گنبدخانههای سلجوقی در شمال غرب ایران
ماهان لایقی| کارشناس ارشد مرمت دانشگاه تهران، امیرحسین مقتدایی| کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران دانشگاه تهرانگنبدخانههای سلجوقی در شمال غرب ایران[1]
رابرت هیلنبرند[2]
مترجمان: ماهان لایقی، امیرحسین مقتدایی
مقدمهی مترجمان:
کارگاه قروه به همت دانشگاه تهران و دکتر خادمزاده بهانهای بود برای نگاهی دوباره به مسجد جامع قروه، در خلال بررسی ویژگیهای این بنای حائز اهمیت که به طرز شگفانگیزی در روستایی به نسبت کمتر شناخته شده با آثاری از معماری دستکند واقع شده است، به مقاله هیلنبرند برخوردیم، مقالهای که حدود پنجاه سال از تألیف آن میگذرد اما همچنان حاوی نکات حائز اهمیتی در گونهشناسی مساجد ایران است. از میان مناطقی که در این مقاله نامبرده شده تنها قروه است که در متون تاریخی تقریبا نامی از آن برده نشده است و عجب آنکه از سایرین کهنتر نیز هست و تزییناتی دارد که چندی بعد در منطقهای دور از آن چون یزد نیز نمونههای دیگری از آن ایجاد شدهاند. همچنین مسجد جامع نخجوان که بیش از صد سال از تخریب آن میگذرد نمونهی بسیار بزرگ و باشکوه این گونه از مساجد بود. مسجد ایزدخواست آندره گدار را به اندیشیدن پیرامون این گونه واداشت تا جایی که او سعی داشت میان آتشکده و گنبدخانه پیوند برقرار کند. مواضع گدار همچنان بحثبرانگیز است. اما به نظر میرسد دیگر چندان نیازی به آن تقلاهای ملیگرایانه دوران پهلوی وجود ندارد. مساجد گنبدخانهای چه در پیوند با آتشکده بوده باشند و چه نبوده باشند فصل مهمی از تغییر شکل مسجد در فلات ایران بودند. هیلنبراند در این مقاله بیشتر به مقایسه دوگانهی گنبدخانههای اصفهان و شمال غرب ایران میپردازد. هرچند مساجد گنبدخانهای در اصفهان از دورهی سلجوقی ظاهر میشوند اما اقبال دو چندانی در دورهی ایلخانی مییابند. مساجد دشتی، ازیران، کاج و آزادان از جملهی این نمونهها هستند، شرودر در فصل دورهی سلجوقی جلد سوم «سیری در هنر ایران» از دو گنبدخانه با عناوین مقبرهی خواجه سعد و آرامگاهی در زوان نامبرده است.[3] مقبرهی خواجه سعد را ویلبر نیز در کتاب معماری اسلامی دورهی ایلخانی آورده است. و مقدم بر هر دو پوپ در مقالهی «اهمیت تاریخی تزیینات گچبری در معماری ایرانی»[4] تصویری از این بنا و بحثی پیرامون آن ارائه میدهد. هر دوی این بناها در مقالهی حاضر با ارجاع به ویلبر و شرودر نام برده شدهاند، اما مشخص نیست که مقبرهی خواجه سعد دقیقا در کجای اصفهان بوده است و آیا اثری از آن برجای مانده است یا خیر؟ و از آن مهمتر مشخص نیست هیلنبرند به چه دلیل بنای زوان را مسجد نامیده است. هر چند در مقالهای که اخیرا در ستایش شرودر نوشته از آن با عنوان آرامگاه نام میبرد و از ترسیماتی که شرودر برای این مسجد کشیده به نحوی یاد میکند که گویی این بنا دیگر وجود ندارد و تنها ترسیمات یاد آن را نگه داشتهاند.[5] به هر روی چنین بنایی در حال حاضر در اصفهان وجود ندارد، تخریب شده است یا حداقل نتوانستیم از وجود آن اطلاعی کسب کنیم. اما در باب مساجد گنبدخانهای یا آنچه گدار کوشکی نام نهاد خراسان، خوارزم و ماوراءالنهر نیز در این بحث جای خود را دارند. مسجد گنبد سنگان و مزار شیرکبیر (اگر به عنوان مسجد آنرا بپذیریم) نمونههای نخستین این گونه در شرق فلات ایران هستند. اگرچه تلقی عمومی از مساجد خراسان ایوانی بودن آنها است که نادرست نیز نیست اما نمونههای متعددی نیز از مساجد دارای گنبدخانه وجود دارد که یا از آن به عنوان شبستان زمستانی استفاده شده است (مانند خواف، افین و مرندیز) یا توسعهای افقی در کنار تالاری ستوندار در دو جانب خود داشتند (مانند دهستان و آققلعه جوین) اما هرگز به اهمیتی که گنبدخانه در ناجیه جبال و آذربایجان پیدا کرد نبودند. مطالعات گونهشناسانهی هیلنبرند تا حد خوبی جامع بوده و نمیتوان چندان بر آن نکتهای افزود اما جایی برای مطالعات زمینههای تاریخی آنها، بانیان احتمالی و نحوهی گسترش این گونه و بهویژه تزیینات آنها باقی است. ترجمهی این مقاله کوششی در جهت مطرحکردن دوبارهی ضرورت نگاه به معماری پیشامغول در ایران است.





متن مقاله:
به نظر میرسد بهتر است بحثی مفصل دربارهی مساجد سلجوقی در شمال غرب ایران را با تحلیل کلی مساجد سلجوقی آغاز کنیم. از دههی ۱۹۳۰م. که مطالعهی عمیق معماری قرون میانی ایران آغاز شد، تلاشهایی برای تعریف مسجد سلجوقی نوعی[6] در ایران صورت گرفته است. در ابتدا چنین تعاریفی را میتوان آزمایشی دانست، زیرا تعداد کمی از مساجد سلجوقی شناخته شده بودند و این تنها مشکل نبود. در مورد برخی مساجد، تشخیص عناصر سلجوقی از عناصر دورههای بعد دشوار بود.[i] در مورد ساختمانهای دیگر نیز جای تردید بود که آیا اصلا مسجد بودند یا خیر.[ii] علاوه بر این، هیچ کاوشی در هیچیک از مساجد دارای عناصر شناختهشدهی سلجوقی صورت نگرفته بود، به طوری که تاریخ اولیهی آنها را تنها میتوان از بقایای برجای مانده استنباط کرد.[iii] به طور کلی، با وجود حفاریهای مجزا و چند مطالعهی دقیق در مورد مساجد منفرد، این کمبودهای مختلف همچنان پابرجا است. اما شماری از معماری سلجوقی که اکنون شناخته شدهاند نسبت به یک نسل پیش بسیار بیشتر است و مساجدی که تا کنون اطلاعاتی از آنها نبود به طور مدام آشکار میشوند. بنابراین، در حالی که عدم قطعیت تاریخ بناهای منفرد را مخدوش میکند، دادههای موجود کنونی، برای توجیه نظرات کلی پیرامون مساجد سلجوقی کفایت میکند. با این حال، تصویر کلی که از بررسی مساجد موجود سلجوقی به دست میآید، به ناچار نامتوازن است، زیرا منابع ادبی مساجدی را توصیف میکنند که هیچ همتایی برای آنها باقی نمانده است - برای مثال مسجد ساوه، که به گفتهی حمدالله مستوفی دارای تاق سردری است که با تاق کسری همآوردی میکند.[iv] نمونههایی از آتشکدههای بزرگی که به مسجد تبدیل شدهاند نیز باقی نمانده است، هرچند ممکن است این رسم تا دورهی سلجوقی ادامه پیدا کرده باشد. ۵[v]
با در نظر گرفتن این مشکلات، میتوان چکیدهی کوتاهی از گونههای مختلف مسجد سلجوقی که تا به امروز کشف شدهاند بیان کرد. آنها عبارتند از:
1. گنبدخانهی مستقل که گدار آن را «مسجد کوشکی[7]» نامیده است - به عنوان مثال برسیان.[vi]
2. مسجد چهار ایوانی با گنبدخانه در سمت قبله - به عنوان مثال زواره.[vii]
3. مسجدی با ایوانی واحد در سمت قبله که رو به میانسرایی تاقدار[8] دارد - مانند فردوس.
4. مسجد با محراب که قسمتی از آن گنبدی شکل و قسمتی ایوان است - مانند سین.[viii]
5. مسجد دو ایوانی، با یا بدون گنبدخانهی محراب - به عنوان مثال زوزن.[ix]
6. مسجد کلاسیک عباسی با میانسرایی احاطه شده با ستونها یا تاقهایی که سقف را حمل میکنند؛ این تاقها در سمت قبله عمیقتر میشوند. نمونهی آن جامع دماوند که تخریب شده است.[x]
7. مسجد کوچک سرپوشیده با پلان مربعی یا مستطیلی با پایههای منظم. دهانههاییهایی که بدین ترتیب شکل میگیرند به صورت جداگانه تاقبندی میشوند [مسجد شبستانی بدون میانسرا]- نمونهی آن مسجد کوچه میر در نطنز است.[xi]
البته جایگشتهای زیادی از این هفت نوع اصلی وجود دارد در واقع کمتر نمونهای خالص از آنها موجود است. تعیین مقاصد معمار اصلی اغلب دشوار است، زیرا معمولا بسیاری از اقدامات او با افزودهها و بازسازیهای بعدی پوشانده شده است. بنابراین قراردادن یک مسجد در یک دستهبندی مشخص اغلب شامل فرضیاتی در مورد تاریخ اولیهی آن است و این فرضیات هنوز قابل اثبات نیستند. نتیجهگیریهای کلی که از بحث دربارهی این مساجد به دست میآید را میتوان از نظر روششناسی نادقیق نقد کرد؛ اما تا زمانی که کاوشها بر روی بناهای مهم تاریخی انجام نشود، نتیجهگیریهای احتمالی را میتوان بهتر از هیچ دانست. در این مرحله میتوان به سادگی اشاره کرد که از میان هفت نوع مسجد ذکر شده در بالا، رایجترین آنها مسجد کوشکی است. پیامدهای این یافته در ادامه بررسی خواهد شد. به نظر میرسد که مسجد کوشکی در جبال مرکزی از محبوبیت خاصی برخوردار بوده است، اما هنوز زود است که بگوییم سایر گونههای مسجد تابع معماری منطقهای بودهاند یا خیر. با این حال، مسلم است که تا سال ۱۲۲0م. (610 ه.ق.) هیچ گونهای از مسجد در سراسر ایران غالب نبوده است و عواملی که منجر به پذیرش یک یا چند گونهی مسجد در موردی خاص شده است، هنوز مبهم است. شاید بتوان پیشنهاد داد که تغییر از کوشکی به طرح چهار ایوانی تحت تأثیر دلایل وابسته به کارایی، کمتر از روش باب روز صورت میگرفت.
توضیحات کلی از معماری سلجوقی بر اهمیت ویژهی مناطق جبال و خراسان تاکید کردهاند. بلندپروازانهترین مساجد گنبددار سلجوقی بدون شک مساجد ناحیهی اصفهان هستند، درحالی که خراسان علاوه بر مساجد، چند مناره، مقبره و کاروانسرای برجسته نیز دارد. در مقابل، مجموع آثار تاریخی سلجوقی که در مناطق دیگر مانند آثار فارس، خوزستان و اطراف دریای مازندران شناخته شدهاند، به طرز ناامیدکنندهای کم است. تا همین اواخر، سخنانی مشابه درباره عراق عجم میشد گفته شود. با این حال، در چند سال اخیر، تعدادی از بناهای مهم سلجوقی در این منطقه آشکار شدند. مهمترین کشف بدون شک دو برج مقبره در خرقان است.[xii] برج دیگر سلجوقی متعلق به باکندی[xiii] و حسنآباد.[xiv] و بالاخره آرامگاه پیر در تاکستان[xv] و مساجد قروه[xvi] (تصویر ۱، الف) و سجاس[xvii] (تصویر ۱، ب) که با فاصلهی 70 کیلومتری از یکدیگر قرار دارند و [قروه] در۵۰ کیلومتری غرب قزوین قرار دارد. در جنوب سلطانیه شواهد بیشتری از سبک معماری سلجوقی در این منطقه وجود دارد، سبکی که تا پیش از این تنها به صورت جزئی در بناهای تاریخی قزوین، مراغه، نخجوان، مرند و ارومیه (تصویر ۱، پ) شناخته شده است. دادههایی که اکنون در دسترس است، مجوزی کافی برای تعمیمهای اولیه در مورد ماهیت و پیشرفت معماری سلجوقی در این منطقه است. مهمتر از همه، شش مسجد گنبددار سلجوقی که اکنون در شمال غربی ایران شناخته میشوند (حیدریه در قزوین[xviii] و مساجد جمعه در مرند[xix]، قزوین، قروه، ارومیه[xx] و سجاس) از برخی جهات یک مکتب محلی نسبتا همانند را تشکیل میدهند. گنبدخانهی تخریب شده در نخجوان که احتمالا مربوط به اواخر قرن 12ام میلادی (۶ام هجری) است نیز به نظر میرسد که متعلق به این مکتب بوده است؛ در واقع نمای بیرونی آن دستکم شباهت زیادی به گنبدخانهی سُجاس داشته است.[xxi] این ساختمانها نه تنها ابعاد قابل توجهی دارند؛ بلکه تزئینات غنی نیز دارند و از همه مهمتر، به نظر میرسد که برخی از آنها بخشهایی از ظاهر اصیل خود را حفظ کردهاند. این مکتب که برای راحتی میتوان آن را «مکتب قزوین» نامید، در پس مرکز اصلی خود، تفاوتهای قابل توجهی با دیگر مکتب بزرگ مساجد سلجوقی، یعنی جبال دارد. در نظر گرفتن این تفاوتها تحت عناوین نقشه، نما و تزئینات مناسب خواهد بود.
بررسی اجمالی نقشههای کف مساجد گنبدی سلجوقی در ایران به طور کلی کافی است تا نشان دهد که اولا، هیچ مسجدی طرحی کاملا منظم ندارد؛ و ثانیا، هیچ دو محرابی طرح یکسانی ندارند. شکل۱ انتخابی نمایانگر ارائه میدهد. برخی از نقشههای کف مانند قروه نشان میدهند که معمار سعی کرده چهار طرف اتاق را تا حد ممکن شبیه به هم نگه دارد. برخی دیگر، مانند سجاس، نشان میدهند که معمار سعی کرده است مربع اصلی را نه تنها با ایجاد رخنه در دیوار به وسیله تاقها، بلکه با تغییر سطوح باقی ماندهی دیوار با تاقچههای خالی دگرگون کند. تا آنجا که به طراحی نقشهي کف مربوط میشود، مساجد گنبدی سلجوقی عراق عجم تفاوت چندانی با سایر مساجد ایران ندارند.[xxii] با این حال، در مورد ابعاد، اختلافات قابل ملاحظهای وجود دارد. در حالی که دو گنبدخانهی قزوین و مسجد جامع ارومیه، در مقایسه با مساجد بزرگ جامع اصفهان ابعادی به مراتب کوچکتر دارند، اما گنبدخانههای قروه، سجاس و مرند، با دیوارههایی به ابعاد به ترتیب ضخامت 2، 1.48 و 1.3 متر است. این ارقام را میتوان با ضخامت قبلهخانهي[9] اصفهان (3.1 متر)، جامع قزوین (2.8 متر) و جامع گلپایگان (2.5 متر) مقایسه کرد. از نظر قطر نیز قسمتهای پایینی گنبدخانهی قروه, سجاس و مرند بهطور قابل ملاحظهای کوچکتر از قسمتهای عمدهای از مساجد گنبدی سلجوقی است. اندازه آنها 5.5 متر 9.2 متر و 7.4 متر این در حالی است که قبلهخانهی [مسجد] اصفهان، جامع قزوین و جامع گلپایگان به ترتیب 15 و 15.2 متر هستند. بنابراین, با توجه به شواهد نقشه و اندازهی زمین میتوان نشان داد که در منطقهی قزوین نسخهای کوچکتر از گنبدخانهی باشکوهی یافت شده که در سراسر ناحیهی جبال وجود داشته است .
در نمای بیرونی، گنبدخانههای قروه، سجاس و مرند، به شکل بسیار قاطعی از الگوی گنبدخانههای ناحیهی جبال جدا میشوند. باز هم تفاوت در تناسبات است، نه در عناصر اصلی ساختوساز. در حال حاضر شکل ظاهری اصلی گنبدخانهی مرند از بین رفته است، اما اندازهگیریهای بخشهای پایینی آن، قرارگیری آن را در همان گروه قروه و سجاس توجیه میکند. دو مسجد اخیر آسیب نسبتا کمی دیدهاند و میتوان آنها را نمونههایی از سنت بدیل ساخت مسجد دانست. هر دو بنا از گنبدخانههای بلند و نسبتا باریک با ناحیهی دوتایی انتقال و گوشهسازی مثلثی تشکیل شدهاند که پشت گوشهسازی اصلی را پوشاندهاند. اگرچه به نظر میرسد گنبدها بر خلاف گنبدهای نوکتیز مساجد ناحیهی جنوبی جبال، از نظر شکل نیمکرهای باشند، اما اثرگذاری کلی متمرکز و پرانرژی حرکت عمودی است که از گستره و افقیبودن مساجد بزرگتر مرکز ایران متمایز است. تفاوتهای این دو مکتب در نماهای داخلی وضوح کمتری ندارد. در این رابطه دو گنبدخانهی قزوین و مسجد جامع ارومیه (تصویر ۲، الف)، به مکتب سجاس و مرند (تصویر۲، ب) تعلق دارد تا مکتب اصفهان. در بیشتر گنبدخانههای مکتب شمالی فشار بر ستبری دیوارهای باربری که با کمترین بازشوی ممکن گشوده شدهاند، قرار گرفته است. مساجد جمعهی قروه، قزوین و جامع ارومیه نمونههای خوبی از این گرایش هستند. در مقابل، در مساجد گنبددار مرکز ایران، دیوارهای باربر به وسیله بازشوهای بزرگ گشوده میشوند که به نظر میرسد تنها لبههای امن اندکی بهجا میگذارند. یک نمونهی برجسته از این گرایش، برسیان است که یازده دهانه در سطح زمین و دهانههای بیشتر در ناحیهی سهکنج دارد. گلپایگان و گنبد جنوبی مسجد جامع اصفهان هر دو دارای ۹ بازشو در سطح زمین هستند و این مورد در تضاد با قروه که تنها سه دهانه دارد، بیشتر مشخص شده است. میتوان به راحتی این تفاوت را افزایش داد، و عملا استثنائات کوچکی در هر دو طرف وجود دارد - مرند شش بازشو در سطح زمین و سجاس پنج دهانه، مانند اردستان و زواره دارد. اما جهتگیری گرایش اصلی غیرقابل تردید است. دیوارهای زیرین گنبدخانههای در مرکز ایران نسبت به همتایان خود در شمال غرب ایران پیچیدهتر و روش اتصال اجزای آنها ظریفتر است که شامل ورودیهای عمیق و کمعمق، قوسها، تاقهای خالی و پایههای مربعی با ستونهای گوشهای چسبیده است.

1. مرند، برگرفته از: (Siroux, " Marand ", p. 90, fig. i).
2. اصفهان، گنبدخانهی جنوبی برگرفته از: (Godard, " Mosques " [1936], p. 207, fig. 142]).
3. قروه، برگرفته از: (Hillenbrand, "Saljuq Monuments in Iran: I ", p. 74, fig. x)
4. گلپایگان، برگرفته از: (Godard," Mosquies" [r936], p. 194, fig. 132).
5. سجاس، برگرفته از: Hillenbrand, "Saljuq Monuments in Iran: III. The domed Masgid-i Gami' at Sugas") , Kunst des Orients X [in the press])
6. بروجرد برگرفته از: (، Siroux," Bouroudjird", fig. opposite p . 240).
7. برسیان، برگرفته از: (Smith, " Barsidn ", p. ri, pl. I).
8. ارومیه، برگرفته از: (Survey, p. o1049, fig. 377).
9. حیدریه، قزوین، برگرفته از: (Survey, p. 1o2t, fig. 356).
همین الگو در مورد ناحیهی سهکنج است. اگر کسی مجبور باشد یک ویژگی متمایزکننده از مکتب اصفهان را انتخاب کند، گوشهسازی سهکنج خواهد بود. این عنصر در تمام مساجد جامع گنبددار سلجوقی منطقه یافت میشود (به عنوان مثال تصویر ۳، الف) و همچنین در برخی دیگر از گنبدخانههای تاریخ مورد اختلاف در همان منطقه، مانند خواجه سعدالدین[xxiii] و مسجد زوان،[xxiv] و در بقعهی دوازده امام در یزد.[xxv] علاوه بر این گوشهسازی سهکنج تنها بنمایهی گوشهسازی این ناحیه است. بیشترین گرایش به دگرگونیهایی است که در این بنمایه[10] انجام میشود. در اغلب موارد هر گوشه توسط مجموعهای از زیرگوشهسازیها[11] خرد میشود، همچنین لبهها، که عمق ظاهری گوشهها را افزایش میدهند و مجموعهی متنوعی از وجوهی را تشکیل میدهند که در زوایای مختلف تنظیم شدهاند. بنابراین دیوار به شیوهای کاملا معمارانه و نه با تزئینات کاربردی تزیین میشود. تقریبا هر مسجد تغییراتی را در این بنمایه نشان میدهد. به عنوان مثال، در اردستان، شش ضلعی از ردیف دوم گوشهسازی سهکنج مجاور تشکیل شده است، درحالی که در گنبدخانههای اصفهان و در برسیان تاقهای محوریِ ناحیهی هشت ضلعی با سه دهانه نوکتیز پر شدهاند که تاق وسطی مرتفعتر از دو تاق دیگر است. این امر منجر به تکرار شکل سهکنج میشود. در چنین ساختمانهایی شکل سهکنج نسبتهای یک لوزی را به خود میگیرد. این به منبعی برای استحکام تزیینی و ساختاری تبدیل شده است. بنابراین، آنطور که روزنتال[12] گوشهسازی سهکنج را صرفا تدبیری ناشیانه میدانست که سازندگان سلجوقی به دلیل ناآشنایی با دمغازه، مقرنس و نمای لوزیشکل به کار گرفته بودند، دیدگاه نسبتا نادرستی به نظر میرسد.[xxvi]
ادامه در قسمت دوم...
[1] Saljūq Dome Chambers in North-West Iran, Source: Iran, Vol. 14 (1976), pp. 93-102 Published by: British Institute of Persian Studies
[2] Robert Hillenbrand
[3] [3] شرودر، اریک. «دورهی سلجوقی»، ترجمه باقر آیتاللهزاده شیرازی، در پوپ، آرتر آپم، سیری در هنر ایران، زیر نطر سیروس پرهام، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷.
[4] “The Historic Significance of Stucco Decoration in Persian Architecture” in: The Art Bulletin, Vol. 16, No. 4 (Dec., 1934), pp. 321-332
[5] the mosque of Sidih and the Zavan mausoleum, significant monuments which his drawings alone have rescued from oblivion. In: Hillenbrand, Robert. Eric Schroeder: maverick polymath, Journal of Art Historiography, 2023.
[6] typical
[7] kiosque
[8] arcaded courtyard
[9] qibla chamber
[10] theme
[11] sub-squinches
[12] Rosintal
[i] به عنوان مثال مسجدهای جمعه بروجرد، قم و سمنان. برای بروجرد، کتیبهای به تازگی کشف شده است که تاریخ سلجوقیان را در گنبدخانه نشان میدهد. نگاه کنید به: M. Siroux, " La mosqu6e djum'a de Bouroudjird ", Bulletin de l'Institutfranfaisd 'archeologieor ientaleX LVI (1946), pp. 239-58. .برای قم به A. Godard, " Les anciennes mosqu6es de l'Iran ", Arts asiatiques III (1956), p. 63. قبله ایوان در گذشته دارای کتیبه کوفی با تاریخ 528ه.ق./ 4-1133م. بوده است، اما این کتیبه در جریان مرمت اخیر (بنا به گفته آقای م. ت. مصطفی) حذف شده است. برای سمنان، طرح منتشر شده توسط گدار در کتاب «هنر ایران» را ببینید. The Art ofIran, tr. M. Heron, ed. J. M. Rogers (London, 1965), p. 296, fig. 213. گدار در مورد تاریخچة پیچیدة این ساختار بحث نمیکند. گنبدخانة مسجد احتمالا سلجوقی است، درحالی که [گمان] تاریخی پیش از سلجوقی، برای بخشی از تاقهای کنار حیاط قابل دفاع بود.
[ii] 2. برای این استدلال که مسجد جمعه کنونی اردستان و قزوین در اصل مدرسه بوده¬اند، نگاه کنید به: J. Sauvaget, " Observations sur quelques mosquees seldjoukides ", Annales de l'Institut d'Etudes orientales, Universite d'Alger IV (1938), pp. 16-18.
[iii] نیاز به چنین کارهای باستانشناسی با حجم اطلاعات تولید شده با کاوشهایی که در سیراف انجام شده و به ویژه کاوشهای درحال پیشرفت در اصفهان، مورد تاکید قرار گرفته است.
[iv] بنگرید به: The geographical part of the Nuzhat-al-Qulfib composed by Hamd- Allah Mustawfi of Qazwin in 740 (1340), tr. G. le Strange (London, I919), p. 175-
[v] برای این عمل نگاه کنید به: see A. U. Pope in A Survey of Persian Art from Prehistoric Times to the Present ed. A. U. Pope and P. Ackerman (London and New York, 1939), P- 914. یک هسته پیشااسلامی برای برخی مساجد پیشنهاد شده است، اما فقط در مورد مسجد جامع کوچک ایزدخواست/ یزدخواست شواهد تقریباً قطعی است (M. Siroux, " La mosque djum'a de Jezd-i-Khast ", BIFAO XLIV (1947), pp. 105-10, 116-17).
[vi] M. B. Smith, " Material for a corpus of Early Iranian Islamic Architecture. II. Manar and Masdjid, Barsign (Isfahan) ", Ars Islamica IV (1937), PP. 1-40.
[vii] A. Godard, " Ardistan et Zaware ", Athar-e Iran 1/2 (1936), pp. 296-305.
[viii] . M. B. Smith, " Material for a Corpus of Early Iranian Islamic Architecture. III. Two dated Seljuk Monuments at Sin (Isfahan) ", AI VI (I939), pp. 1-40
[ix] A. Godard, " Khoaisan ", Ae I IV/i (1949), PP. 113-25.
[x] M. B. Smith, " Material for a Corpus of Early Iranian Islamic Architecture. I. Masdjid-i-Djum'a, Demavend ", AI II (1935), PP. 153-71.
[xi] مورد بحث توسط: A. Godard in " Natanz ", AeI I/I (1936), pp. 81-2؛ برای مثالهای بیشتر رجوع کنید به: see 0. Watson, " The Masjid-i 'Ali, Quhrud: an architectural and epigraphic survey ", Iran XIII (1975), pp. 60-2, figs. 1-3 and pls. VIIb and VIIIc.
[xii] D. B. Stronach and T. Cuyler Young, Jr., " Three Seljuq Tomb Towers ", Iran IV (1966), pp. 1-2o.
[xiii] 13. W. Kleiss, " Bericht uber Erkundungsfahrten in Iran im Jahre 1970" , Archaeologische Mitteilungen aus Iran N.F.4 (1971), pp. 98-9, figs. 50-1 and pl. 18/3-4.
[xiv] همان، "Bericht iiber Erkundungsfahrten in Iran im Jahre 1971 ", AMI N.F.5 (1972), pp. 173-4, fig. 46 and pl. 48/1-3. دامنه بلندپروازانه برنامه اکتشاف انجام شده توسط دکتر. کلایس و تیمش از مؤسسه باستانشناسی آلمان در تهران، و دقت در اجرای این برنامه، این امید را ایجاد میکند که پس از مدت بسیاری، ساختمانهای سلجوقی بیشتری در این منطقه کشف شود. دکتر. پ. ورجاوند همچنین در کتاب سرزمین قزوین (تهران، 1349/1971) بناهای قرون میانی متعدد و ناآشنایی در ناحیة قزوین را منتشر کرده است.
[xv] همان، " Bericht ..... 1970 ", pp. 99-100, fig. 52; R. Hillen-brand, " Saljfiq monuments in Iran: II. The 'Pir' mausoleum at Tgkistdn ", Iran X (1972), PP. 45-55.
[xvi] Kleiss, " Bericht ..... 1970 ", pp. 100-3, figs. 53-4; R. Hillenbrand, " Saljafq monuments in Iran: I ", Oriental Art N.S. XVIII (1972), pp. 64-77.
[xvii] W. Kleiss, "Bericht uber Erkundungsfahrten in Iran im Jahre 1972 ", AMI N.F.6 (1973), PP- 51-4, figs. 54-5 and pl. 11 /1-4.
[xviii] حیدریه در اینجا به عنوان مسجد در نظر گرفته شده است، اما بحث در مورد کارکرد آن هنوز حل نشده است. برای جدیدترین بحث بنگرید به: J. M. Rogers, in B. Spuler and J. Sourdel-Thomine, Die Kunst des Islam (Berlin, 1973), pp. 302-3.
[xix] M. Siroux, " La Mosquee Djoumeh de Marand ", AA III (1956), pp. 89-97.
[xx] بنگرید به: A. U. Pope in Survey, pp. 1048-9 and fig. 377, with references to earlier literature.
[xxi] J. Dieulafoy, La Tour du Monde. La Perse, la Chaldie et la Susiane (Paris, 1887), p. 25.
[xxii] تفاوت در نماهای پایینتر، که البته ارتباط نزدیکی با طرح نقشههای همکف دارند، به زودی مورد تامل قرار خواهند گرفت.
[xxiii] D. N. Wilber, The Architecture of Islamic Iran. The Il Khanid Period (Princeton, 1955), p. 185 and pl. 204.
[xxiv] E. Schroeder in Survey, p. 1001 and fig. 349.
[xxv] Survey, pl. 274.
[xxvi] J. Rosintal, Le Reseau (Paris, 1937), p. I8. برای پاسخ به این پرسش ها و سوالات مرتبط با آنها بنگرید به D. Jones and G. Michell, " Squinches and Pendentives: Problems and Defini-tions " in Art and Archaeology ResearchP apersI (1972), PP. 9-25.