White crow - pt3
JNhouseاین پارت بیشترش متنه، حواستون باشه.
از ماشین به کمک بادیگارش پیاده شد و درحالیکه کلاه کپدار مشکیرنگش رو بیشتر روی صورتش میکشید تا زیاد دیده نشه، بهسمت باشگاه قدم برداشت.
زنگ در باشگاه رو زد و در کمی بعد باز شد. قبل از داخل رفتنش، به حرف اومد:
- تو هم با من میای، لیسا.
- متوجهش هستم، خانم کیم.
جنی سری تکون داد و بدون حرف، هر دو وارد سالن شدن.

[کمی بعد]
با گذاشتن حولهاش روی شونهاش، دکمهی موردنظرش رو زد و روی تردمیل رفت. نگاهش رو داخل باشگاه چرخوند تا شخصی که یککم پیش کنارش بود رو پیدا کنه. و پیداش کرد.
لیسا کتش رو در آورده بود و بدون لباس رسمی، خیلی سکسیتر بهنظر میرسید. و البته تاپی که تقریباً فیت تنش بود و اندام بینقصش رو نشون میداد، سکسیترش میکرد. و همینطور لگی که جاش رو با شلوار پارچهای عوض کرده بود، پاهای کشیده و دیوونه کنندهاش رو به نمایش گذاشته بود.
هنوز چیزی از دیدزدن جنی نگذشته بود که صدای بم و آشنایی، اون رو از خیالتش راجع به صاحبِ صدا، در آورد.
- چیزی شده، قربان؟
- میشه وقتی تنهاییم، رسمی حرف نزنی؟ لطفاً. دلم میخواد مثل دو تا دوست باشیم.
جنی بود که همراه با نفسهای بلندش، با چهرهی خندونی گفت و خب، هر کسی هم که بود با دیدن اون لبخند لثهای و براق، درخواستش رو رد نمیکرد.
- خیلی خب، قبوله خانم کوچولو.
جنی با شنیدن لفظ «خانم کوچولو» چشمهاش کمی درشت شد و لبخندش عمیقتر. درسته که خودش درخواست کرد پسرخالهای رفتار کنن؛ ولی نه در حدی که دختر مقابلش، تپشهای قلبش رو نامرتب کنه.
- آمم خب، میخوای خودت رو یکم سرگرم کنی؟
- نگران نباش. صدای موزیک باعث میشه حوصلم سر نره.
لیسا گفت و روی استبلی که کنار تردمیل بود، نشست و سرش رو به دیوار تکیه داد و فاک. موقع تکیه دادنش، سرش رو هم به دیوار تکیه داد و این کار فقط باعث شد گردن خوشتراش و سیبکگلوی زیباترش، مشخص بشه و نفس جنی رو بند بیاره؛ ولی الان وقت دیدزدن نبود. هر چند جنی لیسا رو هر یک ثانیه یک بار دید میزد و زمان خاصی براش نمیشناخت.
- اوه؟ پس نیکی آیدول خوانندهی موردعلاقهاته؟
لیسا با سوال دختر، لبخند کم رنگی زد و سرش رو کمی تکون داد.
- یک جورایی. فقط نمیدونم چرا باید آهنگی رو توی باشگاه پلی کنن که تموم لیریکش دربارهی سکسه و بیسدار هم نیست.
بلافاصله با حرف لیسا، آهنگی که هنوز یک دقیقه از پلی بودنش نگذشته بود، قطع شد و محض رضای خدا، سوتی خیلی افتضاحی بود.
جنی با این اتفاق، تردمیل رو خاموش کرد و صدای خندهی بلندش رو آزاد کرد. موقع خندیدن سرش کمی به سمت عقب متمایل شد و صدای خندههاش، گوشهای لیسا رو نوازش کرد.
بعد از چند ثانیه، خندهاش کم کم محو شد و صورت خندونش رو به صورتی دوخت که اون هم بهخاطر خندون بودن خودش، لبخندی شده بود.
- وای متأسفم که اینقدر خندیدم... ولی خیلی خندهدار بود.
با لبخند گفت و با حوله گردنش رو تمیز و خشک کرد.
- خیلی خوشگل میخندی. موقع خندیدن لثههات مشخص میشن و این خیلی دوست داشتنی و بوسیدنیه.
لیسا این رو وقتی گفت که جنی داشت از بطریاش آب میخورد و مرض، چون این تعریفش باعث شد جنی تا میتونست هول بشه و این باعث بشه که آب بپره گلوش و تا حدممکن چشمهاش درشت بشه.
جنی بطری رو از لبش دور کرد و همون طور که سرفه میکرد، دستی پشت کتفش قرار گرفت و صدای نگرانش به گوش جنی رسید.
- جنی؟ حالت خوبه؟ چرا یهو هول شدی؟!
جنی با همون چشمهای درشت شده سرش رو به چپوراست تکون داد و از بطری آبش، کمی آب نوشید تا حالش بهتر بشه.
- چیزی نیست، چیزی نیست... یه لحظه هول شدم.
لیسا با اخم بین ابروهاش، سری تکون داد. و جنی همونطور که لپهاش گل انداخته بودن، بهسرعت به سمت سرویس رفت تا حداقل بتونه اونجا بهخاطر تعریفی که ازش شده، جیغ بکشه.




از سرویس بیرون اومد و تا نگاهش رو داخل باشگاه چرخوند، لیسا رو دید که دستهاش از بارفیکس آویزون بود و خودش رو بالا و پایین میکشید.
وقتی به دست لیسا فشار میاومد، عضلههای بازوهاش مشخص میشد و جنی با فکر اینکه چقدر اونها گازگرفتنیان، لب زیرینش رو گزید.
تاپ دختر بالاتر رفته بود و تقریباً کمی از شکمش رو نشون میداد و لعنتی، عضلههای سکسی شکمش رو به چشم میذاشت و جنی به فرم لباس رسمی بادیگاردها لعنت فرستاد، چون نمیتونست اون پکهای لیسیدنی رو همیشه دید بزنه!
خودش رو جمعوجور کرد و سمت لیسا رفت. کنار بارفیکس ایستاد و لیسا وقتی متوجه حضورش شد، از بارفیکس پایین پرید.
- چیزی شده؟
لیسا همونطور که با دستش چتریهاش رو به سمت عقب هدایت میکرد تا بیشتر از این نفس جنی رو بند بیاره، گفت.
جنی سرش رو تکون داد و دستش رو به پشت گردنش کشید.
- آه خب نه، چیزی نشده... فقط الان باید شنا برم و خب خیلی زیاد با شنارفتن، کنار نمیایم... یکم انجام دادنش برام مشکله ولی حوصلهی مربیم رو ندارم.
لیسا با این حرف، زبونش رو روی لبش کشید و ابرویی بالا انداخت. کمی جلوتر از جنی حرکت کرد و با گرفتن مچ دستش، اون رو هم دنبال خودش کشید و جنی هم کنجکاو پشت سرش راه افتاد.
لیسا ایستاد و جنی هم همینطور.
لیسا به آرومی روی زمین نشست و جنی کنجکاو حرکاتش رو دنبال کرد. بعد از نشستنش، کامل روی زمین دراز کشید و همونطور که از پایین جنی رو نگاه میکرد، لبخندی زد و لب زد:
- روی من شنا برو. اینطوری هم کنترلت میکنم و ایرادات رو میگیرم، هم نیاز نیست مربی روی مخت رو تحمل کنی.