Your memories

Your memories

જSun

زمانی پیش میاد که ما مجبور به رها کردن هستیم. گاهی اوقات نگه داشتن چیزی بیشتر از رها کردنش بهمون صدمه می‌زنه. گاهی اوقات خاطرات رو باید پشت سر گذاشت و گذشته رو برای همیشه ترک کرد. باید صندوق خاطرات رو توی دریای زمان پرت کرد تا آرامش نصیبت بشه.

عشق تو عمیق‌تر از چیزی بود که فکرش رو می‌کردم. بزرگتر و سنگین‌تر از صندوق خاطراتم بود. بوسه‌هامون و رویاهای شیرینمون توی صندوق جا نگرفتن و باعث شکستنش شدن. کشتی تو برای همیشه توی دریای خیال من باقی موند و هیچ وقت توی ساحل آرامش پهلو نگرفت.

مینهو، کسی که احتمالا فراموشم کردی و دست از عشق من کشیدی، تنهایی چه حسی داره؟ اینکه نیمه‌شب‌ روی تخت غلت بزنی و هیچ آغوش گرمی رو پیدا نکنی چه حسی داره؟ من بهت می‌گم. بهت می‌گم که قدم زدن زیر بارون بدون اینکه چتری بالای سرم گرفته بشه چقدر دردناکه و اینکه خونمون خالی از صدای خنده‌هامون باشه، حتی دردناک‌تر از اونه.

اما بدتر از همه‌ی این‌ها، بدتر از فراموش شدن خاطرات و داستانمون، از یاد رفتن بوسه‌هامونه. بوسه‌هایی که نور زندگی تاریکم بودن و راهم رو‌ روشن می‌کردن دارن از ذهنم پاک می‌شن. روحم درحال فرو رفتن توی خاطرات تو‍ه اما هیچکس از دریایی که درونش درحال غرق شدنه، نمی‌نوشه؛ چون نه تنها ویرایش نمی‌کنه، ریه‌هاش رو پر از آب و مردنش رو سریع‌تر می‌کنه.

من، بین از دست دادن و نگه‌داشتن موندم. مغزم خاموشه و عقلم کار نمی‌کنه پس اجازه می‌دم قلبم میزان درد هر کدوم رو بفهمه؛ درد از دست دادن یا نگه‌داشتن خاطرات تو.

Anonymous

𖨂 𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 ˎˊ˗

Report Page