نسبت سرمایه نمادین با مردم و حکومت
فرهاد فتحیکنترل هژمونیک از طریق ورزشکاران، هنرمندان و امروزه سلبریتیها (به دلیل تغییر گروههای مرجع) از مهمترین و برنامهریزیشدهترین اقدامات دستگاههای تبلیغاتی در ۲۰ سال اخیر در ایران بوده است. بهطوریکه تا دلتان بخواهد میشود اسامی افرادی که در معرض قرار گرفتهاند، لیست کرد.
اما نکته حائز اهمیت آن است که چهرههایی که از طرف مردم نشان «سرمایه نمادین و ملی» دریافت کرده بودند به دلیل همین مراقبت و شایستگی خودشان برای چهره ملی بودن، با تمام سختیها و مشقت ها در نهایت در دامان قدرت نغلتیدند و گاه جانشان را نیز در این راه فدا کردهاند. چهرههایی چون بهرام بیضایی، ناصر تقوایی به این دلیل که نمیخواستند بخشی از هژمونی فرهنگی حکومت باشند، دست از کار کشیدند؛ و یا کیومرث پوراحمد که همچنان بر روی سنگ مزارش یک علامت سؤال بزرگ وجود دارد؛ یا خیلی از خواننده ها و هنرمندان قبل از انقلاب ۵۷ که هیچ وقت روی سن بازنگشتند یا محمدرضا شجریان پدر همایون که اجازه پخش صدایش از تلویزیون را نداد، چراکه میدانست قرار است از صدایش چه بهرهبرداری سیاسی انجام شود. شجریان برای مردم یک سرمایه نمادین بود که همچنان چند سال بعد از مرگش جامعه از آن سرمایه مراقبت میکند و در مواقع سوءاستفاده و مصادره، واکنش نشان میدهد. یا یکی از مهمترین و مشهورترین نمادهای سرمایه نمادین جامعه ایرانی را میتوان فریدون فروغی، شومن و خواننده، دانست که سالها بعد از ترورش همچنان در بین نسلهای مختلف شناختهشدهتر و محبوبتر میشود. فریدون سرمایهای بود که بهتر از هر هنرمند دیگری قدر دارایی خود را میدانست، بهطوریکه حتی جامعه نیز کمتر زحمت مراقبت از او را در زمان زنده بودنش میکشید و برعکس، این فریدون فروغی بود که به جامعه آگاهی بیشتری برای نگهبانی از سرمایههای ملی و میهنی میداد. آگاهی کامل فروغی به سرمایه نمادین بودنش باعث شد که سیاست از همان ابتدا قید مصادره او را بزند تا روزی که در خانهاش در غربت کاردآجین شد. سلاخی شد چون خریدنی نبود و به سرمایه و مراقبت از سرمایه اش ایمان داشت. اما حتی ترور فروغی نیز باعث حذف یا کمرنگ شدن سرمایه نمادین و ملی او نشد بلکه روزبهروز به این سرمایه افزوده شد. مردم از همان ابتدا نوارهایش را دستبهدست کردند، خاطراتش در ذهن نسلها ماند و جدیدترها با ترانهها و صحبتهایش آشنا میشوند و همچنان بهعنوان یک سرمایه نمادین مطمئن برای مردم ایران باقی مانده است.
هنرمند که محبوب مردم میشود، «سرمایه نمادین» میسازد. این سرمایه میتواند با تصمیم هنرمند و کنار زدن حفاظهای مردم، در خدمت هژمونی قدرت حاکم درآید و همه سرمایه را یکشبه قمار کند. و یا تحت حفاظت و مراقبت جامعه هر روز بیشتر شود و حتی به هژمونی بدیل تبدیل شود.
حتی میخواهم پا را از این هم فراتر نهم و بگویم سرمایه نمادین شخصیت محبوب، دارایی عمومی است و همانطور که مردم حق دارند از سرنوشت منابع ملی بپرسند، حق دارند از شخصیت نمادین هم مطالبه کنند. در واقع میخواهم بگویم: همان گونه که «رولان بارت» مرگ مؤلف را اعلام کرد و مالکیت معنایی را از نویسنده سلب و به خواننده واگذار کرد؛ میتوان گفت در «سرمایه نمادین» بوردیو نیز حوزه عمومی و منزلت اجتماعی هنرمند خودبهخود از او سلب و به حوزه اجتماعی واگذار میشود. بدین معنا که کنشهای اجتماعی و سیاسی و حتی گاهی شاید آثار هنریاش دیگر بهصورت کامل متعلق به خودش نیست و به مالکیت نمادین مردم درمیآید و مردم نهتنها مصرفکننده بلکه به محافظان «سرمایه نمادین» تبدیل میشوند. ممکن است گفته شود هنرمند یا آن سرمایه میتواند این مالکیت را برای مردم قائل نباشد. بله، میتواند اما بعد از آن او هم برای جامفع سرمایه نمادین محسوب نمی شود و میتواند بهعنوان یک هنرمند عالی یا متوسط به کارش ادامه دهد. شرایطی که ممکن است برای همایون شجریان پیش بیاید. اگر او حفاظت و مراقبت عقل جمعی را نپذیرد و نتواند مخالفت مردم با برگزاری کنسرتش در این مقطع حساس را از سر مراقبت و محافظت از سرمایه نمادین یک ملت بیند، بهزودی از جایگاه «سرمایه نمادین» که از پدر و صدایش به او ارث رسیده به یک هنرمند معمولی ورشکستهای تبدیل میشود.