنی بر این است که در ذات انسان یک اصول ثابت، متعالی و مقدس وجود دارد که همهی مکاتب، اخلاق، مذهب و سیستم اجتماعی باید بر اساس آن اصول استوار شود. بنابراین اصیلترین چیزی که در عالم وجود دارد اصولی است که در ذات انسان است وآن اصول باید محور مکتبهای اقتصادی و اخلاقی قرار گیرد.
در اومانیسم نوع دوم، اگزیستانسیالیسم و مذهب میگویند: چنین اصولی در انسانی وجود ندارد بلکه تنها خود انسان اصالت دارد و خود او باید این اصول را که رادیکالیسم میگوید در خود به وجود آورد، با این تفاوت که اگزیستانسیالیسم میگوید آدم باید خودش این اصول را به جود آورد و مذهبیها میگویند این اصول را انسان باید بر اساس الگوهای که خدا داده بسازد.
اومانیسم بزرگترین مکتبی است که بعد از مارکسیم و بالأخص بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمد. اگزیستانسیالیسم بزرگترین مکتب مدون و روشن بعد از مارکس است و بیشتر به شخصیتهای برجستهی این مکتب (سارتر و هایدگر) شهرت دارد که این مکتب را به صورت یک فرهنگ بزرگ در آوردهاند. هایدگر در آلمان و سارتر در فرانسه است. هایدگر بسیار دقیق و عمیق است اما عمومی کردن مکتب(خودش) را مثل سارتر نداشته است. دو نوع اگزیستانسیالیست وجود دارد:١- مذهبی: که مذهبیها به آن معتقدند، ٢- ارتدادی و زندیقی: که سارتر و هایدگر به آن معتقدند.
چنانکه شایع است اگزیستانسیالیسم لازمهاش بی دینی و بی مذهبی نیست بلکه بزرگترین متفکران اگزیستانسیالیسم مثل راسل و کنویسکی کشیش هستند، وجه اختلاف این دو در این است که مذهبیها به خدا معتقدند و آن دیگر خیر.
دشمنان انسان
عواملی که انسان را درطول تاریخ نفی میکنند مطابق دیدگاه مارکسیم واگزیستانیسالیسم و جبههی مذهبی خواه که 3 جبههی مشخص غرب میباشند، همه متفقدند که انسان حقیقتش، جوهرش، هدفش، نیازش و ارزشهایش هرچه باشد سه بعد اساسی حقیقت او را تشکیل میدهند. که به قولهایدگر اول ( آگاهی) دوم (آزادی ( وسوم ( آفرینندگی) است. پس انسان هرحقیقت وجوهری که دارد عبارت است از وجودی که آگاه و آزاد و آفریننده است. تجلی آفرینندگی1صنعت است 2 هنر است. و تجلی آگاهیش (علم) است وتجلی آزادیش (خلاقیت وتکامل) است که میتواند اختیار و انتخاب کند و حالا اینها دراین عصر مدرنیته از مفهوم واقعی خودشان سلب شدهاند ویک شعار فریبنده جامعهی بشریت تلقی میشوند و به جای خدمت به انسان باعث نفی و مسخ کردن انسان شدهاند.
راه نجات از ظلم و جور که زیر سایهی مکتب اومانیسم دراین هزاره انسان وانسانیت را به عصر بربریت جاهلیت بر میگرداند:
مال که از بهر دین باشی حمول نعم مال صالح خواندش رسول
اما اگر تحصیل و تکثیر ثروتها هدف نهایی باشد و انسان را به خاطر ثروت بخواهد پسندیده نیست، بلکه انسانیت، کرامت و شخصیت و آزادی انسانها را ضایع میکند، آیهی الهاکم التکاثر شما را سرگرم کرده و در اوج غفلت و مسابقه قرار داده:
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ / تکاثر1
ترجمه:
مسابقه افزونطلبی و نازش ( به مال و منال و خدم و حشم و ثروت و قدرت ) شما را به خود مشغول و سرگرم میدارد.
حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ / 2
تا بدان گاه كه ( میمیرید و ) به گورستانها میروید ( و كار از كار میگذرد ).
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ / 3
هان بس كنید! ( بعد از مرگ ) خواهید دانست ( كه چه خاكی بر سر خود ریختهاید ).
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ / 4
باز هم ( میگویم: )هان بس كنید! خواهید دانست ( كه چگونه خود را خانه خراب و بدبخت كردهاید ).
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ / 5
هان بس كنید! اگر آگاهی قطعی و یقینی داشته باشید ( و از فرجام كار خود كاملاً باخبر باشید، از این مسابقه افزونطلبی و مباهات به قدرت و ثروت دست میكشید و گرد ملاهی نمیگردید و به كار آخرت میپردازید ).
لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ / 6
شما قطعاً دوزخ را خواهید دید.
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَینَ الْیقِینِ / 7
باز هم ( میگویم: ) شما آشكارا و عیان، خود دوزخ را خواهید دید ( و در آن خواهید افتاد ).
ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ / 8
سپس در آن روز از ناز و نعمت بازخواست خواهید شد
به زودی خواهید دانست ومتوجه خواهید شد این مشغولیتها، مشغولیتهایی است که شخصیت و کرامت شما را ضایع کرده کار به جایی رسیده که از هر کار مهم و ارزشمندی غافل شدهاید و به تکاثر پرداختهاید چنانچه شاعر میگویند:
ترسم که به منزل نرسی اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است
ترکستانی که انتهایشهاویه ( درک اسفل جهنم) است.
نقابها و پردههایی که مکتب اومانیسم در پشت آنانها به فعالیت میپردازد:
١-نقاب علم و تکنولوژی
٢-نقاب مذهب
٣-نقاب صنعت
٤-نقاب نظام طبقاتی
اولین پرده؛ پردهی * علم و تکنولوژی *: پیشرفتهای علم و تکنولوژی جهنمی را برای انسانها ساخته است جهنمی که از بمبارانهای اتمی از زمان هیروشما و ناکازاکی گرفته تا عصر حاضر خودمان حلبجهی شهید و بمبارانهای شیمیایی متعدد و کشتارهای جمعی در شرق و غرب در گذشته و حالا نمونههای زیادی هستند از عراق، سوریه، افغانستان، چچن، فلسطین، یمن، بوسنی و هرز گوین و... و در غرب به همان روش همانند سوزاندن مسلمانان هنگاریا و تعذیب و شکنجهی مسلمان چین به دست بوداییها و... لازم به ذکر است که انسانها امروز جهنمی را به یمن نامبارک تکنولوژی که در خدمت دین نیست به وجود آوردهاند ( لَترونَّ الجَحیم ). آن کسانی که این جهنمهای دنیا را پدید آوردهاند در حقیقت همان انسانهای جهنمی هستند که خداوند آتش جهنم را به وسیلهی آنان بر میافروزد ؛ فاتقوا النّارَ التی وَقودُها الناسُ وَ الحِجاره: پس ( لازم است با انجام کارهای نیکو و دوری از بدیها ) خود را از آتشی که افروزینهی آن انسان و سنگ است به دوردارید. / البقره 24
سوخت جهنم عبارت است از انسانها و سنگ یا عبارت است از ناس، کدام ناس؟ آنانهایی که در دنیا جهنمی بوده و اعمال اهل جهنم را انجام میدادند، آنهایی که جهنم را برای خود و مردم برافروختند، خودشان سوخت جهنم میشوند.
حالا علم و تکنولوژی در این عصر به ابزاری تبدیل شده، نه خدمت به انسان نخواهد کرد بلکه انسان و انسانیت را از صفحهی دهر مسخ و پاک میکند و تکرار میکنم علم واقعی که رمز ترقی و تعالی بوده است و در نزول اولین آیهی قرآن به آن فرمان داده شده است ( اِقرأ باسم رَبکَ ) و هم رمزی برتری و بهتری شدن اولین انسان (آدم علیه السلام) در مقابل موجود دیگری به نام ملائکه یا فرشته شده بود
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ / البقره 31
سپس به آدم نامهای ( اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را كه نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام كرد و بدو ) همه را آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگوئید ( و خود را برای امر جانشینی از انسان بایستهتر میبینید ) اسامی ( و خواصّ و اسرار ) اینها را برشمارید.
شایان ذکر است این علم نه فقط باعث تخریب جهان و مسخ انسان و انسانیت گشته بلکه وسیلهای شده برای تکرار بَرده و بردگی کردن در این روزگار مدرنیته و پیشرفته ولی به روش جدید و متفاوت از گذشته. امروز بازار بردگی در دانشگاههای کمبریج،هاروارد و سرون است. لازم به ذکر است آن بردهها ( عمله و کارگر نیستند و یا کنیزه نیستند بلکه بزرگترین نبوغها و نخبههای بشری میباشند. به تعبیر امروزی فرار دادن مغزها از شرق به غرب.
سرمایه دارها میآیند جلوی کلاس، شاگرد اولیها، دومی و شاگرد سومیها را حراج میکنند و آنکه پول بیشتری میدهد در این مزایده برنده میشود و نخبهها را بر میدارد و به کارخانهاش میبرد و به ایشان میگوید هرچه به تو گفتم بساز او در جواب میگوید چشم. خدمت به انسان باشد یا خیانت به او، این است که میگویند تاریخ تکرار میشود" با کمی فرق میان برده داری قدیم و جدید"، بردهی جدید خودش اربابش را تعیین میکند چون عالم است ولی بردهی قدیم ارباب آن را انتخاب میکرد چون بردهی جدید اگر نتواند اربابش را تعیین کند در دنیا پایگاهی ندارد.
در این عصر اگر علم به فروش سرمایهداری نرود فقط به درد سخنرانی میخورد. حقیقت این است که این قرن، قرن ازدواج پول با علم است این دو تا که همیشه در تاریخ ضد هم بودند حالا با هم ازدواج کردند و فرزندان نامشروعی در زمینههای مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، حقوق و... به وجود آوردند.
و امروز علم برنده ترین ابزار دست سرمایه داران است که در میادین مختلف از آن بهره برداری میکنند و بزرگترین عامل جنگهای سرد و گرم است: فرهنگی، اخلاقی، نظامی از اتم تا تانک آمبراز و موشکهای متنوع مخرب و جنگهای الکترونی و فضایی و دریایی و سایبری و زمینی و... که این قدرت طلبی و زورگویی هر روز زیر سایهی مکتب اومانیسم تحقق مییابد. در گذشته توجه نظامی کثیف ضد انسانی فاشیسم فرزند نامشروعی را به نام هیتلر متولد میکند که پانصد فیلسوف و دانشمند درجه یک آلمان را دور خودش اجیر کرده بوده و دستور میدهد هرچه میگویم شما باید توجیه علمی کنید برای اینکه ما نمی فهمیم علم چیست. یعنی ما هر چرت و پرتی میگویم شما باید توجیه علمی کنید!.
دیگر فرزند نامشروع در گذشته موسولینی است که او هم بیست فیلسوف ایتالیایی را دعوت کرد و در یک اتاق نشاند و یک مرتبه وارد شد و گفت: من تا پانزده روز دیگر میخواهم انتخاب شوم، شما باید یک ایدئولوژی برایم درست کنید آنها همه گفتند چشم قربان کارمان این است و این نتیجهی علم است که بالاخره به فاشیسم منجر میشود فاشیسم فقط آن چیزی نیست که در نظام موسولینی وهیتلر میبینم بلکه به نامهای مختلف و در جاهای مختلف فاشیسم وجود دارد. و نظامهای زیادی هستند چه در شرق و چه در غرب ولی با اسم و رسمهای متفاوتی زیر سایهی پیشرفت علم و با پشتیبانی علمی روز همچون هیتلر و موسولین به تخریب جهان به جای تعمیر آن و مسخ کردن انسان و انسانیت به جای خدمت به آن ادامه میدهند و این ثمرهی این است که علم با پول ازدواج کند به قول الکسیس کارل: امروز انسان در ذرهی اتم و انرژی پروتن فرورفته و به اعماق آسمانها بالا رفته اما برای خویشتن کمترین گامی برنداشته است. انسان امروز راجع به دورترین سیارات منظومهی شمسی آگاهی دقیقی دارد اما راجع به سادهترین مشکلات زندگی بشری کوچکترین راهحلی به ذهنش نمیآید چون او در پشت این موفقیتهای عظیم علمی دارد فراموش میشود و از بین میرود. وبرای اینکه بهتر متوجه شویم که انسان دارد به فراموشی سپرده میشود داستانی ساخته هرچند شوخی است ولی نمایشگر یک حقیقت است ذکر میکنیم وآن موقع گاگارین ]دانشمند روسی [به فضا رفته بود خبرنگاری به در خانه اش میرود و از بچه اش میپرسد بابا کجا است؟ بچه جواب میدهد بابا رفته به فضا، خبرنگار میپرسد کی برمی گردد؟ بچه درجوابش میگوید ساعت 2.35دقیقه و7ثانیه. بعد میپرسد مامان کجاست؟ جواب میدهد رفته نان بخرد خبرنگار میپرسد کی برمی گردد بچه جواب میدهد معلوم نیست. آن پدر دراینجا مظهر پیشرفت علمی است وآن مادر مظهر حقیقت انسان است که درروی زمین میماند واین بچه انسان فرداست که از موفقیت پدرش جز پیشرفت علمی ]البته علم به این معنی [ که گفتیم چیزی به ارث نمی برد اما از رنج مادرش زندگی میکند.
خلاصه یعنی مقدس ترین چیزی که بشررا میتواند نجات دهد امروز به صورت فاجعهآمیزترین وفاجعه آفرین ترین چیزها درآمده، یعنی علم درپشت پردهی اومانیسم واومانیسمهای قرن جدید.
پردهی دیگر مذهب است که همیشه مظهر امید انسانها بوده ودوم که امروز درجهان غرب وشرق که مکتب اومانیسم از او بهره برداری میکند، آیین و مذهب که شامل یهودیسم ومسیحیت ودرشرق هم بعضی موقع اسلام است و اینها چنانچه گفتیم نه به معنی حقیقی خودشان که هر کدام ناجی نسل بشریت بودند به مفهوم واقعی خودشان. ولی امروزه دشمنان انسان وانسانیت آنها را همچون دشمنان انسان جلوه میدهند وهر کدامشان را به عنوان مظهر خطر و مشکل آفرینی تلقی مینمایند آیین ومذهب که یک احساس ماورای انسانی ویک عامل ترقی وآگاهی و فخر وکمال بشری بود وعاملی بود که انسان را از روزمره میتوانست نجات بدهد ولی اومانیسم محوران آیین ومذهب را به یک عامل تخدیر درآوردند و وسیلهی توجیهی برای وضع موجود کردند؛ مثلا میگویند آیین و مذهب فقط به درد آخرت میخورد که وقتی سرت را به قبر گذاشتی فایدهای داشته باشد، خوب ما قبل از آنکه سرمان را به قبر بگذاریم چه کسی باید به دردمان بخورد؟ آخر این عمل چه فایدهای دارد؟ این سنت وعقیده (معنویت( چه نتیجهای میتواند داشته باشد؟
به هرحال وقتی که این طرف زندگی را از آیین و مذهب جداکنند آن را به عنوان یک عامل بیداری از مردم میگیرند و همچنین رابطهی آنان را با ماوراءالطبیعه قطع میکنند سپس مستبدان با ترفندهای مختلف حاکمیت نامشروع و نامقبول را بر آنها حکمرانی میکنند. چنانچه یک دانشمند غربی میگوید مذهب افیون ملتها است.
نقاب سوم ودوم که اومانیسم واومانیسمها درپشت پردهی آن خود را مخفی کردند و هر روز با شعارهای فریبنده تر وصنعت جدیدتر، تیشه به ریشهی انسان وانسانیت، به دین، فرهنگ و اخلاق و... میزنند و به انسانها در عصری که تصاعد پلیدی به اوج خود رسیده وآزادی وعریان هم به حد خود رسیده است، ضرر میرسانند.
فهرستوار عرض میدارم که اومانیسم زیر شعارهای متنوع و نقابهای متفاوت هر روز خود را نمایان میکند مثلاً: 1- روزی در صنعت سینما، 2- روزی در شبکههای تلویزیون، 3- روزی در تئاتر بینالمللی، 4- روزی در امکانات فرهنگی، 5- روزی در تبلیغات تجارتی و راههای دیگر انحطاط جوامع بشری 6 - زن که به ظاهر زن است و اومانیسمها به ظاهر خود را حامی او می-دانند ولی درواقع تمام حقش را پایمال کرده و هویت و شخصیت او را مورد تحقیر قرار دادهاند و این درحالی است که خداوند خالق انسان یک سوره از کلامش که قرآن است به نام زن نامگذاری کرده است (سورهی نساء). زن به یک کالای تجارتی تبدیل شده (نمونه): شلوموبیرلشتن یهودی مسلک این خبیث تنها درسال 1960، سه هزار دوشیزه را به مرکز فحشا تحویل داده است وی تنها در آلمان از فروش دختران 7 میلیون مارک سود برده است. ] نظریه:[ مارکس یهودی نظام ازدواج باعث میشود زن به یک شوهر مقید و در واقع زندانی کردن زن و مرد است در سال 1965 قانون مجانی بودن طلاق تصویب شد، و طبق آن زن و شوهر میتوانند بدون مراجعه به دادگاه از هم جدا شوند واین هم در حالی است که خالق انسان یک سوره از قرآن را در مورد احکام طلاق نازل کرده است و سوره را هم به (طلاق) نامگذاری کرده است. 7- همجنس بازی و غیره را هم به عنوان حقوق انسانی وآزادی مطرح خواهیم کرد که عمل قوم لوط را مجددا در این عصر تکرار کردهاند.
وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ / نمل 54
لوط را ( هم به سوی قوم خود فرستادهایم ). وقتی به قوم خود گفت: آیا به سراغ كار بسیار زشت ( لِواط ) میروید، در حالی كه ( پلشتی و سرانجام شوم آن را ) میدانید ؟!
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ / نمل 55
آیا شما به جای زنان به سراغ مردان میروید و ( اینعمل قبیح و غیرطبیعی را ) دوست میدارید ؟! اصلاً شما قوم نادانی هستید. ( نه خدا را چنان كه باید میشناسید، و نه به نوامیس خلقت آشنائید، و نه هدف آفرینش را تشخیص میدهید ).
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْیتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یتَطَهَّرُونَ / 56
پاسخ قوم او جز این نبود كه ( به یكدیگر ) گفتند: ( لوط و ) پیروان لوط را از شهر و دیار خود بیرون كنید، آنان مردمانی پاكدامن و بیزار از ناپاكیها هستند!
فَأَنجَینَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ/ 57
ما لوط و خاندان او را ( از عذاب قریبالوقوع ) نجات دادیم، بجز همسرش را كه خواستیم جزو باقیماندگان ( در شهر و از زمره نابود شوندگان ) باشد.
وَأَمْطَرْنَا عَلَیهِم مَّطَراً فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِینَ / 58
بر آنان باران ( سنگ ) را سخت باراندیم. باران بیم داده شدگان ( به عذاب الهی ) چه بد بارانی است!
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَى آللَّهُ خَیرٌ أَمَّا یشْرِكُونَ / 59
( ای پیغمبر! ) بگو: خدای را سپاس ( میگویم كه تباهكاران همچون قوم ثمود و گردنكشان همسان فرعونیان را به دیار عدم فرستاد، و از خدا درخواست مینمایم كه نازل فرماید ) رحمت و مغفرت خود را بر بندگان برگزیده خویش. آیا خدا ( كه این همه قدرت و نعمت و موهبت دارد ) بهتر است ( برای پرستش و كرنش ) یا چیزهائی كه انباز خدا میسازید ( و فاقد نفع و ضرر هستند و چیزی از آنها ساخته نیست ؟ ).
و اما عاقبت چنین افرادی را خداوند این طور بیان میکنند:
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یعْمَهُونَ / حجر 72
ترجمه:
( ای پیغمبر! ) به جان تو سوگند! آنان در مستی ( شهوت و جهالت ) خود سرگردان بودند.
بعد از جنگ جهانی دوم آنرا در کشورهای اروپایی همانند: پاریس، لندن، نیویورک، هلند، هالیوود، سانفرانسیسکو، مونیخ، سوئد، دانمارک، نروژ و بلژیک و... تجارت رایجی نمودهاند. شایان ذکر است این بیبندوباری و بیاخلاقی به کشورهای شرقی و مسلمانان هم رسیده است.
" نقاب سوم" که اومانیسمها خود را درپشت آنها مخفی کردهاند * صنعت * است و برصندلیهای قدرت تکیه زدهاند وبرای ماندگاری بر اریکهی قدرت از هر ابزار و وسیلهای بهره برداری میکنند حتی اگر خون انسانها هم باشد و طوری رفتار میکنند که به چنگیز دوران شباهت دارند ولی بدتر از او، چون چنگیز به روشی که رفتار کرده شهرهی ظالمان جهان شد. چنگیز دیروز سلاحش شمشیری و مرکبش اسبی و نقابش و دفاعش سپری بوده است وهمین و بس، اما چنگیزان امروز مرکبشان صنعت و سرمایه است وشمشیرشان (علم) است ونقابشان آزادی، انسان دوستی، تمدن، پیشرفت، صلح، سوسیالیسم، حقوق بشر، لبرالیسم و اومانیسم است.
چنگیز دیروز مفاصل اعضای یک پیکر را میگسیست وچنگیزهای امروز پیوندهای عمیق وقدسی روح را از هم جدا میکنند، چنگیز دیروز سر را از تن جدا میکرد ولی چنگیزهای امروز فطرتهای آدمی را از تنشان، چنگیز دیروز خانهها را بر سر خلق فرومیکوفت اما چنگیزهای امروز جهان را، آسمان را، عشق را و ایمان را و هرچه را که آدمی درپناه آن ] آدمی [ میتواند ماند برسرش آوار میکنند. چنگیز دیروز جامه را از تن آدمی به در میکرد و میربود ولی چنگیزهای امروز ماهیت آدمی را وهویت آدمی را، به هر حال جور، غارت و دشمنی با انسان درطول تاریخ وتاریخی که با قابیل آغاز شده دراین عصر تکرار شده است.
وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِقَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ / مائده27
داستان دو پسر آدم ( قابیل وهابیل ) را چنان كه هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان ( تا بدانند عاقبت گناهكاری و سرانجام پرهیزگاری چیست ). زمانی كه هر كدام عملی را برای تقرّب ( به خدا ) انجام دادند. امّا از یكی ( كه مخلص بود وهابیل نام داشت ) پذیرفته شد، ولی از دیگری ( كه مخلص نبود و قابیل نام داشت ) پذیرفته نشد. ( قابیل بههابیل ) گفت: بیگمان تو را خواهم كشت! (هابیل بدو ) گفت: ( من چه گناهی دارم ) خدا ( كار را ) تنها از پرهیزگاران میپذیرد!.
لَئِن بَسَطتَ إِلَی یدَكَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یدِی إِلَیكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ / 28
اگر تو برای كشتن من دست دراز كنی، من دست به سوی تو دراز نمیكنم تا تو را بكشم. آخر من از خدا ( یعنی ) پروردگار جهانیان میترسم.
إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِینَ /29
من میخواهم با ( كولهبار ) گناه من و گناه خود ( در روز رستاخیز به سوی پروردگار ) برگردی و از دوزخیان باشی، و این سزای ( عادلانه خدا برای ) ستمگران است.
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ / 30
پس نفس ( سركش ) او تدریجاً كشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به كشتن كرد، و ( عاقبت به ندای وجدان گوش فرا نداد و ) او را كشت! و از زیانكاران شد ( و هم ایمان خود را و هم برادرش را از دست داد ).
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیرِیهُ كَیفَ یوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یا وَیلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِی سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ / 31
( بعد از كشتن، نمیدانست جسد او را چه كار كند ) پس خداوند زاغی را فرستاد ( كه زاغ دیگری را كشته بود ) تا زمین را بكاود و بدو نشان دهد چگونه جسد برادرش را دفن كند. ( هنگامی كه دید كه آن زاغ چگونه زاغِ مرده را در گودالی كه كند پنهان كرد ) گفت: وای بر من! آیا من نمیتوانم مثل این كلاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم ؟! پس ( سرانجام از ترس رسوائی و بر اثر فشار وجدان، از كرده خود پشیمان شد و ) از زمره افراد پشیمان گردید.
همچون همهی پدیدههای دیگر عالم در مسیر تکاملی وتصاعدی خویش میباشد و اکنون قلمرو حکومتشان به آسمان رسیده است، و چنگیزان امروز نه از مرزی به مرزی و نه از قومی به قومی که پهنهی جهان است و کشور انسان و چنگیزان امروز روزگاری را به وجود آوردند که فساد اخلاقی، بی بند وباری و ظلم و ستمگری جهان را مملو کرده است.
....
ادامهی مطلب
مطالب مرتبط:
اخلاق اجتماعی برای همه (بخش پایانی)
اخلاق اجتماعی برای همه (بخش اول)