خاطراتی ایرانی از بیرون ایران

خاطراتی ایرانی از بیرون ایران

وحید آنلاین

در زبان فرانسه به شاش می‌گویند پی‌پی.

تازه رسیده بودم فرانسه. رفتم آزمایشگاه یک خانم شیک یک لیوان پلاستیکی شفاف بهم داد و گفت لطفا پی‌پی.

خب تو ذهن من از بچگی پی‌پی، چیز دیگری بود.

تصور کنید من، لیوان شفاف پر از قضای حاجت سفت، در دست و خانم شیک مبهوت. 

AminBozorgian


استادم رو که متخصصه شراب‌نوشیه دعوت کردم خونمون و از تو یخچال براش شراب قرمز در آوردم 😁

holland_doc


زن‌داییم تو کانادا رفته بود خرید، تخفیف گرفته بود برگشته بود. از والمارت. دیوانه کرده بود فروشنده رو، تخفیف کارمندی خودش رو استفاده کرده بود براش:)))

Rayria1


رفتم مهمونی تولد خونه دوستام ازشون پرسیدم پس چرا آهنگ نمی‌ذارن پاشن برقصن

ajoojak


 میشه شوک‌فرهنگی‌ای که یه هموطن ایجاد کرده بود ولی دامن منو گرفت رو بگم؟

همکارم اومد سر میزم: 

-آخر هفته تولد یه ایرانی دعوت بودم.

+خوب

-موقع کیک با چاقو می‌رقصید؟؟!!!!؟ 🤯

+اوهوووم 😐

lamagacl


اوایل که میرفتم سر کار یه کاری دستم بود، رئیسم بهم میگفت چطور پیش میره میگفتم not bad بعد از تعجبش فهمیدم بار این‌جواب منفیه بیشتر باید بگم fine ولی ذهنم فارسی رو انگلیسی میکرد هی. یه بار که یکی دیگه هم بود و همین جواب رو دادم، برگشت به اون گفت نگران نباش یعنی وضعیت خوبه😂😂

alinozari


هفته اول کار گزارشی که برای رییسم پرینت و منگنه کرده بودم دادم بهش بنده خدا گیج شده بود منم نمیفهمیدم دردش چیه تا بالاخره دوزاریم افتاد از راست منگنه کردم

eyesonsky


تنها مسلمونی بودم که روزه نمیگرفتم و گوشت خوک میخوردم

حتی رییسم منو صدا کرد دفترش با حیرت فراوان ازم پرسید مگه مسلمون نیستی چرا روزه نمیگیری؟ 

KabezTela


ماه ها با اتوبوس تردد میکردم و نمیدونستم برای اطلاع راننده که ایستگاه پیاده میشی باید اون سیمی که بالا سرته رو بکشی،من خیلی سنتی راه میوفتادم تا پشت صندلی راننده و میزدم رو شونش و میگفتم داداش ایستگاه پیاده میشم 

AminMJH


دنبال در قابلمه میگشتم به همخونه اوزیم میگفتم «ور ایز ایتز دور» اونم با تعجب به من و در خونه نگاه میکرد که این چرا داره دنبال در می‌گرده!!!.

در بیشتر ظروف میشه Lid

در بطری‌ها میشه Cap

Samphonet


وقتی رفته بودیم آمریکا، ایرانی ها تو دانشگاه همدیگه رو می‌دیدیم دست می‌دادیم و روبوسی میکردیم علی الخصوص جنس موافق!!!😅😅😅

بقیه همه با تعجب نگاهمون میکردن 

zaartaj


رفته بودم یه شرکتی برای اینسپکشن، یه بنده خدایی مسئول بود کلی کارای منو رفع و رجوع کرد تا عصر. اول کار که خیلی صمیمی دست دادم، موقع خدافظی من باز دست دادم، در همین حین که دستش تو دستم بود کلی تشکرم کردم ازش، رفاقتی طور هم یه دستم گذاشتم پشت کمرش، یارو تسمه تایم پاره کرده بود رسما

Sirnimah


برادرم که تازه مهاجرت کرده بود مثل بقیه دوست‌های ایرانی‌ش وقتی می‌خواسته تو دانشگاه بره دستشویی یه بطری آب با خودش می‌برده، یه بار ی ایتالیایی بهش گفته بود چرا شما ایرانی‌ها همتون موقع توالت رفتن تشنه‌تون میشه؟!🤪 

eliiiiiiii13


برای عروسی ایرانی رفتم آرایشگاه و گفتم آرایش ملایم میخوام، کرد. هی گفتم بیشتر، بیشتر، یه کمی بیشتر! آخر قاطی کرد که چی میخوای تو واقعاً؟!؟ عکس نشون دادم گفت ببین به این نمیگن ملایم! خیلی هم غلیظه!

گفتم برای استانداردهای ایران چرا😬
همه با انگشت نشونم میدادن آخرش
آرایش ملایم من:

📷 FrngZ


یه جا آدرس رو گم کرده بودم، یه ماشین پلیس پارک بود. رفتم پارک کردم و رفتم سمت ماشینش و تق تق زدم به شیشه که کمک میخوام :)))) پلیس هاج و واج نگاه میکرد چون اصلا این رسم نیست و خب همه پشماشون ریخته بود از کارم چون ممکنه پلیس بهت شلیک کنه همینجوری بری سمتش :))))

Goldieaida


به سوپر سر کوچه گفتم نوشابه میخواهم نداری توی یخچال. گفت چی میخواهی؟

گفتم

نوشابه مشکی!! Black Drink

RadmanReza


من هنوز هم از همه راننده هایی که پشت خط عابر پیاده نگه میدارن تا رد بشم تشکر میکنم. 

nafise86


سال 1971 آمریکا. برای اولین بار بردم یه چیزی رو که خریده بودم پس بدم رسید نداشتم. یه جوری توضیح دادم بعد گفتم: but I forgot the fish! خانمه گفت: what fish؟ گفتم: the white fish! از اینجا به بعد چشم‌های خانمه شروع کرد به درشت و درشت‌تر شدن، گفت؛ white fish؟

گفتم؛ yes, the one you gave me yesterday! در این لحظه بود که رفت منِجرش رو آورد و من انقدر اطمینان داشتم که درست میگم که دوباره محکم براش شرح دادم و اصرار کردم که دیروز خودتون بهم white fish دادید و من حالا یادم رفته بیارم!

کار به اینجا که رسید منجر به خانمه گفت؛ پولش رو بهش بده بره. ماجرای پس دادن که تموم شد و پولم رو گرفتم میخواستم چرخ خیاطی بخرم، به همون خانم گفتم سوئینگ ماشین دارید، کجاست؟

منو برد بهم از این تاب ها که برای بچه های کوچیکِ نشون داد. گفتم؛ نه این نه، با یک دستم ادای چرخ کردن در آوردم با اون یکی دستم هم هی به لباسم اشاره میکردم! خانمه یک نگاه ترحم آمیز به من کرد و رفت. فکر کنم رفت بقیه اون روز رو مرخصی بگیره بره خونه :(

parvinsam1



توییت‌هایی پیش از این‌ها:
https://t.me/VahidOnline/38118


📡 @VahidOnline

Report Page