یادداشتی در باب بافت تاریخی سمنان
امیرحسین مقتدایی | کارشناسارشد مطالعات معماری ایران، دانشگاه تهرانتوجه به شاهکارهای معماری باعث نابودی بافت تاریخی در ایران شده است. شاید این جمله کمی به دور از انصاف باشد اما برای اندیشیدن درباره آنچه در صد سال گذشته در فضای دانشگاهی و دستاندرکاران میراث فرهنگی کشور رخ داده لازم است. برای این جمله میتوان مصادیق متعددی معرفی کرد که چندان هم گمنام نخواهند بود، چه آنکه اصفهان خود بزرگترین قربانی چنین مسئلهای است. معماران شیفته تغییر مسیر در شیخ لطفالله هستند و گردشگران بهدنبال پخش شدن صدایشان در گنبدخانه جامع عباسی و هیچکس هم درباره حجم انبوه تخریبهای خانههای ارزشمند چند صد ساله اطراف مسجد جامع سخنی نمیگوید. اما این متن درباره شهر دیگری است. شهری به دور از حاشیه و تا حدی کم توجه شده در فضای پژوهشهای تاریخ معماری و شهر در ایران؛ سمنان. حتی با بازدید کوتاه هم میتوان دریافت چه میزان نکات حائز اهمیت در بافت تاریخی آن وجود دارد اما هیچگاه بحثی مفصل درباره آن انجام نپذیرفته است. شاید هم در محفلی در میان دوستدارانش مباحثههای صورت پذیرفته باشد اما در جایی منتشر نشده باشد که این غمانگیزتر است. در باب مسائل گوناگون سمنان از نظام انتقال آب تا میادین شهری میتوان مقالات علمی-پژوهشی متعدد نوشت و باید هم نوشت اما در این متن ترجیح من بیان نظراتم است بدون مقیدات آکادمیک.
با مسجد سلطانی آغاز میکنم. مسجد سلطانی سمنان یکی از پنج یا شش مسجدی است که به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته است. مسجد سلطانی سمنان در کنار بروجرد، تهران، زنجان و قزوین و البته با تخفیف مسجد و مدرسه سلطانی کاشان بیانگر اولین نمونههای ساخت مسجد در دوره قاجار هستند. معین فداکاری پایاننامه ارشد مطالعات معماری خود را به بررسی این مساجد اختصاص داده از آن جایی که این مساجد یکی از عالیترین نمونهها برای فهم تغییر معماری صفویه به قاجار هستند. جملگی چهار ایوانی با گنبدخانهای در جهت قبله. اگرچه تاریخ ساخت بخشهای مختلف مسجد متفاوت است اما میتوان این حدود را برایشان در نظر گرفت، به ترتیب تاریخ ساخت سلطانی بروجرد و قزوین در حدود سالهای ۱۲۰۹ و ۱۲۲۰ ه.ق سپس سلطانی تهران در ۱۲۲۴ ه.ق، زنجان و سمنان همزمان در ۱۲۴۲ ه.ق و کاشان و در ۱۲۴۹ ه.ق. در زنجان و کاشان گنبدخانه دو پوسته و رفیع است به گونهای که از پشت ایوان به وضوح مشخص است. در سایرین یک پوسته با نورگیری بر فراز آن و ارتفاع چندانی ندارد.. اما مسجد سلطانی سمنان یکی از کمخیزترین گنبدهایی است که تا کنون دیدهام عملا گنبدی وجود ندارد. گریو هشت ضلعی منطقه انتقال با تاق کمخیزی پوشیده شده است و گلجام و نورگیر در مرکز آن ساخته شده است. البته در داخل، گنبد بزرگی نمایان است که قسمت هشت ضلعی را پوشانده است. آیا صفرعلی، معمار مسجد سلطانی سمنان، به مسجد جامع نگریسته؟ مسجدی که اختلاف گنبد و ایوان آن شاید بیشترین حد در میان مساجد ایران باشد. ایوانی سر به فلک کشیده در حیاطی کوچک با گنبدی بسیار کمخیز و صد البته ماهرانه در اجرا در پشت آن. اگرچه قطعی نمیتوان نظر داد اما تجربه دیداری به من ثابت کرده معماری ایران بیش از پیوند زمانی پیوند مکانی دارد. به این معنا که بیش از آنکه بناهای همدوره شبیه به یکدیگر باشند بناهای یک اقلیم یا یک شهر در محدوده خود به یکدیگر شبیهند که مسئله عجیبی هم نیست استادکارانی نسل به نسل اصولی را در منطقه خود آموزش دادهاند و کمتر تاثیر دگرگونکنندهای را از جایی دیگر پذیرا بودند. به هر روی این مسئله قابل تأمل است. همچنین سلطانی سمنان شفافیت فضایی کمنظیری نیز دارد که به واسطه دریچه در ایوانها ایجاد شده، نکتهای که امیرمهدی بصیری دیگر دانشآموخته مطالعات معماری دانشگاه تهران در پایاننامه خود بحثی را به آن اختصاص داده است. مسجد سلطانی همچنین مانند بسیاری از همتایانش میدان شهری مهمی است که انتهای بازار را به محله جنوبی آن متصل میکند.
مسجد سلطانی از جهت دیگر نیز تا حدی منحصر به فرد است. در میان شهرهای ایران تا جایی که در خاطر دارم هیچ دو مسجد بزرگی در کنار یکدیگر ساخته نشدهاند. مساجد سلطانی که در حکم مسجد جامع جدید شهرها بودند با فاصلهای قابل توجه از مسجد قدیم و گاهی در محله ای دیگر بنا شدهاند نکتهای که در مورد قزوین و بروجرد که هر دو مسجدی از دوره سلجوقی داشتند این گونه است. در مورد اصفهان یا شیراز هم که دو یا سه بار مسجد جامعی جدید بنا شد این مسئله دیده میشود اما مسجد سلطانی سمنان به طرز عجیبی در همسایگی مسجد جامع بنا شده. حاجی سید حسن حسنی از سادات شریعت پناهی مسجد را در موقوفات علاءالدوله سمنانی عارف بزرگ قرن انتهای قرن هفتم و سایر اموالی که از ذوالفقارخان به او رسیده بود بنا کرده و احتمالا سایر موقوفات یا زمینهای شهر در آن زمان مناسب احداث مسجد نبودهاند. یا احتمال خفیفی هم میتوان داد که سودای رقابت با مسجد جامع و تحت شعاع قرار دادن آن را در نظر داشته که بعید مینماید. مسجد جامع محصول افزودههای دورههای مختلف است از منار بلند آن در زمان امیر اجل بختیار حاکم دوران مسعود غزنوی تا یخشهای دیگری که وزرای سمنانی دربارهای مختلف در توسعه آن کوشیدند. در میان پس از مناره مهمترین تحول ساخت ایوان است اگرچه به بلندای بنای معاصرش سردر مسجدجامع یزد نمیرسد اما در همان حدود است و نام شاهرخ را نیز بر خود دارد. در نهایت نیز در سال ۱۳۴۹ ه. ق حاج ملا عبدالعلی الهی باغی را در پشت گنبدخانه مسجد وقت آن میکند و موقعیت ویژه مسجد دوچندان میشود. به این ترتیب دو مسجد با این درجه از اهمیت در جوار یکدیگر قرار گرفتهاند و به طبق فضای مابین آنها یا راهکارهایی برای اتصال این دو به یکدیگر میتواند یکی از مهمترین مفصلهای شهری در تاریخ معماری ایران باشد و این گفته چندان مبالغهآمیزی نیست.
تکیه پهنه محل اتصال دو مسجد است مسجد سلطانی با راهرویی در مجاورت شبستان قبله به جنوب تکیه متصل می شود و مسجد جامع نیز با راهرویی از حدفاصل بازار و ورودی مسجد. عبدارفیع حقیقت در کتاب آثار تاریخی کومش این بنا را که به صحن روضه نیز مشهور است از موقوفات علاالدوله سمنانی دانسته به این ترتیب چنین فضایی پیش از ساخت مسجد سلطانی و حتی قسمتهای جنوبی و ایوان مسجد جامع وجود داشته است. ازآنجایی که تکیه رابطه مستقیمی با درویشان و قلندران و در دایرهای بزرگتر عارفان دارد بعید نیست چنین فضایی از آن دوره اما به شکل دیگری وجود داشته بوده باشد. اما به هر حال شکل جدید آن، البته بدون سقف شیروانی، به احتمال فراوان بر اساس کتیبه در سال ۱۳۱۹ ه.ق به دست استاد غلامرضا شکل گرفته است و حاج غلامحسین معمار نیز در سال ۱۳۲۷ ه.ق تغییراتی در آن داده است. تکیه در سمنان امروزه حکم حسینیه را دارد و این یکی از چند تغییر کارکردی تکیه در تاریخ ایران است که فاطمه باقری پژوهشگر دوره دکتری دانشگاه شهید بهشتی به طور مفصل در حال تحقیق بر روی آن است. به هر روی تکیهها در سمنان فضایی شهری با دکانهایی در اطراف هستند که در ماه محرم و صفر محل عزاداری میشوند. ازین دست تکیهها در محلات دیگر و حدود بازار چندی دیگر نیز یافت میشود. تکیه پهنه فضای شهری محله اسفنجان است. تکیه ناسار بزرگترین آنها و تکیه همتآباد، چهارراه و کربلاییها از دیگر تکایای سمنان هستند. تکیه ناسار در نوع خود فضای شهری بسیار مهمی است زیرا در میانه بازار طولانی سمنان که ستون فقرات شهر است همچون فضایی تنفس عمل میکند و مرکزیتی در قلب شهر دارد. ظاهرا تکایای سمنان پیش از تعییر شکل فعلی خود به هنگام برگزاری مراسم با چادر پوشانده میشدند کما اینکه تکیه کربلاییها همچنان به این روش پوشانده میشود اما در سال ۱۳۰۶ ه.ش حاج ابوالقاسم سمنانی معمار سازهای چوبی با سقفی شیروانی بر طبق گفته یکی از مسئولان دفتر موقوفات تکیه ناسار از محل اموال وقفی میرزاآقا فامیلی به تکیه ناسار اضافه میکند. ابوالقاسم سمنانی بر طبق مندرجات پرونده ثبتی بنا ساکن تهران بوده بنابر همین مسئله حدس من این است در ساخت سقف تکیه ناسار و احتمالا تکیه پهنه در تاریخی نزدیک به همان زمان معمار تحت تأثیر تکایای تهران و شمیران از جمله تکیه بزرگ تجریش بوده است. اما از آنجایی که تکیه تجریش کتیبه نداشته و تاریخ اضافه شدن شیروانی به آن بر من پوشیده است تنها به گمانهزنی پیرامون این شباهت اکتفا میکنم.
میرزا آقا فامیلی از رجال مهم اواخر قاجار سمنان بود وی در ادامه روشنگران و مشروطهخواهان سمنان که محمد علی مخلصی، سمنان پژوه رأس آنها را ابوطالب حسنی شریعت پناهی از نوادگان بانی مدرسه سلطانی دانسته، قدم برمیداشت. علاوه بر موقوفات ناسار در ایجاد چند فضای مهم دیگر نقشی کلیدی داشت. وی مدرسهی ملی همت را در سمنان تاسیس کرد که اگرچه نخستین مدرسه سمنان نبود اما نقشی مهم در توسعه آموزش نوین در سمنان داشت. همچنین باغی بزرگ و عمارتی در بیرون محدوده شهر بنا کرد که بخشی از حوادث سیاسی اواخر دوره قاجار و روی کارآمدن رضاخان در سمنان در آن رخداده است. همچنین میراث صنعتی کرمان کارخانه نساجی پارس که به دست حاج علی نقی کاشانی (پدربزرگ محمد جواد ظریف) در سمنان درجوار باغ امیر اعظم احداث شد، در زمینهای اهدایی او بود. معماری این کارخانه به بناهای دوره پهلوی اول بهویژه آثار مارکف بیشباهت نیست. محل احداث این کارخانه که امروز در میان شهر است نقطه شروع توسعه شهری سمنان در یکصد سال گذشته بوده. آبانبار تدین در جوار کارخانه نیز تحولات معماری شهری ایران را نشان میدهد. پیش از این ورودی آبانبارها در گذر و برای دسترسی محلی بود و کمتر همچون نمایی شهری عمل میکرد. اگرچه آب انبارهای بزرگ در تاریخ ایران دارای ورودی پرشکوهی و در مواردی با تزیینات بسیار بودند اما آبانبار تدین و فرم ورودی آن بیانگر واکنش به شهر و نوگراییهای رخداده در معماری ایران است. شهر سمنان از شمال کارخانه و باغ امیر توسعه یافته و از بافت تاریخی گسسته است.
اما در باب ابعاد دیگر بافت تاریخی سمنان که تا اینجا نیز هر آنچه گفتم از ویژگیهای آن بود میتوان بسیار سخن گفت اما من به ذکر چند مسئله که بیشتر نظرم را جلب کرد اکتفا میکنم. شاید بتوان یکی از مهمترین ویژگیهای بافت تاریخی سمنان را گذرهای سرپوشیده و دالانهای این شهر دانست. متاسفانه بافت تاریخی سمنان عملا نابود شده است و تنها پیکری بیرمق ازآن برجای مانده اما همین وضعیت گسسته نیز نشانگر ویژگیهای ممتازی بود که شهری کویری میتوانست داشته باشد. اگرچه گذرهای سرپوشیده و ساباطها جزئی از معماری شهری بسیاری از آبادیهای فلات مرکزی ایران است و یزد و کاشان نیز تعداد قابل توجهی از آن دارند اما درازای گذرهای سمنان، میزان سرپوشیدگی آن و مساحتی که در بر میگیرند شاید از همنوعان خود بسیار بیشتر باشد. علاوه بر این که بسیاری از این گذرها وضعیت امنیتی عالیتری نسبت به دالانها و ساباطهای شهرهای دیگر دارد. به طوری که باریکی آن و اختلاف سطحی که نسبت به گذر اصلی دارد باعث میشد به هنگام جنگها و یورش به شهر نیروی سواره توان نفوذ در این گذرها را نداشته باشد و عملا موقعیت فرار و پناهگیری در سطحی عالی صورت میپذیرفت. مسئلهای که برای شهری در جوار مسیرهای پر تردد تجاری و لشگرکشی بسیار ضروری بود.همچنین سرپوشیدگی گسترده آن رفتو آمد در فصل گرما در زیر آفتاب سوزان سمنان را آسان میکرد. امری که شهر امروزی سمنان به کلی فاقد آن است و به همین جهت میزان تابآوری کمتری در فصل گرما دارد.
خانههای تاریخی سمنان نیز همچون عناصرشهری آن ویژگیهای خاص خود را دارند. در بازدید از چند خانه تاریخی این شهر به نظرم رسید میتوان خانههای شهر را به دو دسته تقسیم نمود. خانههایی که مربوط به اوایل دوره قاجار یا پیش از آن هستند یا حداقل در سبک و مشخصات مانند آنها ساخته شدهاند و دسته دیگر خانههای اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی. خانههای کهنتر مانند بسیاری از خانههای همدوره خود در بسیاری از مناطق ایران صفه یا ایوان مهمترین بخش آن است. ممکن است در طی تحولات تاریخی یا دلایل دیگر این ایوان با دیوار و سه گشودگی بسته شده باشد و همچون سه دری بنماید اما در حقیقت همان ایوان است که اتاقهای جانبی سرپوشیده به آن فضای نیمه باز دسترسی داشتند و به نوعی فضای شاخص خانه به شمار میرفت، خانههای تاریخی کلانتر (رجبی)، تدین و رنجبران چنین ویژگیای دارند. و تاریخ آنها نیز بر طبق اسناد گوناگون از جمله پرونده ثبتی احتمالا به دوره فتحعلی شاه قاجار برمیگردد. اما خانههای متاخر چون عمارت باغ امیر، خانه طاهریان و خانه خطیبی ایوان با تاق تیزهدار به ایوان ستوندار تبدیل شده که در مقابل یک یا چند جبهه از ساختمان ساخته شده است. احتمالا تغییر فنساخت از مهارت ساخت تاق به استفاده از تیر و ستون چوبی و همچنین تأثیرپذیری از معماری اواخر قاجار عوامل این دگرگونی هستند. برخی از این خانهها دارای بادگیرند. به نظر میتوان سه نوع بادگیر را مشاهده نمود. بادگیر دو طرفه بلند خانه کلانتر که بلندتر از سایرین است شباهت چندانی به بادگیرهای شهرهای ناحیه اصفهان و یزد ندارد. به دلیل قدمت بنا حدس من آن است که این نوع بادگیر نوع اصیل منطقه سمنان باشد. بادگیر خانه تدین اما به بادگیرهای مناطق مرکزی ایران از جمله یزد و کاشان بیشباهت نیست. ممکن است در دورهای استادکاران سمنانی ساخت بادگیر را از همتایان یزدی یا کاشانی خود آموخته باشند (امری که دور از ذهن نیست زیرا در بندرکنگ که بسیار دور از یزد است نیز ساخت بادگیر از استادان یزدی فراگرفته شده) یا معماری از یزد، کاشان یا مناطق اطراف آن به سمنان مهاجرت کرده باشد و ساخت چنین بادگیری تأثیرات حضور او باشد به خصوص آنکه نام چند استادکار کاشانی در بناهای سمنان دیده می شود. این فرض هنگامی تقویت می شود که اکثر بادگیرهای خانههای اواخر قاجار که نوع سوم بادگیرهای سمناناند و بسیار کوچکتر از دو بادگیر نام بردهاند، شباهت بیشتری به بادگیرهای مناطق مرکزی ایران پیداکردهاند و دیگر از نوع بادگیر خانه کلانتر نیستند هرچند ممکن است بادگیر خانه کلانتر استثنایی بیش نباشد اگرچه بسیار دور از ذهن است. سایر ویژگیهای خانههای سمنان نیازمند پژوهشی ژرف است که در چند مقاله نیز گریزی به آن زده شده است.
در مورد سایر فضاهای شهری و بناهای تاریخی سمنان از جمله گرمابهها، کاروانسرای شاه عباسی آن که به طرز فاجعهباری در حصار دیوارهای الحاقی نهانگشته و ویژگیهای بازار آن جای صحبت وجود دارد که من چندان اطلاعی از آن ندارم اما نکته قابل توجه دیگری که همچنان در قسمت تاریخی سمنان وجود دارد و باید بر حفظ آن کوشید بیرونههای آن و باغات و کشتزارهای آنها است. از محلات تاریخی سمنان اسفنجان، ناسار و شاهجو در شارستان قرار داشتند و محلات ثلاث با نامهای زاوغان، کوشمغان و کدیور بیرون از حصار و ربض آن بودند. اگرچه قرنها از تخریب باروی سمنان میگذرد و محلات ثلاث نیز در دوران اخیر جزئی از محلات شهر به شمار می رفتند اما کشف دیواری رفیع در جنوب شهر (میدان حافظ) که حدس زده می شود بخشی از باروی سمنان بوده باشد. این نظر را تقویت می کند که محلات ثلاث بیرونه شهر بودهاند. علاوه بر آن فاصله آنها از مرکز شهر کهن و فراگرفتهشدنشان با مزارع و باغات تاییدی دیگر بر این نظر است. آن چه این بیرونهها یا محلات ثلاث را بسیار پراهمیت میکند نظام تامین آب و همچنین چند بنای تاریخی است که گویای قدمت و پایداریشان است. جامع زاوغان که تنها بخشی از ایوان آن برجای مانده یادگار دوران ایلخانی یا تیموری است. روزگاری که احتمالا زاوغان و سایر بیرونههای سمنان بسیار آباد و پرجمعیت بودهاند وگرنه ساخت چنین مسجدی برای محلهای کوچک آنچنان منطقی نیست.
نظام آبرسانی سمنان نیز بر طبق آنچه جسته گریخته در چند منبع اینترنتی خواندم و امیدوارم منبعی منسجم و موثق درباره آن در آینده بیابم بر اساس پخش و نگهداری آب رودخانه سمنان در چند استخر بزرگ صورت میگرفته بهگونهای که آب رودخانه پس از تقسیم به حدود پنج نهر به داخل استخرهای رسی مرتفعی که برای نگهداری آب و احتمالا بالابردن میزان رطوبت شهر ساخته شده بودند منتقل شده و سپس به نهرهای کوچکتری در میان باغها و مزارع هدایت میشدند. چنین سیستم آبرسانی در مرز کویر نشانگر حساسیت و دقت تاریخی این منطقه در استفاده از آب دارد که یکی از مهم ترین دستآوردهای نظام انتقال آب در ایران است و در کنار کاریز و ترنه باید بر شناخت و حفظ آن کوشید. البته خوشبختانه بخش خوبی از این نظام آبرسانی همچنان موجود است و میتوان استخرهای تاریخی و کشتزارهای اطراف سمنان را همچنان مشاهده نمود در این میان استخر محله کدیور یکی از نمونههای به نسبت سالم مانده است. همچنین چند کوچه باغ کهن همچنان در فاصلهی نزدیک از بافت تاریخی شهر حفظ و مرمت شدهاند که میتوان به کوچه باغ انجیلا اشاره کرد.
هدف از این نوشته بیان آن چیزی بود که در بازدید کوتاه از سمنان به ذهنم رسید هر یک از ویژگی های معماری و شهرسازی سمنان باید مورد پژوهش دقیق قرارگیرد، هر چه باشد میراث شهری و معماری این شهر یکی از مهمترین دستاوردهای تاریخی فلات ایران است زیرا توانسته صدها سال در منطقهای حساس با منابع بسیار محدود شهری آباد را ایجاد کند که ایوان مسجدش سر به فلک کشد و کوچهباغهایش پرآب باشند. سمنان در جغرافیای تاریخی ایران در کنار دامغان و نواحی اطرافشان مرز میان خراسانُ جبال و طبرستان بهشمار میرفت که گاه قومس نامیده می شد. این ناحیه شرایطی منحصر به فرد دارد که مرز میان نواحی غربی و شرقی فلات ایران را از یکدیگر جدا میکند، ساده گذشتن و نادیده گرفتن این شرایط دستآوردهای تاریخی آن غفلت از آن چیزی است که با رنج حاصل شده بود و فراموشی آن علاوه بر نابودی امکانهای اقصادی جانبی در راه ایجاد زیست پایدار در قسمت جدید شهر چرخ را از نو اختراع کردن و جز ضرر و کوشش کمحاصل نتیجهای به دنبال نخواهد داشت. اگر حضور چند ساعته در سمنان چنین شوری را در من افکند قطعا پژوهشگران توانمند میتوانند لایههای بسیار مهمی را از آن بکاوند. و در نهایت رابطه تمامی این ویژگیها با یکدیگر است که سمنان را ساخته اگر تکنگاریها و پژوهشهای موردی متعدد انجام پذیرد در نهایت میتوان از ارتباط آنها با یکدیگر معماری منطقه سمنان و ویژگیهای آن را شناخت امری که امیدوارم گامی در جهت آن برداشته باشم.