anita moorjani  Experience

anita moorjani  Experience

🆔@My_Simorgh

🔸کی زمردن کم شدم 

تجربه خانم انیتا مورجانی

يكي از جالب ترین موارد تجربيات نزديك به مرگ مربوط مي شود به زني با خانواده هندي الاصل بنام آنيتا مورجانی

🔹anita moorjani

 که در هنگ کنگ ساکن و بزرگ شده . ماجرا از زماني شروع مي شود كه در سال 2002 همه چيز عملا براي او تمام مي شود زمانيكه پزشكان به او اعلام مي كنند كه مبتلا به يك نوع از سرطان لنفاوي شده است.

عنوان روزنامه او برگشت ؛ چهره تکیده آنیتا مدتی پس از بهبودی از بیماری
سرطان لنفوم . بهبودی غیر ممکن آنیتا دانشمندان را مبهوت این اتفاق غیر ممکن نمود .

سرطاني كه او به آن مبتلا شده يكي از وحشتناك ترين انواع سرطان مي باشد كه به لنفاوي هادكين معروف است. اين سرطان به شدت به سيستم لنفاوي حمله كرده و در مدتي كمي فرد را زمينگير كرده و پس از مدتي او را از پاي در مي آورد.انيتا يك ماه بعد ويلچر نشين شده و مجبور است يك كپسول بزرگ از اكسيژن را با خود حمل كند.پس از چند ماه بالاخره همه چيز به نقطه پايان نزديك مي شود و او به كما مي رود.پزشكان پس از بررسي وضعيت او به خانواده اش اعلام مي كنند كه اگر خيلی خوش شانس باشد تا 36 ساعت زنده خواهد ماند.درست در همين ساعات است كه تجربه نزديك به مرگ آنيتا شروع مي شود.ابتدا او خودش را در محاصره پزشكان ،پرستاران و مادر و شوهرش مي بيند كه با نگراني به جسم بيجانش نگاه مي كنند.آنيتا مي گويد : در وضعيتي مابين هوش و بيهوشي بودم در يك لحظه احساس كردم روحم ديگر در جسمم نيست.ديدم كه دكتر به شوهرم مي گويد ديگر هيچ فايده اي ندارد و كاري از دست ما ساخته نيست و بعيد است بتواند حتي تا اخر شب دوام بياورد.وقتي به چهره مادر و شوهرم نگاه كردم ترس و وحشت را در چهره هايشان ديدم .با فرياد به انها مي گفتم نگران من نباشيد من حالم خوب است هيچ دردي ندارم اما هيچ واكنشي در انها نمي ديدم .آنها صدای مرا نمي شنيدند.در يك لحظه چشمم به جسم بيجانم افتاد كه بر روي تخت دراز كشيده شده بود نمي دانم چرا اينطور بود من كه كاملا سالم و هوشيار بودم و هيچ دردي نداشتم.تمام آن دردها ،رنج ها و اندوه به يكباره ناپديد شده بودند و در منتهاي آرامش و رهايي بودم.

کتاب بسیار زیبای آنیتا مورجانی که در مورد زندگیش و تجربه منحصر به فرد و زیبایش نوشته شده
کتاب ِآنیتا مورجانی با نام کی زمردن کم شدم به زبان فارسی ترجمه شده

در اين احوال ناگهان احساس عجيبي بمن دست داد ناگهان احساس كردم در حال انتقال هستم ،احساس كردم در حال ورود به يك بعد ديگر هستم و در يك آن احساسي در من بوجود آمد كه نمي توانم در الفاظ بيان كنم احساسي از عشق و آرامش بيكران،حتي لغت عشق نيز نمي تواند آنرا بطور كامل توصيف كند.

احساس جدا شدن از ماده از جسم و پيوستن به عشق به صلح و آرامش .... اكنون خودم هستم نه جسمم نه ماده ....هيچ كاري لازم نبود انجام دهم اين عشق بمن تعلق داشت .احساس مي كردم به منبع بي پاياني از انرژي متصل شده ام.من به انجا تعلق داشتم و بالاخره پس از سال ها كشمكش با درد ،رنج و اندوه به انجا يعني به مقصدم رسيده بودم.من متصل به همه چيز بودم و همه چيز متصل بمن .....واقعا نمي توانم بدرستي انرا بيان كنم.....لغات از بيان آن عاجزند.در اين هنگام بود كه مشاهده كردم پدرم و بهترين دوستم كه قبلا بر اثر سرطان درگذشته بود مرا احاطه كردند. در آنجا ديگراني نيز بودند اما من انها را نمي شناختم.در انجا بود كه به مفهوم واقعي زندگي پي بردم و فهميدم چرا سرطان گرفته بودم.من متوجه شدم كه غايت زندگي چيست من بايد بر مي گشتم زيرا اگر در آنجا مي ماندم از هدايايي كه جسم فيزيكي من هنوز برايم نگه داشته بود محروم مي شدم. من در خود ماموريتي را حس كردم كه بايد برگردم و آنرا به انجام برسانم.در انجا فهميدم كه به محض برگشتن جسمم به سرعت درمان خواهد شد زيرا اينرا دريافتم كه تمام امراض ابتدا در سطح انرژي بروز مي كنند و سپس وارد جسم مي شوند.براي درمان يك مريضي لازم است ابتدا انرژي درمان شود و اگر فقط مريضي جسمي درمان شود در مدت كوتاهي دوباره بر خواهد گشت.در انجا كه بودم به من گفتند كه هر چيزي كه در زندگي ما وجود دارد به اين منبع لايزال از انرژي الهي مرتبط است.در انجا بود كه احساسي قوي در من بوجود امد كه بايد برگردم و اطمينان داشتم كه در ظرف چند روز بطور كامل بهبود خواهم يافت.پزشكان كه ديگر تقريبا از مرگ آنيتا مطمئن شده بودند و آماده مي شدند تا مرگ او را اعلام كنند ناگهان با صحنه عجيبي روبرو شدند او از كما بيرون آمد. بلافاصله پزشكان با عجله اقداماتي را براي بررسي وضعيت پيشرفت سرطان آغاز كردند تا بسرعت پروسه شيمي درماني را از سر گيرند اما انچه مي ديدند باور نمي كردند هيچ گونه اثري از سلول هاي سرطاني ديده نمي شد.انيتا عملا عاري از سرطان بود.آنیتا می گوید وقتي پرسنل بيمارستان مرا مي ديدند كه دارم با پاهاي خودم بيمارستان را ترك مي كنم طوري نگاهم مي كردند انگار روح ديده اند انها باور نمي كردند اين همان فردي است كه مرده بود.مورد انيتا مورجانی يكي از موارد نادر در علم پزشكي است كه پزشكان نمي توانند هيچ توضيحي براي آن بياورند.او كتابي در مورد اين تجربه عجيبش نوشته است بنام " مردم تا خودم باشم" كه تاثير زيادي بر محافل علمي داشته و به زبان هاي زيادي ترجمه شده است. 

📌فیلمی از سخنان آنیتا مورجانی در مورد تجربه اش همراه با زیر نویس فارسی

سخنان آنیتا مورجانی با زیر نویس فارسی



کانال سیمرغ


 🆔@My_Simorgh

📌وبسایت شخصی آنیتا مورجانی جهت مراجعه علاقمندان

https://anitamoorjani.com

Report Page