West world&Octavarium
بررسی یک قطعهDream Theater
رسانه_ورای_موسیقی#
https://t.me/joinchat/AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Dream Theater concepts: Octavarium -> Octavarium
8 از 8 – اکتاووار
گام ترتیبی: فا مینور
سر انجام قطعه آخر، یکی دیگر از آهنگهای چند پرده ای دریم تیاتر و به عقیده ی بسیاری از طرفداران همیشه در صحنه، بهترین آهنگِ این آلبوم و چه بسا بهترین آهنگ گروه در تمام طول فعالیتشان. در این قطعه دریم تیاتر تا توانسته به موتیف های مربوط به سری طلایی (رجوع شود به ریشه ی تمام پلیدی ها- آهنگ اول آلبوم ) اعم از پنج و هشت و ... اشاره کرده ؛ به عبارتی همان پنج کلید سیاه و هشت کلید سفید یک اکتاو پیانو!
:مروری بر قطعات دیگر
در طول آهنگها به شدت با مفهوم سردرگمی روبرو هستیم. در آهنگ اول امید مفهوم مرکزی است. این سردرگمی ناشی از اعتیاد با تکیه بر نیروی برتر شفا پیدا می کند. در آهنگ دوم دیدیم که چرا باید دم را غنیمت شمرد، که اگر جواب مساله ی هستی را در خود پیدا نکنیم، دچار سرخوردگی و افسردگیِ مورد بحث در آهنگ سوم خواهیم شد. اما باز هم امید هست، چرا که در آهنگ چهارم، نیروی برتر بالاخره دعاهایمان را بی پاسخ نگذاشته و با ما هم قدم می شود. اما این سردرگمیِ عمومی محدود به اعتیاد و افسردگی نشده و همانطور که در آهنگ پنجم شنیدیم، گریبانمان را با حمله های عصبی گرفته و ما را اسیر شک و تردید برای ادامه ی راه می کند. نهایتاً بهترین تمثیل برای این وضعیت تردید عمومی را در آهنگ هفتم دیدیم؛ یعنی حادثه ی 11 سپتامبر که با خود تبعات بسیاری از جمله جنگ و نهایتاً متنشنج شدن جوامع به بار آورد. حال ظاهراً قرار است وارد این سیرِ ناتمامِ اکتاو وار شویم؛ اکتاووار به مفهوم تکرارپذیر بودن وقایع. نگاهی بیندازیم به تصویری که کنار متن شعر در کتابچه آلبوم گذاشته شده است
همانطور که مشاهده می شود گروه به کمک مهندس هیو سایم، طرح کلی ساختار اکتاووار را برایمان رسم کرده اند. یک هشت ضلعی داریم که درونش یک ستاره ی پنج پر (پنتاگرام) دیده می شود. از طرفی طرح اکتاووار شبیه دایره ی معروف گام هاست؛ یعنی از بالا با گام لا مینور شروع شده، به همین ترتیب، سی، دو و ... همینطور مقیاس های کنار هر گام نیز کمی شبیه ریتم های ترتیبی آهنگ هاست. مثلاً کنار گام دو (C)، 5:8 را داریم، یعنی ریتم ترتیبیِ نگاشته شده برای آهنگ پنجم، "شوک عصبی" (2). یا کنار ر (D)، یعنی آهنگ "سیر نمی شوید" همان ریتم ترتیبی 6 از هشت را داریم و ... . البته مقیاس کلی شکل نیز همانطور که در سمت راست پایین شکل می بینید، 5:8 می باشد. خلاصه نسبت طلایی همه جوره در این شکل وجود دارد و مطمئناً می توانید فواصل دیگرش را در بیاورید
برویم سراغ موسیقیِ قطعه؛ همانطور که در ادامه خواهید شنید، اکتاوریوم پر است از ادای دین های دریم تیاتر به گروه های موسیقی مورد علاقه شان. حتماً در اجرای این آهنگ در دی وی دی "روماواریوم" نیز تصاویر مربوط به این گروه های برجسته ی پراگرسیو (یا کلاً راک شصت هفتادی) را بالای سر اعضای گروه دیده اید. حالا آهنگ با پدِ فا مینور (چرا که آهنگ قبلی در می مینور نواخته شد) و ملودی "کش و قوس" داری که جوردن رودس ابتدا روی کانتینوومش و سپس ظاهراً اسلاید گیتار (به سبک دیوید گیلمور) می نوازد، آغاز می شود. مقدمه ی آهنگ شبیه "بدرخش ای گوهرِ سرگشته" (3) از پینک فلوید است. در انتهای مقدمه، تم اصلی آهنگ را داریم که پیش تر از ارکسترال تکرار می شود
نهایتاً وارد بخش اول کار می شویم، گیتار کلین(Clean) شده احیاناً به شدت شبیه ابتدای "The Cinema Show " از جنسیس، و با اضافه شدن خواننده، شبیه "Supper's Ready" از همین گروه است. دقت کنید آکوردی که عوض می شود، از فا مینور به دو دیز مینور است (که در بخش قبلی هم پد زیر ملودی رودس همین کار را می کرد). که طبق دایره ی گام ها فاصله ی بس طولانی ایست؛ یعنی اگر حساب کنیم، بعد از گام فا، باید هشت قدم جلو برویم تا به دو دیز (C#) برسیم (به ترتیب تونالیته ها، از ریشه ی هر گام که با رفتن به درجه ی پنجم می توان گام بعدی را حساب کرد: فا - دو - سُل - ر - لا - می - سی - فادیز - دو دیز). البته در این بخش جدای از ادای دین به جنسیس، ملودی که با فلوت نواخته میشود، ادای دین به گروه جترو تال است. بخش اول شعر که توسط گیتاریست گروه جان پتروچی سروده شده
1- یکی مثل او شعر: جان پتروچی
هرگز نمی خواستم یکی مثل او شوم. بی دردسر، و راضی از اینکه هر روز را مثل روز قبلش سپری کرده.
من شک نداشتم که این روش زندگی در مرام من نبود. چون من خیلی بیشتر از اینها می خواستم، فراتر از آنچه در مقابلم می دیدم. بنابراین قسم خوردم، که هرگز مثل او نشوم.
منظور از "او" در این قسمت، یعنی اکثریت جامعه، که زندگی روزمره دارند و در امنیت این روزمرگی با آرامش عمر سپری می کنند. گوینده اما آرزوهای بزرگتر داشته، ورای آنچه عرف جامعه برای همه در نظر گرفته است. یا به عبارتی ورای این سیر تکراری اکتاو وار (فا تا فا...تا فا...). شاید بتوان این تکه را آرزوی هر موزیسینی دانست، از جمله شاید خود اعضای گروه که هرگز نمی خواستند گرفتار چرخه ی مکرر "آهنگسازی، ضبط و کنسرت دادن" شوند، اما در نهایت به همین چرخه گرفتار شده اند. این نقل قولی است که بارها از پورتنوی درامر و اقوام و آشنایانش شنیده ایم، به خصوص دورانی که در گروه حضور داشت؛ که یکی از دلایل ترکش هم همین چرخه ی طاقت فرسای اهنگسازی، ضبط و تور دادن بوده است. یا به طور کلی، هیچ موزیسین یا هنرمندی نخواسته که یک هنرمندِ عادی و بی موضع و بی خطر مثل "خیلی ها" (او) باشد، همه دوست دارند خاص باشند. و البته این می تواند بهانه ای تلقی شود برای وفور ادای دین ها در این آلبوم: دریم تیاتر هرچه سعی کرده اینجا متفاوت باشد، باز چرخه ی تکرار در ذهن آنها در اثر تاثیر می گذارد.
در ادامه (6:32) ملودی پیانویی شنیده می شود که ادای دین نعل به نعلی است به پیانوی معروفِ Bohemian Rhapsody از کویین (زیر شعرِ "مامان، من آدم کشته ام..."):
ادامه شعر:
«سالهای بسیار گذشته اند، از وقتی که استقلالم را مدعی شدم، رسالتم را، هدفم را، و تصورم را، بی دردسر. و راضی ام از اینکه هر روز را انگار که روز آخر عمرم است سپری می کنم. شگفتا که حالا می فهمم، می توانستم چیزی بیشتر از آنچه خیال می کردم، باشم. فراتر از آنچه می توانستم ببینم. هنوز هم قسم می خورم که دارم فرصت ها را از دست می دهم.»
اگر بند اول شعر را جوانیِ شاعر در نظر بگیریم، اکنون او وارد جدال زندگی شده اما عملاً دارد گرفتار همان روزمرگی و سیرِ قابل پیشبینی می شود. با اوج گرفتن آهنگ ماجرا تراژیک می شود:
«هرچه فکر می کنم، گویی دیگر به چیزی نیاز ندارم، اما باز از خودم می پرسم، یعنی همه اش همین بود؟ پس آن قسمی که خوردم، که هرگز آنطور نشوم، اکنون ناگهان، تبدیل شده به تنها چیزی که می خواهم بشوم. یعنی درست یکی مثل او شوم».
اکنون بخش سوم عمرِ شاعر است، یعنی همه ی ریسک ها را از سر گذرانده و در عین حال گرفتار همان روزمرگی شده. و حالا حسرت می خورد که چرا "بیشتر" و بهتر برایش رخ نداد. در نهایت سیر باطلِ اکتاووار او را به نقطه ی اول رسانده است. یعنی او هم شده یکی مثل "همه". دقت کنید با چه بصیرتی دو جمله ی آخر را همانند شروع شعر تمام می شود، یعنی باز همان حلقه ی اکتاو وار.

در ادامه گیتار باس آهنگ را پیش می برد، با بیس لاینی که بی شباهت به کارهای یس(Yes) نیست. بخش بعد، موسیقی "بیم و امید" وار تری دارد؛ یعنی آنچنان غرق در "مینورها "نیستیم. شاید این ویژگی به موضوع شعر هم بیاید، که بر اساس فیلم "بیدارگری ها" (4)، با بازی رابین ویلیامز و رابرت دنیرو، نوشته شده. به طور خلاصه، فیلم داستان پزشکی است که تمام تلاشش را می کند تا بیماری که گرفتار وضعیت کاتاتونیا شده را به زندگی عادی بازگرداند. وضعیت کاتاتونیک از نظر تماتیک با موضوعیت آلبوم اینهمان است: حالتی که بیمار به شکل مجسمه شده و ظاهراً مدام در رنج است بدون آنکه لزوماً در آگاهی باشد: تمثیل درست و تراژیکی از وضعیت سیر باطل اکتاووار.
زندگیِ راکد و اسارتِ به ظاهر ابدی:
2- مداوا (بیدارگری) شعر: جیمز لبری (خواننده)
«دکتری کنارم نشسته، حالم را می پرسد، منظورش را نمی فهمم...می گوید من مدتی نبوده ام،
و حالا درمانش مرا از وضعیت خواب کاتاتونیک بیدار کرده است. یعنی در این سی سال من کجا بوده ام؟ چشمانم باز بوده و از همه جا بی خبر بودم».
برعکس فیلم که در آن ما بیشتر با شخصیت پزشک همراه هستیم، لبری اینجا ما را جای بیمار داستان (لنرد) قرار می دهد. که گویی سالها اصلاً وجود نداشته است، یا در یک خواب عمیق فرو رفته بوده است.
«مداوایم کن به ذهنم نفوذ کن عوارض که پدیدار می شوند، ضمیرم از کف می رود. مداوایم کن حالا که علم شکست خورد، ضمیرم سریع محو می شود، یک کاری بکن»
در ترجیع بند بالا، تم اصلی آهنگ را می شنویم. این سیر باطل همانطور که در فیلم بیدارگری ها تصویر می شود اینجا هم آورده شده است: لنرد برای مدتی کوتاه به زندگی عادی برمی گردد اما با شدت گرفتن علائم بیماری همیشه خطر و وحشت بازگشتش به حالت کاتاتونیک وجود دارد.
«دکتر برایم داروی بیشتری تجویز کرده اما هیچ ضمانتی نیست. احساس می کنم دوباره (بیماری) دارد بر من چیره می شود. من به او می گویم که احساس شرمندگی نکند، تقصیر هیچکس نیست. باز از دارو بهم می دهد و بیدارگری مختصری حاصل می شود
«بیماری عود می کند، نمی توانم از دستش خلاص شوم. چشمانم باز و از همه جا بی خبر می شوم».
باز هم حالت دور باطل را در شعر شاهد هستیم. بیدارگری موقت بود و بیمار باز دارد به خواب می رود. با توجه به اینکه لبری این قسمت را نوشته، می توان این شعر را با "تهی" (5) از آلبوم "رشته ی افکار" (6) و همچنین "محو شدن" (7) از آلبوم "شش بحران تلاطم درون" (8) مقایسه کرد. که اولی در مورد بیماری است که در کما رفته، (ظاهراً بر اساس اتفاقی که برای فرزندِ خواننده گروه اتفاق افتاده است)و دومی در مورد از دست دادن یکی از عزیزان در اثر بیماری و مواجه با چنین وضعیتی است.
در ادامه رودس با سینت موگ-صدا به رسم گروه های پراگ هفتاد (به خصوص اگر ریک ویکمن یا کیث امرسون پشت کیبورد آن گروه بوده باشند!) رشته آهنگ را در دست می گیرد. نکته ی جالب در مورد این سولوی سینتسایزری، اوج و فرود های ملودی و شیفت کردن مداوم آن به دو قطب ماژور و مینور است، که حس "دایره ای" یا نوسان حاکم بر آهنگ را القا می کند. از 13:30 به بعد این سولو حتی با آرپژی شدن مشخص تر حکم "نوسان" یافتن پیدا می کند. همینطور دقت کنید ریتم خیلی ریزنقش بین پنج تایی و شش تایی می گردد و نهایتاً آرپز شروع های کروماتیک (مثل افتادن از پله) به خود میگیرد.

بخش میانی آهنگ، "دور باطل" به شدت به سبک پراگ هفتاد شروع می شود. در ابتدا حاوی شعری است که از به هم پیوستن اسامی آثاری است که برای گروه منبع الهام و علاقه بوده است. برای مثال، اشاره به Seven Seas of Rhye از کویین، یا Supper's Ready از جنسیس که به آن اشاره کردیم و یا Machine Messiah از یس. البته این اشارات معطوف به آهنگ های پراگرسیو قدیمی نبوده و هر از گاهی نام آلبومها مثل Diamond Dave (از دیوید لی راث، خواننده ی مزلف ون هیلن)، یا اشاره به آهنگ های دریم تیاتر (مثلاً "دم را غنیمت شمار" که شعارِ آهنگ "تغییر فصول" بود) و نایتمر سینما که نسخه ی طنزِ دریم تیاتر در اواخر دهه ی نود بود (و در آن اعضا سازهایشان را جابجا می کردندو رپ و راکِ پاپ طور می خواندند) هم ذکر شده است.
ادای دین های موزیکال دریم تیاتر در این آهنگ، و همینطور رفرنس های تاریخی را می توانید کامل تر در تحلیل جامع سایت dt.spatang.com از این آهنگ و کل آلبوم بخوانید.
شاید مهمتر نکته ی این قسمت از شعر، پیوستگی این اسامی و ارجاعات باشد، که نهایتاً یه زنجیره می سازد و باز بر همان تم دایره ی بی شروع و بی پایان اکتاوها و دور باطل تاکید دارد. هفت هشتم بودن ریتم هم به این قضیه ی "چرخیدن" و حس لنگ ماندن کمک کرده است:
3- دور باطل شعر: مایک پورتنوی (درامر)
«به جلو می دوم، عقب می افتم. دور خودم می چرخم. به بیرون می نگرم، به درون می رسم. بی صدا فریاد می کشم. خم می شوم، بر می خیزم، به همه طرف سکندری می خورم. سوی دیگر می افتم، چون دور باطل زدم و سر جای اولم برگشتم».
در اینجا یکی دیگر از دوئت های معروف لبری و پورتنوی را داریم. همانطور که می بینید شعر حکایت همان گیر افتادن در دایره ی بی راه فرارِ اکتاو وار را دارد. از هر طرف بروی، گویی ردپای خودت را دنبال کردی (مانند دوپنت ها در خمد). راه به جایی ندارد. بسان هزارتوی آهنگ سوم . که البته این سردرگمیِ بامزه (!) بسیار بامزه تر در انیمیشن گروه برای این قسمت از آهنگ نمایش داده شده است. در ادامه میزان های هفت هشتم، کم کم تبدیل به پنج هشتم می شود، یعنی عملاً فضا نیز تنگتر و نفسگیر تر شده و همان شعر بالا تکرار می شود. نکته ی قابل توجه این تکنیک ریتم های افزایشی و کاهشی دریم تیاتر (یا حتی فراتر از ریتم، تکه های کاهشی/افزایشی در تکرار) است که به کرات از آلبوم "متروپلیس 2" یافت می شود. اینجا نیز مدام حالت انقباضی و انبساطی را در تغییر ریتم شاهد هستیم. همین ریتم پنج تایی هم جاهایی برای تنفس دادن شش تایی می شود.

بخش بی کلامی که از 15:40 آهنگ شروع می شود پر است از این ریتم های نوسانی بین پنج تا شش تا، علاوه بر آن ملودی در واقع بازی ای با خاصیت تکرار پذیر و دایره ای گام های دیمینیشد (کاسته) است. گام های کاسته هر سه قدم تکرار می شوند. مثلاً گام دو کاسته از نظر نت ها دقیقاً با می بمل کاسته و سل بمل کاسته برابر است. این نوسان ریتم ها در ادامه نیز بین میزان های هفت و هشت و شش تایی تکرار می شود. شاید بهترین تمثیل بصری آن همان آونگ نیوتون روی جلد آلبوم باشد.
نهایتاً بعد از تمام این انقباضات و انبساطات ریتمیک و ملودیک به بخش بعدی می رسیم که ریف آن بی شباهت به بخش قبل از "تاریک ترین زمستان ها" در تغییر فصولِ خودِ دریم تیاتر نیست (یعنی از 8:47 تا دقیقه 10 آن آهنگ). در آن آهنگ نیز سیر تغییر فصول به نوعی مشابه تم دور باطل این آهنگ و آلبوم است.
در این بخش موضوعات قطعات قبلی آلبوم برایمان نقل می شود، و نهایتاً به موضوع خود آهنگ اکتاوریم می رسیم. همانطور که قبلاً هم گفته شد، هشت آهنگ آلبوم، تداعی کننده ی هشت درجه ی اکتاو فا تا فا هستند. دقت کنید زیر هر خلاصه، تکه ای از آهنگ مربوطه با صدای کم پخش می شود.
4 – درجات شعر: مایک پورتنوی
ریشه: گناهان کبیره مان خشم تو را برانگیخته، موانع را از مسیرمان بزدای.
اشاره به آهنگ "ریشه ی تمام پلیدی ها "(9) که در آن پورتنوی برای رهایی از سیر باطل اعتیاد به نیروی برتر رو می آورد.
دوم: می پرسی، دنبال نشانه ای هستی، و جواب درست جلوی چشمانت بوده.
درجه ی دوم گام (یعنی سل) می شود آهنگ "جواب در خود مساله است" (10). بنابراین تا اینجای کار فهمیدیم برای رهایی از این دور باطل باید به نیروی برتر متوسل شد، که جلوی چشممان است؛ یعنی در ضمیر خود.
سوم: سعی داری راهی از پیش ببری، درمانده ی ارتباطی، اما گوش ناشنوا و کلامت بی صداست.
اشاره به آهنگ سوم "این دیوارها" (11) که در آن از تنهایی و افسردگی گفته شد؛ یا به طور خلاصه ی این شعر، عاجز بودن در برقراری ارتباط با همنوع (یا خدا).
چهارم: وفاداری، اعتماد، ایمان و طلب، عشق را از بین پلیدترین آتشها عبور می- دهد.
یعنی آهنگ چهارم "پا به پایت قدم می گذارم" (12). همانطور که می بینید تم دینی توام با عشق در این خلاصه نیز به چشم می خورد (عبور از آتش).
پنجم: جنون شکنجه آور، جهنمی خفقان آور، سعی می کنی بگریزی، اما راهی نداری
خلاصه ی "شوک عصبی" ؛ به عبارتی اگر نتوانیم به عشقی یا نیروی متوسل شویم (که این نیرو ظاهراً درونی است)، شاید یکی از نتایجش همین ملال ها باشد.
ششم: ندای هواداران، که ادعای ستایش دارند، با طلب بیشتر کردن، شیره ی زندگی ات را می خشکاند.
خلاصه ی شعر "سیر نمی شوید " (13) است. البته چه بسا در موضوعیت کلی آلبوم نگنجد، اما بی شک با حس تنها شدن و ضربه خوردن از نزدیکان که در نهایت منجر به سردرگمی می شود، در ارتباط است. همانطور که دقت دارید، هرچه به درجات بالاتر نزدیک تر می شویم، موسیقی و خواندن لبری خشن تر شده و تمِ خفقانِ البوم رو یادآور می شود:
هفتم: قربانیان بی گناه جرایم بی رحمانه، همه طعمه ی نفس و غرایز یک دیوانه
اشاره ی مستقیم به "قربانیان 11 سپتامبر" (14)؛ به عبارتی قربانی شدن توسط تروریست های جاه طلب، خود یکی از عوامل سردرگمی و درماندگی است.
اکتاو: قدم به قدم، سعی داریم سرنوشتمان را کنترل کنیم، آنگاه که سرانجام شروع به زندگی می کنیم، دیگر دیر شده است.
در این "اکتاووار" گیر افتاده ایم !
بله، و اصل مطلب، که خلاصه ایست از همان مطلعِ این آهنگ یعنی "یکی مثل او". هرچه برای عمرمان نقشه می کشیم نقش بر آب می شود و نهایتاً همه در این سیر پوچِ اکتاووار، بنا بر قانون طبیعت / هستی / تقدیر مشغول روزمرگی می شویم. بله، مشخص است که منظور از اکتاووار همان چرخه ی زندگی است. یا پروسه ی کار در صنعت موسیقی، یا هرچیزی که نه ابتدایی دارد نه انتهایی! تمام شد، پس راهی نیست؟ چرا، یعنی به توصیه ی گروه در نیمه ی اول آلبوم شاید تنها راه رهایی از این دور باطل، یافتن "خود" با توسل به "نیرویی برتر" باشد. که این تنها راه شکستن این حلقه ی بی پایان است.
انتهای قطعه:
بله، حالا یکی از تم های ابتدای آهنگ (فلوت) با ارکستر می آید. در نهایت سولوی گیتار طعمی از امید را در این چرخه تداعی می کند. برشی از خود آگاه، تا بیش از این از زندگی و دور باطلش نا امید نشویم.

5 – لبه ی تیغ شعر: جان پتروچی (گیتاریست)
«ما حرکتی مدور داریم، همواره در حال حفظ تعادلمانیم روی لبه ی براق این تیغ».
شعر نمونه های سردرگمی و دورباطل های آلبوم را فرموله می کند. دقت کنید که نوع خواندن خواننده هم مانند کسی است که در حال سقوط باشد (از لبه ی همین تیغه ی دور حلقه)، یا رمقی برایش نمانده و به ضرورتی مدام از شنونده دور می شود.
ادامه شعر:
«دایره ی کامل، در تصادم با سرنوشتمان. قصه همان جا به سر رسید که آغاز شد
هرچه در مسیر زندگی قدم می گذاریم، نهایتاً در یک دور باطل با تقدیرمان روبرو می شویم؛ یا به عبارتی، تا می آییم حرکتی از خود بکنیم، تقدیر جلویمان را گرفته و ما را دور میدان بی سر و ته اش می چرخاند و باز سر نقطه ی اولمان هستیم.
ورای لبه ی این چرخه، ما به برکت او در حرکتیم تا ابد در تردید عاقبت زیر این چرخ گرفتاریم» .
پیام مشهودتر و اندکی امیدبخش تر می شود؛ به عبارت دیگر، با ایمان می شود از این چرخه ی تکراری زندگی گذر کرد و رستگار شد. در غیر این صورت چرخ تقدیر ما را مضمحل میکند. قبل از سخن آخر، بد نیست نگاهی به بقیه ی تصاویر آلبوم بیندازیم (باقی را در نوشته ی اول این آلبوم مشاهده کنید) و ببینیم چطور به موضوعیت کلی ربط پیدا می کنند:

بله، مثلاً این دو عکس (که البته در کتابچه بدین شکل کنار هم نیستند) باز بر همان بسته بودن مدار یا حلقه دلالت دارد. یا به قول شعر گروه در همین آهنگ آخری: "سعی داری راهی از پیش ببری، درمانده ی ارتباطی، اما گوش ناشنوا و کلامت بی صداست."

یا مثلاً این دو عکس: این هم بامزگی های هیو سایم طراح آرتورک و اعضای گروه است احتمالاً. از یک طرف هشت پا و پنج ماهی (نسبت طلایی) و البته لوگوی گروه که دلالت بر همین موضوع دارد. از آن طرف هم اکتاو فا تا فا را از بالا به پایین در حاشیه داریم، به اضافه ی توپ سیاه شماره ی هشتِ بیلیارد بازها که بین زمین و هوا مانده، و هر آن زودتر از موقع برود در فضاهای خالی اطراف میز، ظاهراً کارمان ساخته است و اگر شانس بیاوریم مجبوریم بازی را از اول شروع کنیم.
سرانجام سولوی اصولیِ گیتار بار دیگر تم آلبوم را تکرار می کند و آهنگ دقیقاً مثل کار The Wall از گروه کانزاس تمام می شود. مهمترین جمله شاید
" قصه همان جا به سر رسید که آغاز شد"
باشد، که دایره ی آلبوم را کامل می کند، و سرانجام با زده شدن کلید فا روی پیانوی به کلید فا در ابتدای آلبوم بر میگردیم. اما آیا صرفاً منظور از این جمله تاکید بر چرخه ی مدور زندگی بوده، یا تمام کردن آلبوم؟ همانطور که می دانید این چرخه ی نمادین ابدیت از آلبوم "متروپلیس 2" شروع شد؛ وقتی قصه برای نیکلاس همانجا به سر رسید که شروع شده بود؛ یعنی این بار نیز توسط روح تناسخ شده ی ادوارد به قتل رسید. در ادامه، آن آلبوم به شش آهنگِ "شش قلم تلاطم" پیوند یافت. و آن آلبوم نیز در ادامه به هفت آهنگ "رشته ی افکار“ متصل شد و نهایتاً به هشت درجه ی اکتاو وار. اما این تسلسل اینجا به یک حلقه رسید و ظاهراً شنونده نیز در این اکتاووار گیر افتادیم! نمی دانیم بریم سراغ آلبوم های بعدی گروه یا خیر...انگار مدام آلبوم را روی تکرار گذاشتیم و از آهنگ هشت می رویم به یک و... به همین ترتیب.
شاید این قضیه برای خود گروه هم صدق کند. بعد از تمام شدن این تسلسلِ نمادین بعد از آلبوم متروپلیس 2 و پیوستگی انتها و ابتدای آلبوم ها، گروه به نوعی به اوج کارش در تم سازی رسید. همانطور که به عقیده ی بسیاری طرفداران، یکی از بهترین کارهای تصویری گروه، یعنی "اسکور" بلافاصله بعد از همین آلبوم آمد. حالا گروه نیز در 20 سالگی عمرش به بن بست رسیده است. در ادامه باید چه موسیقی بسازید که به اصطلاح روی دست آهنگ پیچیده ای مثل اکتاووار بلند شود؟
کلمات و ترکیبات تازه:
...................................
1 - A Change of Seasons
2 - Panic Attack
3 - Shine On You Crazy Diamond
4 - Awakenings
5 - Vacant
6 - Train of Thought
7 - Disappear
8 - Six Degrees of Inner Turbulence
9 - The Root of All Evil
10 - The Answer Lies Within
11 - These Walls
12 - I Walk Beside You
13 - Never Enough
14 - Sacrificed Sons
15 - Innocence Faded
اعضا:
James Labrie(vocal)
John Myung (Bass)
John Petrucci (guitar)
Jordan Rudess (Keyboard)
Mike Portnoy (Drums)