نگاهی به برنامهریزی شهری در عصر استالین
امیر مصباحی| دانشجوی کارشناسی ارشد آمایش سرزمینمروری بر کتاب هِدِر دِهان، برنامهریزی شهری استالینیستی: متخصصان، عملکرد، و قدرت، انتشارات دانشگاه تورنتو، ۲۰۱۳، ۲۷۲ص.[1]
مارتین کُلراوش
مترجم: امیر مصباحی
مقدمهی مترجم: نوشتهای که در زیر میخوانید، جستاری است از مارتین کُلراوش، استادِ آلمانیتبارِ تاریخ مدرن در دانشگاه کاتولیک لووِن. کلراوش در این جستار به بررسی اجمالیِ کتابِ «برنامهریزی شهری استالینیستی؛ متخصصان، عملکرد، و قدرت» نوشتهیِ هِدِر دِهان میپردازد. دهان دانشیار تاریخ در دانشگاه بینگامتن است و تاریخ روسیه و اتحاد شوروی، بهویژهیِ تاریخِ شهری، فرهنگ مردمی، زندگی جوانان و جز اینها، از جمله زمینههای پژوهشی او به شمار میآیند. او در این کتاب که به سال ۲۰۱۳ منتشر شد، در۷ فصل به همراه یک مقدمه و یک جمعبندی، تاریخ برنامهریزی و تحولات آن در شهر نیژنی نُوگورود را در طی دههیِ ۱۹۳۰ بررسی و واکاوی میکند.
- کتاب هِدِر دِهان به نام برنامهریزی شهری استالینیستی در نگاه نخست «صرفاً» مطالعهای موردی از شهر نیژنی نُوگورود است، اما در نگاه دوم دقیقاً همان چیزی را ارائه میکند که عنوانش وعده میدهد؛ آن هم نه به معنای یک بررسیِ فراگیر بلکه بهعنوان رویکردِ گزینشیِ مناسبی که نویسنده را قادر به این میسازد که تحلیلی عمیق و چندوجهی را از کارکردِ برنامهریزی شهری، و به طور کلی، برنامهریزی در اتحاد شورویِ استالینیستی به دست دهد.
- این دستآورد تا حدودی بدین خاطر است که نیژنی نُوگورود بینشهای متعددی را درخصوصِ پیچیدگیها و پویاییهایِ برنامهریزیِ شهریِ سوسیالیستی در اختیار میگذارد؛ چرا که این شهر پایهیِ صنعتیِ قدرتمندی داشت و از این رو، به شدت تحت تأثیرِ برنامهی ۵سالهیِ اول قرار گرفت. اما، همانگونه که دِهان تأکید میکند، این امر از این واقعیت نیز سرچشمه میگیرد که در آن زمان، هدفِ کلیِ سوسیالیسمِ نوظهور از برنامهریزی این بود که داستان نیژنی نوگورود باید با بیشتر شهرهای شوروی خطِ مشیِ مشترکی داشته باشد. اما پیش از هر چیز، باز هم این تحلیلِ موشکافانه، هوشمندانه و مبتکرانهیِ دهان برای این موضوع است که مطالعهی او را بسیار فراتر از یک موردپژوهی [ ِ صرف] میبَرَد.
- دهان در سراسر پژوهشِ خود، یافتههایش درمورد نیژنی نوگورود را با پیشرفتهای کلی در اتحاد شوروی، مثل تغییرات در دستورکارِ سیاسیِ استالین، پیوند میدهد، و از یافتههایِ جدید در تاریخهای برنامهریزی و متخصصان نیز بهره میگیرد. این کار بهویژه هنگامی که او بر یک برنامهریز به نام الکساندر پلاتُنُویچ ایوانیتسکی[2] متمرکز میشود، کارساز است. ایوانیتسکی [به این علت] به نیژنی نوگورد آمد که برنامهریزی شهریِ مشخصشده در برنامهی 5 ساله را به انجام رسانَد. او ارتباط خود را با مسکو حفظ کرد و همچنین نقشِ مهمی را در شهرسازی[3] و آموزش شهرسازان در اتحاد شوروی برعهده گرفت. ایوانیتسکی که پیش از جنگ جهانی اول تحصیل کرده بود، باور داشت که رویکردِ علمی هم کلیدِ حل مسائلِ انضمامیِ شهری است و هم راهکارِ میانجیگیریِ تعارضهایِ احتمالی با تصمیمگیران سیاسی. او، در عین حال، کاملاً آمادگی این را داشت که تا زمانی به [ترسیمِ] چشماندازِ جامعهی سوسیالیستی مبادرت ورزد که به او مجالِ لازم برای انجام برنامههایش را میداد.
- به تصریح دهان، ایوانیتسکی به عنوان یکی از نخبگان برنامهریزی، در کنار صورتبخشی به «عینیگرایی علمی[4]»، قدرت خود را از دو عاملِ دیگر میگرفت: (1) این واقعیت که شهرسازی کلیدی بود برای پروژهی شوروی مبنی بر پایهریزی عملیِ سوسیالیسم؛ (2) چالشهای مفرطِ شهرسازانهیِ یک شهر با زیرساختهای ناکافی که داشت به سرعت صنعتی میشد. زمانی که نیژنی نوگورود در سال ۱۹۳۲ به گورکی تغییر نام یافت، اهمیتِ نمادینِ برجستهای برای اجرایِ الگویِ نوینِ شوروی به دست آورد. این امر به معنی تعامل با میراثِ امپراتوری روسیه و یکپارچه کردنِ ساختارهای فضاییِ قدیمیتر در کنار باورها و تعلقات پیشین هم بود. همانطور که دهان به دفعات با بازگویی تعارضها نشان میدهد، ساختارهای فضاییِ پیشین، دستکم در دو مورد، حامل این معنا بودند که نمیشود آنها را به همان سادگی که تصمیمگیرانِ جدیدِ سوسیالیست میپنداشتند، دگرگون کرد.
- دهان در تحلیلِ دستآوردها و ناکامیهایِ ایوانیتسکی به چندین نتیجهی جدید و ارزشمند میرسد. نخست، او قادر است که دو گروه از برنامهریزان شوروی را به صورتی جامع و کامل، و با ویژگیهایِ بارز به تصویر کشد. گروه بزرگتر که با ایوانیتسکی تشخص مییافت، با اینکه اعضای آن بلشویکهای[5] معتقدی نبودند، از فرصتهایِ عصر جدید استقبال میکرد. این برنامهریزان فرصت را برای دراختیارگرفتنِ دمودستگاهِ دولت و بهرهگیری از املاک و مستغلات که تا پیش از آنْ در دستان بخش خصوصی بود، مهیا میدیدند و تاحدودی آن را به چنگ هم آوردند. جدای از این، استفاده از [امکانِ] تغییر شهر برای خلقِ جامعهای نوین میتوانست با خلقیاتِ برنامهریزان هم عجین شود. با این حال، آنها از آنچه که در چارچوب یک برنامهی ۵ساله انجامپذیر بود، فهمِ بسیار روشنی داشتند و گذشته از این، میفهمیدند که برنامهریزی سازوکاری است پیچیده که مابین سطح علمی و سطح سیاسی قرار گرفته است. دهان در استعارهای گیرا با الهام از این واقعیت که برنامهریزان نیازهای شهروندان را مشخص میکردند، آنها را با «راویانِ دانایِ کلِ یک رُمان»[6] مقایسه میکند.
- مسائل پرشماری که این برنامهریزان در میدان عمل با آنها مواجه بودند، بیش از آنکه ناشی از نبود تخصص یا نیروی انسانی باشد، از کمبود مداومِ منابع، مخالفت محلی و ارتباطات مبهم از مسکو نشئت میگرفت. دهان با بهرهگیری از نمونهیِ موسوم به طرح شهر ستارهای[7] که بحثش را کمی هم به درازا میکشانَد، منافع واگرای دولت مرکزی و محلی، کمبود همیشگیِ بودجهی برنامهریزان، و تواناییِ ایوانیتسکی در استفاده از مرامِ علمی و پراگماتیسم برای پاسخ به خواستههای سیاسیِ حزب را به خوبی توضیح میدهد.
- با این حال در طی همین دورهیِ کوتاهی که دهان آن را پوشش میدهد، با پیدایشِ طبقهی جدیدی از متخصصان در شوروی، دگرگونیِ درخور توجهی در این گروه از متخصصانِ برنامهریزی پدید آمد. [از این پس] برنامهریزانِ هرچه بیشتری علم را بهعنوان داوری بیطرف تداعی میکردند تا هرگونه کنشی را، ظاهراً به خاطر نیاز به پژوهش بیشتر، به تعویق بیاندازند. از اینرو، آنها از موضعگیری در قبالِ شرایطِ سیاسیِ بیش از پیش سرکوبگرِ دههیِ ۱۹۳۰ پرهیز میکردند. با وجود این، همانگونه که دهان نشان میدهد، این وضعیتْ سیاست را وارد بازی کرد و در نتیجه تلویحاً علم را سیاسی نمود. دهان شواهد بسیاری ارائه میدهد که چگونه ارزشهای قدیمیترِ دانش حرفهای و اصلِ جهانشمولیتِ علم جای خود را به هویت جدیدِ نسلِ جوانتر داد. این برنامهریزانِ جدید، برخلاف بزرگترهایشان، در دوران شوروی آموزش دیده بودند، و ایدئولوژیِ دولتِ جدیدِ را [صرفاً] به خاطر دلایل ابزاری و پراگماتیک نپذیرفته بودند. از این نظر، آنها به تشویشِ فزاینده در حزب کمونیست واکنش نشان میدادند، و میتوانستند به آروزیِ حزب برای یک طبقهیِ متخصصِ رادیکالتر و سوسیالیستتر، «پراکتیکیها»[8]، پاسخ دهند. این امر با وجود برنامهریزی به نام نیکُلای الکسیِویچ سُلُفنِنکو[9] در نیژنی نوگورود آشکارا احساس میشد. اثرگذاریِ سلفننکو مبتنی بود بر قراردادی جدید و غیررسمی با نظام شوروی. برنامهریزان جوانتر برپایهیِ توصیف استالین از خودش به عنوانِ «معمار سوسیالیسم» به این نظام پیوستند تا به جای اِعمالِ اصولِ برنامهریزیِ علمی، سوسیالیسم را در سپهر شهری به اجرا درآورند. به گفتهی دهان، این مسئله به یک معنا روشی بود برای اذعان به کاستیهایِ ناشی از برنامهریزیِ به ظاهر مبتنی بر علم که تأکیدش بیشتر بر مرحلهبندی بود تا پایهریزی سوسیالیسم. این قضیه ظاهراً شامل عنصر مشارکت هم میشد زیرا این برنامهریزان برای مشروعیتبخشیدن به اقداماتشان به سراغ شهروندان میرفتند. در حالی که آنها میکوشیدند تا شهروندان را از طریق دخالت دادن در فرآیند برنامهریزی به شهرنشینانی «فرهیخته» تبدیل کنند، خودِ برنامهریزی شهری به یکی از منابعِ حقوقِ شهروندان مبدل شد.
- استعارههای تئاتری که دهان در سرتاسر مطالعهی خود بهکارمیگیرد، در بیشتر موارد مجابکنندهاند زیرا معنای نمادینِ آنچه را که مورد بحث است، توصیف میکنند: «نمایشنامهیِ پایهریزیِ سوسیالیسم»؛ نمایشنامهای که هم از شهروندان بزرگتر است هم از برنامهریزان. منظر شهری هم قدرتِ شوروی را تسهیل میکرد و هم در مقابلاش مقاومت میورزید؛ اما مشخصاً شهر صحنهیِ تعیینکنندهای بود که نظام سیاسیِ جدید به ناگزیر باید کارایی و در نهایت مشروعیتِ خود را در آن به اثبات میرسانْد. دهان به این دام نمیافتد که برنامهریزانِ هر دو گروه را بهعنوان «دمیورژهای»[10] قادرِ مطلقی توصیفی کند که از اقتدارِ اعطا شدهیِ دولتی بهره میبردند. در عوض، او نشان میدهد که چگونه این برنامهریزان ناچار به کار در نظام سیاسیِ تمام عیاری بودند که از قضا دقیقاً فاقد همان ثبات و استحکامی بود که ذیل عنوان سوسیالیسم ادعایش را داشت؛ نظامی که در بیشتر موارد برنامهریزان را قربانی خود میکرد.
- دهان تشریح میکند که چگونه برقراریِ منطقِ برنامهریزیِ نوین در سوسیالیسم و در مناسباتِ دولتِ درحال توسعهیِ سوسیالیستی شکل واقعیت به خود گرفت. او نمونهها و تحلیلهای گویایی را ارائه میدهد که چهطور بازنمایی انتزاعیِ نظم سوسیالیستی در شهرْ نهتنها جایگزینِ عدمتحققِ نظم سوسیالیستیِ راستین شد، بلکه جای شهر سوسیالیستیای را که هرگز ساخته نشد، نیز گرفت. رفته رفته شهر به صحنهیِ قدرت استالین تبدیل شد. هرچند این امرْ جایگاهی اساسی به برنامهریزان داد، اما دهان آن را قراردادی فاوستی[11] قلمداد میکند که برنامهریزان به موجباش بیش از پیش وابسته به حمایت سیاسی شدند.
- اثر دهان سازوکارهایی را برجسته میکند که از طریق آن، متخصصان از وظایف متعددی که از سوی پروژهیِ سوسیالیستی برایشان معین شده بود سود میبردند، و [بدین ترتیب] بیش از پیش به فرآیندِ سیاسیِ این پروژه وابسته میشدند. رویای برنامهریزان مبنی بر «برنامهای که میتوانست قدرت ثابت و پایداری را که فراسوی مناقشات قرار گرفته است، نمایندگی کند و تحقق بخشد»، هم با اِعمالِ به ندرت منسجمِ قدرت در مسکو روبهرو شد هم با ناکارآمدیهای فراوان و بحرانهای اقتصادیِ متعاقباش که در نیژنی نووگورود احساس شد. نشان به این نشان که بسیاری از برنامهها و بهویژه طرحهایِ «برنامهریزِ سرخ»، سلفننکو، فقط روی کاغذ اثرگذار بودند، در حالی که متخصصانِ آمریکاییِ شرکت فورد و سایر کمپانیها نیژنی نوگورود را در بسترِ به خدمت گرفتنِ متخصصان و سرمایهگذاریِ آمریکایی به شدت دگرگون کردند.
- روی هم رفته، مطالعهیِ فوقالعادهیِ دهان نمایانگرِ نوشتهای بسیار مغتنم در حوزهای است که هم برای تاریخ برنامهریزی و شهرسازی، و هم برای تاریخِ مرحلهیِ اساسیِ استقرارِ جامعهیِ سوسیالیستی در اتحاد شوروی اهمیت بسیاری دارد. دهان درواقع تاریخی از برنامهریزی شهری استالینیستی و به طور کلی، تفسیری نوین از برنامهریزی در سوسیالیسم را ارائه میدهد. کار دهان صرفاً داستانی از طرز کارِ قدرت دربرابر مقاومت از پائین نیست، بلکه بیشتر آشکارساختنِ روشی است که برنامهریزی به واسطهیِ آن، زندگی شهروندان را تاحدی دیکته میکرد، و درعین حال خودش هم در قبالِ واقعیتهای موجودْ پیوسته تغییر شکل میداد. تا پیش از این، به ندرت تا این حد به معنای حقیقیِ برنامهریزی برای واقعیتِ شهریِ اتحاد شوروی در دههی ۱۹۳۰ نزدیک شده بودیم. دهان همزمان تاریخی از «پایهریزیِ سوسیالیسم» هم در معنای انضمامی و هم در معنای استعاری آن را به دست میدهد. بدین سبب نتایج او بسیار مهماند، نه فقط برای تاریخنگاران اتحاد شوروی بلکه برای هر کسی که به نقشِ برنامهریزی، شهرسازی و بهخصوص وابستگیهایِ چندگانه و چندلایهیِ متخصصان علاقهمند است.
[1] Martin Kohlrausch, « Heather D. Dehaan, Stalinist City Planning, Professionals, Performance, and Power », Cahiers du monde russe, 56/4 | 2015, 876-879.
[2] Alexander Platonovich Ivanitskii
[3] urbanism
[4] Scientific Objectivism
[5] واژهای روسی به معنا اکثریت که در کنار منشویک (به معنای اقلیت) به یکی از دو بخش انشعابی از حزب سوسیال دموکراتیک کارگران روسیه اطلاق میشد. بلشویکها بخشِ انقلابی و سازشناپذیرِ این حزب به شمار میآمدند و رهبری آنها را ولادیمیر ایلیچ لنین برعهده داشت. آنها سرانجام در سال ۱۹۱۷ توانستند با متشکل و متحزب کردنِ کارگران و دهقانانِ روسیه انقلاب اکتبر را رهبری کنند و به پیروزی رسانند. مدتی پس از انقلاب نیز نامِ خود را به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی را تغییر دادند. م
[6] omniscient narrators of a novel
[7] Star‑City: یکی از الگوهای کلی شکل شهر که در آنْ شهر دارای یک مرکز شهرِ اصلی با تراکمی بالا و کاربریهای مختلط است و ۴ تا ۸ راه ارتباطی اصلی به آن میرسند. این خطوطِ ارتباطی، شبکهیِ حمل و نقلی و کاربریهای درجه دو را در امتداد خود جای میدهد. کوین لینچ در اثر جامعِ خود، «تئوری شکل شهر»، توضیحاتِ کاملی درمورد این الگوی شهری داده است. م
[8] Praktiki,: منظور از این وازه روسی در حقیقت نسلِ نوینِ اعضایِ تازهوارد حزب کمونیست است که بهرغم برخورداری از دانش تخصص و باورمندی عمیق به سوسیالیسم، فاقد پیشینهیِ مبارزاتی در دوران پیش از انقلاب بودند. م
[9]Nikolai Alekseevich Solofnenko
[10] Demiurges؛ واژهای یونانی برگرفته از فلسفهیِ افلاتون که به معنای صانع است. م
[11] Faustian pact: اشاره به افسانهی معروفِ شخصیتی به نام فاوست که در ازای کسب دانش و قدرت بیشتر، با نمایندهی شیطان، مفیستوفل، قراردادی میبندد و در این مدت از او بهره میگیرد اما در پایان دوره، شیطان روح او را تصاحب میکند و او راهی جهنم میشود. در ابتدای سدهی ۱۹، یوهان وُلفگانگ گوته نمایشنامهی بسیار معروفی را به همین نام به رشتهی تحریر درآورد. م