مرگ یک رؤیابین
پروبلماتیکابرناردو برتولوچی کارگردان شهیر ایتالیایی و خالق فیلمهای «آخرین تانگو در پاریس»،«1900» ، «آخرین امپراطور» «آسمان سرپناه» «بودای کوچک» «رؤیابینها» در سن 77 سالگی درگذشت. برتولوچی سینما را با دستیاری پیرپائولو پازولینی کارگردان و شاعر نامدار ایتالیایی آغاز کرد. همکاری با یکی از مهمترین فیگورهای معترض سینمای زمان خودش سویههای سیاسی و انتقادی را در او ایجاد کرده بهگونهای که بعدها برتولوچی به یکی از مهمترین فیلمسازانی تبدیل شد که آثار سینماییاش با سویههای سیاسی و مفاهیم انتقادی گرهخورده است. . برناردوبرتولوچی که یکی از فیگورهای مهم سینمای ایتالیا از دههٔ 70 تا آغاز قرن بیست و یکم بشمار میرود ازجمله فیلمسازانی بود که سینما را باسیاست پیوند زد. تمایلات مارکسیستی او در غالب آثارش بهوضوح پیدا بود. بااینوجود برتولوچی یکی از خوشسلیقهترین فیلمسازان زمان خودش از حیث زیباییشناسی آثارش بشمار میرفت. برتولوچی صاحب میزانسنهایی پیچیده و قابهایی طراحیشده بود. سینمای او از حیث اصول کارگردانی و زیباییشناختی بشدت وابسته به فرم ماکسیمالیستی بود. بهگونهای که باوجود ایدههای چپ در آثارش نوعی تفاخر سینمایی در قاب و تصویر و میزانسن در فیلمهای او مشاهده میشد. که این تفاخر برگرفته از اهمیت فرم و پیچیدگیهای روایی و سینمایی نزد او بوده است. برتولوچی از آن دسته کارگردانانی بود که با پیشرفت سینمای ایتالیا در دهه ۷۰ میلادی باید با تهیهکنندگان آمریکایی، سوئدی، فرانسوی و آلمانی کار میکردند تا صنعت فیلمسازی ایتالیا بر بحران اقتصادی جهانی اثر بگذارد. برتولوچی سینما را با نئورئالیستها آغاز کرد و در ابتدا نیز تاحدی وامدار آنها بود. اما با ورود سینمای ایتالیا به دوران مدرن و روی کار آمدن فیلمسازانی مانند آنتونیونی و ویسکونتی و فلینی، زیباییشناسی مدرن بر فیلمساز جوان و جویای نام تأثیر گذاشت. اینجا نقطهای است که برتولوچی زبانی فاخر و فرمی پرطمطراق را برای آثار خود برگزیده است. «آخرین تانگو در پاریس» یکی از نمونههای بارز میزانسنهای پیچیده همراه با قابهای طراحیشده در سینمای دههٔ هفتاد اروپا بشمار میرود. بااینوجود او تلاش کرده است تا ایدههای نو مارکسیستی همچون نگاه انتقادی به فرهنگ اروپای پس از جنگ و مصرفگرایی درکنار مسئلهٔ صنعت فرهنگ که توسط اندیشمندان مکتب فرانکفورت مطرحشده بود را در این فیلم نشان دهد. بهنوعی سینما را بهعنوان یک صنعت مهم در خدمت ایدههای سیاسی و انتقادی قرار داده بود. و چون نگاه به صنعت سینما برای برتولوچی اهمیت زیادی داشته ، فرم در آثار او اهمیت زیادی پیداکرده است. بااینوجود او همیشه تلاش کرده است خود را در جرگهٔ فیلمسازان روشنفکر اروپایی قرار دهد. مضمون آثاری همچون «آخرین تانگو در پاریس» «دنبالهرو» «رؤیابینها» سیر تحول اجتماعی اروپای پس از جنگ است. برتولوچی در «رؤیابینها» در آغاز قرن بیست و یکم بهنوعی نقبی بر جریانات اجتماعی و روشنفکری اروپای دههٔ شصت زده است. او در این فیلم تلاش کرده است آینهای از همنسلان خودش را در مقابل دیدگان شهروند اروپایی ابتدای قرن بیستم قرار دهد و اشارهای به خواستگاه خودش داشته باشد. اشارهای که بهنوعی آخرین واگویههای هنرمند مدرن گذشته بشمار میرود. چراکه بعدازاین تنها با یک فیلم نهچندان مطرح کارنامه سینمایی برتولوچی بستهشده و سالهای آخر را هم به دلیل مشکلات جسمانی و هم احتمالاً عدم تطابقش با زبان سینمایی روز در سکوت هنری بسر برده بود. برتولوچی یکی از مهمترین چهرههای نسل سوم سینمای ایتالیا بشمار میرود. نسلی که دقیقاً پس از نئورئالیستها شکلگرفته و در دورهای از کارنامهٔ سینماییشان وامدار آنها بودند. جدای از نئورئالیستها سینمای برتولوچی بشدت تحت تأثیر سینمای مدرن ایتالیا در دههٔ شصت بهعنوان دروازهٔ ورود سینمای اروپا به دوران مدرن بوده است. بااینوجود کل کارنامهٔ سینمایی برتولوچی به سینمای مدرن متعلق نیست. برتولوچی از تمام امکانات سختافزاری و تولیدی سینما در جهت ساخت آثارش بهره میبرد. درعینحال همیشه تلاش کرده بود وجههٔ فیلمساز اروپایی و خواستگاه اصلیاش را در دل آثارش حفظ کند. هرچند مرگ هنری او بیش از یک دهه قبل از مرگ جسمانیاش نشان از افول سینمای او داشت. افولی که در کنار ردپای او در رسوایی به وجود آمده بر سر صحنهٔ «آخرین تانگو در پاریس» و ماجرای تعرض به ماریا اشنایدر بدنامی برای وی به ارمغان آورد. بااینوجود مرگ او خاموشی یکی از فیگورهای مهم سینمای اروپا در نیمهٔ دوم قرن بیستم است.