تقدس اراده؛ نگاهی به رمان برج اثر ویلیام گلدینگ
امیرحسین مقتدایی| دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایرانهنگامی که الجایتو تکمیلشدن بنایی که دستور ساختنش را در نزدیکی زنجان داده بود، مینگریست، آن سوی عالم در جنوب شبهجزیرۀ بریتانیا (یا آنطور که صاحب صورالاقالیم در همان ایام برطانیا مینامیدش) در سالزبری، نزدیک تپهای که رومیان و ساکسونها در آن اقامت کرده بودند، روحانیون کلیسای جامع تصمیم به ساخت برجی در مرکز بازوهای کلیسا گرفتند. برجی که در نهایت با ارتفاع ۱۲۳ متر، بلندترین برج کلیسا در کل انگلستان شد[۱]. گویی بلندمرتبهسازی بخشی از تب زمانه شده بود و مسلمان و مسیحی نمیشناخت. افسانهای در اروپا رایج بوده که میگوید سازندۀ برج کلیسا از عظمت برج و احتمال فروریختن آن، آنقدر وحشت میکند که خود را از بالای آن به پایین میاندازد. برج کلیسای سالزبری نیز آنقدر بلند بود تا چنین افسانهای پیرامون آن شکل بگیرد. افسانهای که در نهایت منجر به خلق یکی از از مهمترین آثار ادبی ویلیام گلدینگ، نویسنده برجستۀ بریتانیایی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی سال ۱۹۸۳ شد؛ رمان برج (Spire)[۲]. داستان اشارۀ مستقیمی به کلیسای سالزبری نمیکند، اما تمام مشخصات ارائه شده در کتاب مطابق با این کلیسا است. همچنین نویسنده سالها در نزدیکی این کلیسا مشغول کار بوده که این امر نیز قطعیت بیشتری به این نظر میدهد. [۳]
رمان با صحنۀ تابیدن نور به داخل کلیسا آغاز میشود. تابش نور و وضوح ویژگی عیان بسیاری از کلیساهای دورۀ گوتیک است. نوری که بعدها در داستان جای خود را به تاریکی مطلق میدهد. جوسلین کشیش مسئول کلیسا تصمیم به ساخت برجی برای کلیسا گرفته، امری که آن را الهامی از جانب پروردگار میداند. او دائماً به ماکت برج مینگرد و در رویای خود غرق میشود. ساخت برج با موانع متعددی روبهرو بود، در مرکز بازوهای کلیسا گودال عمیقی توسط معمار، راجر میسون، کنده شده تا میزان مقاومت خاک سنجیده شود. کشیش اما نگران شالوده نیست. او میداند، خداوند ترتیب همۀ امور را میدهد. راجر توضیح میدهد که پی کلیسا برای وزن فعلی کلیسا کافی است اما افزودن برج را برنمیتابد، در مقابل جوسلین این سخنان را بیهوده دانسته و برپایی کلیسا را از معجزات خداوند میخواند، معتقد است بنای برج زندگی همۀ ما را دگرگون خواهد کرد و همین دلایل کافی است تا او سخنان بیمدهندۀ معمار را که ساخت برج را ناممکن میداند، بیاهمیت بداند و در نهایت آنها را مجبور به ساخت برج کند. ساخت برج آنچنان پروژه عظیمی است که کلیسا را به تعطیلی میکشاند. کلیسا در راه رسیدن به شکوه به ویرانه تبدیل میشود؛ سقف آن تخریب و چاهی عمیق در قلب آن حفر کردند. در ادامه گلدینگ در اشارهای ظریف استحکام و وقار کلیسا را در مقابل خانۀ کوچک و کاهگلی پنگال از خدمۀ کلیسا قرار میدهد که تنها بهاندازۀ یکی از پشتبندها فضا را اشغال کرده، همسرش که نقشی کلیدی در رمان دارد همراه او در این کلبه زندگی میکند، هم اینان در نهایت بر اثر اعمال شیطانی کارگران نابود میشوند.
جوسلین برجی بینهایت بلند را در خیال پروریده، هر چه بلندتر بهتر، ۴۰۰ پا یا حتی هزار پا. او در راه ساخت کلیسا آمادۀ پرداخت هر میزانی از هزینه است، در حالی که راجر تاکید میکند که با پول ساخت برج امکانپذیر نمیشود. روحانی کلیسا ساخت برج را آزمایش الهی خود و معمار میداند. زندگی او چنان با برج درآمیخته که بهمرور تمام روزمرگیها و حتی نماز و نیایشهایش ترک میشود. دائماً به مرکز کلیسا آمده تا مراحل ساخت را ببیند، کابوس شبهایش بیبرجی کلیسا میشود. آنگاه که گودال در میانۀ کار فرومیریزد برای ساخت مصممتر میشود و هرگاه معمار ارتفاع برج را کافی دانسته در پاسخ بیایمانی او را یادآور میشود. اما ایمان جوسلین نیز از ایمانی مذهبی، آرام آرام ایمان به خود شد. با خود زمزمه میکند که این همه نیست مگر جلوهای از نیروی اراده و قدرت فکری خودش و این اراده او است که راجر را بالا میفرستد. تدریجاًّ بهچنان اطمینانی میرسد که دیگر لرزش ستونها نیز برایش تنها آوایی است درمیان آواهای دیگر و ساخته شدن برج برایش حتمی خواهد بود.
هیچ مشکلی در مسیر ساخت برای جوسلین پذیرفتنی نیست. کمبود استحکام پی، تابنیاوردن در برابر باد و ... همگی بهانهاند، تنها معضل کمیِ شهامت است. او از خرد نیز عبور کرده و صراحتاً میگوید: خداوند کی و کجا از برگزیدگان خود خواسته که معقولانه عمل کنند؟ ساخت برج اگر هوس نیز باشد، هوس خداوند است. فشار زیاد کار بنایان را به هرگونه گناه و بیبندوباری ممکنی میکشاند. آنگاه که در مراحل پایانی ساخت، بخشی از برج بار دیگر فرومیریزد. کشیش آنها را با وعده بر کار نگه میدارد حتی خود نیز بخشی از کار شده و در کنار آنها با صفحهای فلزی نور را به درون کلیسا هدایت کرده تا بتوانند در آن تاریکی به کار ادامه دهند. اما همه چیز آنطور که او میخواهد پیش نرفته و آنچنان عاجز میشود که یاد حکایت داوود در کتاب مقدس میافتد، آنگاه که خداوند به داوود گفت: بنای معبد پرشکوه به دست تو نخواهد بود زیرا دستان تو به خون آلوده میشود. با خود زمزمه میکند چه انتظاری از من میتوان داشت؟
جوسلین و راجر جادو شده بودند، کیست که در آن ارتفاع دیوانه نشود؟ بنای برج به هر ترتیبی که بود به پایان رسید و جوسلین خود با مشقت تمام میخ مقدس را بر صلیب بالای برج کوبید. اما اتمام برج سرآغاز ترس کشیش بود. از نگاهکردن به برج خودداری میکرد. دائماً میپرسید آیا فروریخت؟ مطمئن بود روزی فروخواهد ریخت. با آنکه در پایان هیئتی برای محاکمۀ او بر اثر شکایات مردم راهی کلیسا شده بودند اما محاکمۀ آنها بیفایده بود، او از درک این واقعیت که در نهایت همه چیز فرو میپاشد و فنای جهان حتمی است دیوانه شد. میپنداشت کار بزرگی انجام میدهد اما عبث بود. معمار نیز دیوانه شد. خندههای جنونآمیز سرمیداد و او بر اندیشه بود که بلندی بیشازحد برج مسبب این وضعیت است. دیگر برج برای جوسلین چیزی نبود جز پلی بهسوی دوزخ.
اگر ایدۀ جاودانگی را ایدۀ محوری جهان پیشامدرن بدانیم، ایدهای که جای خود را به آزادی (و مصداق آن در معماری، شفافیت) داد. گلدینگ به عنوان نویسندهای مدرن نقد خود را معطوف به جاودانگی کرده است. نویسنده تا جایی که توانسته اثر را در مرز میان مذهب و ضد آن نگهداشته تا به موضوعات بنیادیتر و تاثیرگذارتر بپردازد. در نظر گلدینگ شکوه و عظمت کلیساهایی چون سالزبری محصول تفکری دینی نیست، گرچه مذهب رانهای قوی در این امر است. سرمایه نیز با وجود نقشی اساسی نمیتواند چنان عظمتی را بهبار آورد. او حتی از مطرحکردن تاثیر نهادهایی سیاسی چون سلطنت و پاپ نیز گریخته. ساخت برج با پشتوانههایی از این دست ممکن است، اما چنین شکوهی چیزی بیشتر میخواهد. کلیساها، برجها و منارهای زیادی با این پشتوانهها ساخته شدهاند، اما چه چیز سالزبری و همنوعان آن را ویژه کرده؟ در اینجا است که گلدینگ نقش محوری را به اراده میدهد. ارادهای مطلق، غیراخلاقی و عاری از دلیل.[۴]
[۱] گنبد سلطانیه در سال ۷۱۱ ه.ق ۱۳۱۲م. ساخته شد و برج کلیسای سالزبری در حوالی سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ ساخته شده است.
[۲] دیگر اثر مشهور گلدینگ، خداوندگار مگسها نیز تاثیر مستقیمی بر نگارش رمان برج (High-Rise) اثر جی.جی. بالارد گذاشته است.
[۳] برای نوشتن متن از رمان برج ترجمه خانم ژاله مساعد، چاپ اول، نشر دنیای مادر، ۱۳۶۹ استفاده شده، در سال 1399 نیز نشر وال این اثر را تجدید چاپ کرده است. همچنین در پایان کتاب نقدی به قلم مترجم افزوده شده که در راه شناخت سمبلهای اثر بهویژه سمبلهای معمارانه آن مفید خواهد بود.
[۴]Saavedra Carballido(2016) Jesús M. Golding´s metaphysics (William Golding´s novels in the light of Arthur Schopenhauer´s philosophy), Doctoral Thesis in Philology, University of Santiago de Compostela. Page 189