نوعدوستی- پارهی دوّم(٢)
ریچارد کرات ترجمه: از انگلیسی: اصلاحوب
4،2 دلیل بیطرفانه
اکنون به ایدهی مرکزی رویکرد مدرن به اخلاق روی میآوریم که هنگام تفکر اخلاقی، از منظری بیطرف یا غیرشخصی استدلال میکنیم، تفکر اخلاقی خودمحور نیست، البته همهی ما تعصبی احساسی داریم که اهمیت ویژهای به منافع شخصی میدهد و اغلب طرفدار حلقهی دوستان خاص یا جامعه خود هستیم، اما وقتی از منظر اخلاقی به دنیا نگاه میکنیم، سعی میکنیم این چارچوب خودمحور را کنار بگذاریم، با نگرش خدامحورانه به مسائل، از خود میپرسیم که چه کسی باید در این یا آن شرایط کاری انجام دهد، نه اینکه چه چیزی برای من یا دوستانم خوب است، مکانیابی خود را به عنوان این فرد خاص فراموش میکنیم؛ از چشمانداز خودمحوری عادی خود دور میشویم و به دنبال راهحلی برای یک مشکل عملی هستیم که هر کس به همین ترتیب بیطرفانه نیز به آن میرسد،
میتوانیم پیشبینیها یا نمونههایی از این ایده را در اخلاق باستان پیدا کنیم؛ به عنوان مثال، در تشخیص افلاطون و ارسطو است که جامعه سیاسی به جای منافع طبقه یا جناح فردی، در خدمت منافع عمومی است و رواقیون معتقدند عالم با نیروی مشیتی اداره میشود که به هر یک از ما نقش متمایزی را اختصاص میدهد که در آن نه تنها به خود، بلکه به کل نیز خدمت میکنیم، در آرمانشهر جمهور افلاطون، خانواده و مالکیت خصوصی در طبقات نخبه از بین میرود، زیرا این موسسات در ایجاد نگرانی مشترک برای همهی افراد دخالت میکنند، مشخص نیست که چگونه میتوان این ایدهها را در یک چارچوب خوشروانانه قرار داد، اگر خیرخواهی شخص به تنهایی بالاترین هدف وی باشد، چگونه خیر جامعه میتواند به عنوان بالاترین استاندارد ارزیابی عمل کند؟ یکی از راههای بررسی تاریخ اخلاق این است که بگوییم اخلاق مدرن بیطرفانهگرایی را که گاهاً در اخلاق باستان ظاهر میشود، نجات میدهد و به درستی تلاش خود را برای اخذ توجیه نوعدوستی از الزام پیشین به منافع شخصی کنار میگذارد، البته خوشروانان معاصر روایت متفاوتی را بیان میکنند (برای مثال به عنان، 1993؛ لبار، 2013؛ راسل 2012 مراجعه کنید)،
مفهوم بیطرفی تاکنون به صورت کاملاً عمومی توصیف شده و این بررسی اهمیت دارد که روشهای مختلفی برای عینیسازی آن وجود دارد، یکی از شیوههای انجام این کار از سوی فایدهگرایان و به طور عمومیتر نتیجهگرایان اتخاذ میشود، (بنتام در فایدهگرایی، 1789؛ میل، 1864 و سیدگویک، 1907 معتقدند که یکی از این موارد حداکثرسازی بیشترین موازنهی لذت بر درد است و لذت و عدم وجود درد را به عنوان تنها مولفهی بهزیستی ارائه میدهند، نتیجهگرایی از این مولفهی لذتگرایانه فایدهگرایی انتزاع میشود؛ حداکثرسازی بیشترین تعادل خوب بر بد به یک شخص نیاز دارد، به درایور، 2012 مراجعه کنید،) در بررسی آنها، به هیچ کس وزن یا اهمیت بیشتری نسبت به خیرات دیگران داده نمیشود، بنابراین منافع خود شما این نیست که به دلیل دلیل داشتن وزن بیشتر از دیگران، با شما برخورد شود، بلکه فقط به این دلیل است که این امر منافع شخصی شماست، بهزیستی یک انسان (یا موجودی ذی شعور) دلیلی برای عمل شخص فراهم میآورد: به همین دلیل است که شخص دلیلی دارد تا در تفکر عملی، خیر خود را در نظر گیرد، اما همین نکته به طور مساوی و با همان قدرت برای بهزیستی اشخاص دیگر اعمال میشود،
اما این تنها راه اتخاذ مفهوم عمومی بیطرفی و خاصتر کردن آن نیست، ایده کلی، همانطور که پیشتر بیان شد، این است که تفکر اخلاقی برخلاف تفکر مصلحتی خودمحور نیست، میتوان این ایده را با در نظر گرفتن این معنی که مجموعهی واحدی از قوانین یا هنجارها وجود دارد که به طور مساوی در مورد همه انسانها اعمال میشود، مشخصتر نمود و بنابراین معیار پاسخ شخص به این سوال «در این شرایط چه کاری باید انجام دهم؟» معیاری پاسخ به این سوال است: «در این شرایط، هر کس چه کاری باید انجام دهد؟» شخصی که استدلال عملی او با این شرایط هدایت میشود، از ایدهی بیطرفی پیروی میکند، وی هیچ استثنای خاصی برای خود یا دوستانش ایجاد نمیکند،
به عنوان مثال، فرض کنید که یک نجات غریق هستید و یک بعدازظهر باید برای نجات گروهی در شمال و گروه دیگری در جنوب شنا کنید، گروه شمالی شامل دوست شما است، اما گروه جنوبی بسیار بزرگتر و سرشار از افراد غریبه است، ایدهی بیطرفی توصیف شده در پاراگراف پیشین به خودی خود تعیین نمیکند که شخص در این شرایط باید چه کاری انجام دهد؛ آنچه نیاز است این است که صرفاً نباید تفاوتی ایجاد کند که ناجی غریق مواجه با این معضل است (و گروه شمالی شامل دوست شما است)، اگر ناجی غریق هستید، آنچه باید انجام دهید، کاری است که هر ناجی غریق در آن شرایط باید انجام دهد، اگر توجه به دوستی هنگام تصمیمگیری صحیح باشد، پس درست است که هر کسی چنین کاری را انجام میدهد، (در این صورت انتخاب خیر دوست خود بر خیر غریبهها صحیح خواهد بود)
نتیجهگرایان تفسیر رادیکالتری از آنچه بیطرفی به معنی و نیاز دارد، دارند، مطلوب بیطرفی او به ناجی غریق اجازه نمیدهد این واقعیت را در نظر بگیرد که با شنا در شمال میتواند دوست خود را نجات دهد، به هر حال، بهزیستی دوست او صرفاً به این دلیل ارزشمندتر نیست که آن شخص دوست او است، همانطور که خیر من صرفاً به خاطر اینکه خیر من است، از ارزش دیگران ارزشمندتر نیست، همچنین بهزیستی دوست من نیز به دلیل اینکه دوست من است، هیچ اهمیت اضافهای ندارد، بنابراین به عقیدهی نتیجهگرایان ناجی غریق باید صرفاً بر اساس موازنهی بیشتر خوب و بد، نجاتدهندهی یک گروه به جای گروه دیگر باشد،
نتیجهگرایان به درستی خاطرنشان میکنند که اغلب اوقات شخص در موقعیت بهتری برای ارتقای خیر خودش نسبت به دیگران است، به عنوان یک قاعده، من دانش بیشتری دربارهی خیر خود نسبت به آنچه برای غریبهها خیر است، دارم، اغلب به منابع اندکی جهت سود بردن خود نسبت به سود رساندن به دیگران نیاز دارم، زمان گرسنگی خود را بلافاصله بدون پرسش از خود و نیز نوع غذای مورد علاقهی خود را میدانم، اما برای اینکه بفهمم دیگران گرسنه هستند و چه غذایی را دوست دارند، به مراحل بیشتری نیاز است، این نوع حقایق در مورد رابطه خاص فرد با خود میتواند این امکان را به نتیجهگرایان دهد که توجیه کنند چطور توجه بیشتر به بهزیستی خود بیش از دیگران است، حتی در این صورت، فقط من هستم که میتوانم در صورت تلاش افراد دیگری را بهرهمند کنم، وقتی همه این عوامل مورد توجه قرار گیرند، غالباً اینگونه خواهد بود که دلایل منافع شخصی باید جای خود را به انگیزههای نوعدوستانه دهند،
نتیجهگرایی ظاهراً روشهای خاصی که در آن هر انسان رابطهی مخصوصی با بهزیستی خود دارد و این رابطه، متفاوت از رابطهی او با بهزیستی دیگران است را تشخیص نمیدهد، وقتی هر یک از ما بزرگسال میشویم، معمولاً مسئولیت ویژهای بر عهده ما قرار میگیرد که باید مراقب رفاه خود باشیم، از كودكان كوچك انتظار نمیرود كه زندگی خود را مدیریت كنند؛ آنها هنوز صلاحیت این نقش را ندارند، اما هدف آموزش، تربیت آنهاست تا در بزرگسالی مسئولیت خود را عهدهدار شوند، دیگران به درستی انتظار دارند كه فرد كاملاً بالغ به خصوص مراقب باشد، به او فرصت داده میشود تا در مورد زندگی خود تصمیم بگیرد، اما از همان اختیار و میزان اقتدار برای زندگی دیگران برخوردار نیست، اگر او مایل است خود را وقف دیگران کند، نمیتواند صرفاً بدون دریافت اجازه آنها یا اتخاذ قدمهای دیگر برای ورود با مجوز به زندگی آنها، این کار را انجام دهد، برعکس، نتیجهگرایی همهی انسانهای بالغ را به طور برابر مسئول بهزیستی همگان میداند، این تصور جدی نیست که روابط اجتماعی ما با تقسیم کاری اداره میشود که در آن، هر فرد مسئولیت ویژهای را برای خود و دیگران (فرزندان، دوستان و غیره) نیز برعهده دارند،
طبق تفسیر ضعیفتر بیطرفی که پیشتر توضیح داده شد، قواعد اخلاقی منعکسکننده این تقسیم کار است، (منظور از «تفسیر ضعیفتر» این آموزه است كه تفكر اخلاقی از خودمحوری پرهیز میكند، زیرا از مجموعهی مستقلی از قواعد یا هنجارهای واحد كه به طور مساوی برای همهی انسانها اعمال میشود، حمایت میكند،) به عنوان مثال تکلیفی را در نظر بگیرید كه بر اساس آن، معمولاً باید به دیگران، حتی اگر غریبه باشند، كمك كنیم، اگر کسی نیاز دارد و از شما کمک میخواهد، دلیلی برای شما ایجاد میشود تا به او کمک کنید و این کار را باید انجام دهید، مشروط بر اینکه رعایت چنین درخواستهایی بیش از حد سنگین نباشد، به قضیهی فرار توجه کنید: آن وظیفه کمک به دیگران را به رسمیت می شناسد و اهمیت هر شخص را کنترل می کند، اخلاق عقل سلیم فرض میکند آنچه را که به دیگران مدیون هستیم، ممکن است فداکاری در جهت خیرخواهی خود باشد، اما همچنین در امور عادی زندگی درجه فداکاری باید در حد معینی باشد تا بتوانیم مسئولیت خود را که در بزرگسالی به ما داده شده تا به دنبال خیر خود باشیم، به خوبی بکار بریم، تعادلی که توسط قواعد اخلاقی بین ادعاهای منافع شخصی و ادعاهای دیگران ایجاد میشود، همان چیزی است که امکان شناسایی و پذیرش آن قواعد را به صورت مناسب فراهم میکند، این قواعد ما را در داوطلب کردن فداکاری بیشتر آزاد میگذارد، اما چنین فداکاریهای بزرگی از ما مگر در شرایط خارقالعاده (جنگها، بلایا، شرایط اضطراری) لازم نیست،
سه رویکرد نوعدوستی تاکنون بررسی شده، سه پاسخ نسبتاً متفاوت به این سوال می دهند: «چرا باید کسی عملی را به خاطر دیگران و نه فقط به خاطر شخص خودش انجام دهد؟»
خوشروانگرایی پاسخ میدهد کسانی که به خاطر دیگران رفتار میکنند، با داشتن طبعی نوعدوستانه سود میبرند،
پاسخ نتیجهگرایان با این ادعا آغاز میشود که بهزیستی فرد باید معطوف به خود باشد، صرفاً به این دلیل که موجب بهزیستی او میشود؛ نباید تنها به دلیل بهزیستی شخصی، برای خودش مهم باشد، به عبارت دیگر، هیچ دلیلی وجود ندارد که منفعتی به جای شخص دیگر به شما باید تعلق گیرد فقط به این دلیل که شما آن را دریافت میکنید، بر این اساس، اگر کسی تصور میکند، چنانچه باید، به خاطر خودش عمل میکند، دلیل کمتری برای اقدام برای خیر دیگران دارد،
اگر تفسیر ضعیفتری از بیطرفی اتخاذ کنیم، صرفاً با مشاهده اینکه وظیفه داریم در شرایط خاص به دیگران کمک کنیم، نوعدوستی را توجیه میکنیم، قاعده اخلاقیای که ما را ملزم به کمک به دیگران میکند، قاعدهای است که ما را به کمک آنها نه به عنوان ابزاری برای منافع خود، بلکه صرفاً به دلیل نیاز آنها فرا میخواند، میبینیم که این قاعده با تشخیص تعادل مناسب بین خودمحوری و ادعاهای مناسب دیگران موجه است،
توجه داشته باشید که نتیجهگرایی و موضع بیطرفانه ضعیفتر با نظریه خوشروانان مبنی بر اینکه داشتن انگیزههای نوعدوستانه جزء بهزیستی خود فرد است، سازگار هستند، آنچه این دو شکل بیطرفی رد میکند، این آموزهی قویتر است که میگوید هدف نهایی باید بهزیستی خود و فقط خود باشد،
این آموزهی خوشروانانه قویتر و نتیجهگرایی از این نظر در قطبهای مقابل یکدیگر قرار میگیرند: نخستین قطب، خود را در جایگاه برتر قرار میدهد، زیرا صرفاً بهزیستی خود فرد، هدف نهایی او را تشکیل میدهد؛ در مقابل، نتیجهگرایی در قطب مخالف، خود را تقلیل میدهد و ادعا نمیکند بیش از هر فرد دیگری به دیگران توجه داشته باشد، بیطرفی ضعیف تلاش میکند تا در میانه قرار گیرند،
4،3 نیگل و منظر غیرشخصی
برداشت دیگری از بیطرفی و استدلالی جدید برای عقلانیت نوعدوستی را میتوان در آثار توماس نیگل یافت، در کتاب «امکان نوعدوستی (1970)» وی میکوشد تا هم خودگرایی روانشناختی در شکل قوی آن، همانطور که در بخش 2،1 تعریف شده و هم همتای هنجاری آن (که گاهی اوقات «خودگرایی منطقی» یا «خودگرایی اخلاقی» نامیده میشود) را تضعیف کند و میپندارد نباید هیچ نگرانی مستقیمی در رابطه با خیر دیگران داشته باشم، نگرانی غیرمستقیم، طبق نظر خودگرای اخلاقی میتواند قابل توجیه باشد: خیر دیگران میتواند برای خیر شخصی فرد مفید باشد یا میتواند به طور اتفاقی وابستگی احساسی به دیگران داشته باشد، از نظر خودگرای اخلاقی، بدون این روابط مشروط با دیگران، هیچ دلیلی برای مراقبت از بهزیستی آنها وجود ندارد،
نیگل تردید دارد که هر کسی واقعاً یک خودگرای روانشناختی باشد (1970: 84–85)، اما دغدغهی مهم او این است که خودگرایی اخلاقی را با اثبات اینکه نوعدوستی نیازی عقلانی برای عمل است، رد کند، ایدهی او صرفاً این نیست که در شرایط خاص باید به دیگران به خاطر خودشان کمک کنیم؛ بلکه این است که اگر چنین کاری نکنیم، غیرعقلانی است، این بدان دلیل است که از ما به عنوان موجودات عقلانی خواسته میشود که خود و دیگران را از منظر آنچه نیگل «منظر غیرشخصی» میخواند، ببینیم، به گفتهی وی، شناخت كامل دیگران به عنوان اشخاص مستلزم برداشتی از خود همانند ساکن خاص و غیرشخصی جهان در بین دیگران با ماهیتی مشابه است،
نیگل منظر غیرشخصی را به خطمشی عاقبتاندیشانه تشبیه میکند و آن این است که همهی زمانهای زندگی فرد از نظر اهمیت برابر هستند، فرد دلیل ندارد که نسبت به آیندهی خود بیتفاوت باشد، زیرا لحظهی کنونی صرفاً به فضیلت حضور فرد، برتری ندارد، به همین ترتیب، وی معتقد است، فرد دلیلی ندارد که نسبت به دیگران بی تفاوت باشد، زیرا این واقعیت وجود دارد که سایر افراد نیز همانند من هستند، اصطلاحاتی مانند «اکنون» و «بعداً»، «من و نه من» هیچ تفاوتی ندارند که تفاوت منطقی ایجاد کنند، زمانی بعداً سرانجام به زمانی تبدیل میشود که اکنون است؛ به همین دلیل است که بیتوجهی به آینده صرفاً به دلیل آینده بودن خودسرانه و غیرمنطقی است، دادن اهمیت بیشتر به منافع شخصی خود نیز کمتر غیرمنطقی نیست،
همانطور که نیگل تصور میکند، «دیدگاه غیرشخصی» منظری از بیرون جهان است، اطلاعاتی را در مورد اینکه فرد در آن جهان کدام است را سلب میکند، (این همان عبارتی است که نیگل عنوان کتاب خود را در سال 1986 با عنوان «دیدگاههایی از دوردست» انتخاب کرده است،) از این منظر، نیازی به فایدهگرا یا نتیجهگرا بودن و به حداکثر رساندن خیرها نیست، اما میتواند به محدودیتهای اصول حقیقت پایبند باشد، اما برخی اصول خاص از منظر غیرشخصی منتفی هستند: خودگرایی و نیز هر اصل دیگری که به یک فرد یا گروه دلیلی میدهد با دیگران مشارکت نکنند، به عنوان مثال، اگر کسی دلیلی برای جلوگیری از درد دارد، باید از درد هر کسی جلوگیری کرد، بنابراین، نمیتوان اینگونه عنوان شود که اگرچه دلیلی برای جلوگیری از درد دارم، اما به دیگران اجازه داده میشود که نسبت به گرفتاری من بیتفاوت باشند، مثل اینکه درد امر عینی بدی نیست، امری که فقط به شخصی که احساس میکند برای مخالفت دلیل میدهد، نیگل چنین دلایلی را «عینی» در برابر «ذهنی» خواند، پارفیت در کتاب «دلایل و اشخاص»، در عوض از دلایل «فاعل نسبی» و «فاعل نامحور» سخن میگوید و متعاقباً خود نیگل این اصطلاحات را پذیرفت، انتقاد از خودگرایی در کتاب «احتمال نوعدوستی» بر این تز استوار است که تمام دلایل اصلی بیطرفی عامل هستند،
آنچه بین فایدهگرایی و موقعیت نیگل مشترک است، دیدگاهی است که نقطه مقابل دنیای خودمحور خودگرایی منطقی است: از منظر این دیدگاه خودکمبین، هر فرد فقط بخش کوچکی از عالم عظیم موضوعات اخلاقی است که هر یک از آنها اهمیت و ارزشی بیش از دیگری ندارند، دیدگاه عقل سلیم ما که از زندگی درونی به بیرون مینگرد، ما را به شکل مهمی از انزوا میکشاند که به کم اهمیت جلوه دادن یا نادیده گرفتن این واقعیت که ما فقط یک فرد هستیم و اهمیتی بیش از دیگران نداریم، تمایل دارد، ما خود را در مرکز جهان قرار میدهیم و این تنها با قدم برداشتن، کنار گذاشتن تصویر شخصی و قضاوتهای کلی در مورد رفتار انسانها نسبت به یکدیگر قابل اصلاح است، از این منظر، هنگامی که شخصی باید کاری انجام دهد، برخی از الزامات مربوط به دیگران نیز اعمال میشود و برخی از گزارههای «باید» برای هر یک اعمال میشود،
نیگل با این مشکل روبرو است که چگونه توضیح دهد چرا منافع شخصی با دلایل فاعل نامحور به طور مرتب محو نمیشود، اگر درد کسی نوعی نیاز را به سایر عوامل اخلاقی تحمیل کند، پس درد شخص مشکل همگانی است، طبق گفتهی نیگل در کتاب «دیدگاههایی از دوردست» (با استفاده از اصطلاح «نقطهنظر عینی» برای نقطهنظر غیرشخصی)، هنگامی كه از نقطه نظر عینی استفاده میكنیم، مسأله این نیست كه به نظر میرسد ارزشها از بین میروند، بلكه مسأله تعداد بسیار زیاد آنهاست که از زندگی و غرق شدن اموری که از زندگی ما ناشی میشود، (1986: 147)
اضافه شدن وزن دلایلی که از موقعیت افراد دیگر ناشی میشود بسیار ناچیز است و با جمع شدن آنها به طور فزایندهای بیشتر میشود، با این تصویر سازگار خواهد بود، بنابراین ممکن است گفته شود آنها اغلب از دلایل منافع شخصی بیشتر نیستند، اما این الزامی خاص است و تنها اندکی با تز خودگرایی که در آن خیر دیگران وزن مستقلی ندارد، تفاوت خواهد داشت، سخت است باور کنیم که ما مجبور میشویم بین خودگرایی اخلاقی (که میگوید فقط درد خود شخص باید نگرانی مستقیم او باشد) و برداشت نیگل از بیطرفی (که طبق آن درد همگان به خاطر آنها باید بر من سنگینی کند، زیرا آنها همانند خودم هستند) یکی را انتخاب کنیم، اولی هیچ نوع نوعدوستی از ما نمیخواهد، اما دومی نوعدوستی خیلیزیاد طلب میکند.
ادامه دارد...
مطالب مرتبط:
رویکردهای تجربی به نوعدوستی- پارهی نخست
بررسی نوعدوستی در روابط روزمرّهی اجتماعی و عوامل مؤثّر بر آن
نوعدوستی زیستشناختی-پارهی سوّم و پایانی