Would you dance with me?
જNightmareᝬ
نگاه کردن به حالات چهرهی پسر مقابلش و خط خطی کردن دفتر زبانش، تنها کاری بود که هیونجین سر کلاس زبان استاد هان انجام میداد. البته که پر شدن تکتک برگههای دفترش با چهرهی اون پسر، خیلی هم کار مفیدی بود. باعث میشد هیونجین برای دیدن چهرهی مجذوب کنندهی استادش هم که شده، روزی ده بار اون دفتر رو باز و بسته کنه و به همین خاطر، چند کلمهی کوتاه یاد بگیره. همین به تعجب مادر و پدرش اضافه میکرد. چون هیونجین کسی بود که هیچ جوره حاضر نمیشد معلم خصوصی زبانش رو تحمل کنه و هربار با بدرفتاریهاش، باعث میشد معلمهای خصوصیش رو از خونه فراری بده. اما... هیونجین به طرز عجیبی سرکلاس استاد هان میرفت و حتی یک روز غیبت هم نداشت. مادر و پدرش فکر میکردن که بالاخره پسرشون شیفتهی زبان شده، اما چیزی که هیونجین رو شیفتهی کلاس زبان میکرد، معلم خوشسیما و قد بلندی بود که هربار با استایل متفاوت و جدید، قلب هیونجین رو بیشتر مال خودش میکرد.
همیشه زودتر از همه میاومد تا ردیف اول بشینه و از نزدیک، زیر چشمی پسر رو زیر نظر بگیره. اون همهجوره زیبا و ستودنی بود. وقتهایی که میخندید، گوشهی چشمش کمی چروک میشد و گونههای بوسیدنیش، سرخ میشدن. موقع تعجب کردن، چشمهاش گرد میشدن و آروم میخندید و زمانی که میخواست درس بده... اینجا بود که هیونجین واقعا ضعف میکرد؛ چون حین تدریس کتش رو از تنش درمیاره و پسر مو بلوند، به معنای واقعی کلمه غش میکنه!
هیونجین هم زبانآموز موردعلاقهی استاد هانه؛ البته اگه کمی دست از نگاه کردن بهش برداره. چون وقتی که متوجهی نگاههای هیونجین روی خودش میشه، دست و پاش رو گم میکنه و سعی کنه متقابلا به اون تابلوی نقاشی زیبا خیره نشه. البته جیسونگ واقعا دوست داشت که راجع به این موضوع با هیونجین صحبت کنه اما چیزی مانعش میشد و دوست داشت حتی اگه چیزی این وسط، بین قلب و ذهنشون رد و بدل میشه، این هیونجین باشه که پا پیش میذاره.
بعد از نوشتن آخرین کلمه به عقب برگشت و اسمی رو که توی ذهنش بود، به زبون آورد.
- That's nice, Hyunjin, please stand up and Tell your classmates, where you choose to vacation?
لبهای پسر مو بلوند توی هم کشیده شدن و به حروف نامفهوم روی تابلو خیره شد. اینا چی بودن؟
- Umm, Thanks!
صدای خندهی همکلاسیهاش در کسری از ثانیه بلند شد و هیونجین با چهرهای ناراحت، دستهاش رو کنار بدنش انداخت.
- خدای من، هیونجین بعد از کلاس بمون که باهات کار دارم.
هیونجین سر تکون داد و دوباره مشغول کشیدن پرترهی پسر شد. موهای بلندش رو با راپید طوسی رنگش همونطور بلند کشید و لبهای وسوسهکنندهاش رو دوست داشتنیتر و زیباتر از حالت عادیشون کشید.
- Ok class, I will see your homework next week. Have a good week!
با بلند شدن همکلاسیهاش، متوجه شد که معنی حرفهای پسر مقابلش به ختم شدن کلاس مربوط میشه و الان خودش و پسری که درحال پوشیدن کتش بود، تنها بودن. سریع وسایلش رو جمع کرد و سمت پسر رفت.
- خب هیونجین، تدریس من مشکلی داره؟ البته پدر و مادرت بهم گفتن که از یاد گرفتن زبان فرار میکنی و منم تا حد ممکن سعی کردم که کلاس رو مفرح کنم... پس چرا گوش نمیدی؟
هیونجین موهاش رو پشت گوشش هدایت کرد و به پسر مقابلش خیره شد. اون واقعا زیبا بود، درست مثل بازیگرها و مدلهای واقعی اما بدون هیچ آلایشی. واقعا دوست داشت پسر رو بغل کنه و حسابی به خودش فشارش بده. اما احتمالا یک دختری منتظرش بود که بعد از کلاس باهمدیگه بیرون برن.
با قرار گرفتن دست استاد هان زیر چونهاش، سرش رو بالا آورد و به چشمهای پسر نگاه کرد.
- مشکلت رو بهم بگو، کمکت میکنم.
دستهاش رو پشت سرش برد و به کفشهاش نگاه کرد.
- استاد هان؟
جیسونگ سر تکون داد و منتظر به پسر خیره شد.
- شما... یعنی کسی منتظرتونه؟ منظورم اینه که با کسی قرار میذارین؟
چیزی شبیه لبخند، پشت لبهای جیسونگ نقش بست اما اجازه نداد مشخص بشه. اینکه چرا ازش این سوال رو میپرسید عجیب نبود اما جیسونگ دوستش داشت!
- نه هیونجین، با کسی قرار نمیذارم.
- پس...
خوشحال بود؛ هیونجین واقعا خوشحال بود که پسر مقابلش برای کسی نبود اما هنوز برای هیونجین هم نبود. اون نیاز داشت تا بیشتر به جیسونگ نزدیک بشه و بعد از اینکه کامل شناختش، قلبش رو بهش بده.
- میتونم... یک چیزی بگم؟ یک جملهست که به تازگی یاد گرفتم.
جیسونگ عقب عقب رفت تا با میز پشت سرش برخورد کرد، طوری که مجبور شد برای اینکه با پسر مو بلوند برخوردی نداشته باشه، باسنش رو روی میز بذاره و بشینه.
- آره آره، حتما.
هیونجین دستهاش رو دو طرف میز گذاشت و صورتش رو نزدیک صورت پسرک عینکی برد. جیسونگ هیچ تلاشی برای پس زدنش نمیکرد. جوری که انگار مسخ و هیپنوتیزم رفتارهای پسر شدن باشه.
- هومــم، خب...
صورت پسر رو برانداز کرد و آروم لب زد:
- Would you dance with me, Mr Han?
لبخند جیسونگ تبدیل به تک خنده شد و بدون اینکه روی دستهاش کنترلی داشته باشه، بالا اومدن و روی شونههای پسر نشست.
خوشحال بود که خودش باید آخرین نفر در آموزشگاه رو میبست و الان کسی نبود تا ترس دیده شدن داشته باشه.
- Of course, I dance only with you and for you.
هیونجین متوجه نشد که پسر مقابلش چی میگه، برای همین ابروهاش به آرومی درهم گره خوردن که باعث خندهی جیسونگ شد.
- هیونجین! اصلا تا وقتی که این ترم قبول نشدی بهت جواب نمیدم.
پسر مو بلوند خندید و کنار رفت. دست پسر رو گرفت و بعد از برداشتن کیفش، بیرون رفتن.
- هی، من برای یاد گرفتن تلفظ این جمله خیلی تلاش کردم!
جیسونگ خندید و موهای پسر رو به هم ریخت.
- به دست آوردن قلب من سخته آقای هوانگ. میخوای تا خونه برسونمت؟
هیونجین مثل بچهها سر تکون داد و باعث خندهی بیشتر پسر مو طوسی شد. حالا واقعا خوشحال بود، چرا که میدونست جایی در قلب استاد زبانش داره.
「 Anonymous 」
𖨂 𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 ˎˊ˗