چرا کمپین‌ رفع تحریم مردمی نشد؟

چرا کمپین‌ رفع تحریم مردمی نشد؟




در دوره محمود احمدی‌نژاد، تمرکز اصلی جناح چپ حاکمیت، حمله به شخص رئیس‌جمهور و پروژه‌های او بود. بخش مهمی از مردم، از رویکرد‌های ماجراجویانه و تنش‌آفرین احمدی‌نژاد در عرصه بین‌المللی نگران بودند و سایه جنگ را بر سر خود احساس می‌کردند. جناح اپوزیسیون رسمی هم به درستی بر همین حساسیت انگشت گذاشت و حملات تندی علیه دولت تدارک دید که در آن‌ها، دولت، متهم و حتی عامل اصلی تحریم‌ها معرفی می‌شد. به نظر می‌رسد که در آن زمان اصلاح‌طلبان دور مانده از قدرت، رقیب اصلی خود را سازمان ملل و یا «دولت امپریالیست آمریکا»، که تحریم‌کنندگان اصلی بودند نمی‌دانستند، چرا که حد فاصل تحریم‌های سال ۸۹ تا پایان دولت دهم، به ندرت می‌توان، موضعی فراگیر از آن‌ها یافت که به جای عامل داخلی، انگشت اتهام را به سمت بازیگران خارجی نشانه بروند. با روی کار آمدن دولت روحانی اما همه چیز عوض شد.


بلافاصله پس از رأی آوردن حسن روحانی در ایران، ۵۵ زندانی سیاسی خطاب به اوباما نامه‌ای نوشتند و خواستار رفع تحریم‌ها شدند. (متن کامل نامه و فهرست امضاکنندگان را از اینجا بخوانید) امضا کنندگان نامه طیف گسترده‌ای از گروه‌های مختلف بودند. برای ما مشخص نیست که ایده و نگارش اولیه نامه متعلق به کدام گروه بوده است اما در صدر امضاکنندگان نام شاخص‌ترین مسئولان سیاست خارجی دولت اصلاحات دیده می‌شود: یکی رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم و دیگری معاون وزارت امور خارجه دولت خاتمی. با توجه به جایگاه این دو نفر و هم‌چنین امضای دیگر چهره‌های شناخته شده اصلاح‌طلب، چندان بیراه نیست اگر مواضع آن نامه را حداقل موضع رسمی بخش غیرمحافظه‌کار اصلاحات بنامیم؛ هرچند فهرست امضاکنندگان در دایره نیروهای اصلاح‌طلب خلاصه نمی‌شد. در هر حال، انتشار نامه، با حملات شدید اصول‌گرایانی همراه شد که آن را «نامه ننگین» خواندند و کار چنان بالا گرفت که برخی از امضا کنندگان‌اش دوباره متهم و دادگاهی شدند؛ اما مگر موضوع نامه چه بود که جناح مقابل این همه در موردش حساسیت نشان داد؟


در ابتدای نامه، ضمن اشاره به فشار کمرشکن تحریم‌ها بر توده شهروندان تأکید شده که: «سیر وقایع نیز در سال‌های اخیر به نحوی بوده که امیدی به حل مسئله دیده نمی‌شده است». در ادامه یک قید «اما» به کار رفته که مشخص می‌کند منظور از این «سیر وقایع» چه بوده است: «در انتخابات اخیر ایران، چهره‌ای به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شده که شعار او اعتدال و عقلانیت در سیاست داخلی و خارجی بوده و بنای آن تعامل مثبت در عرصه بین المللی و پیام آن به دنیا تغییر فضا و برقراری تعاملی سازنده و دو طرفه است». کمی جلوتر، برای آنکه هر مخاطبی نسبت به ضرورت و اهمیت این تغییر ایجاد شده کاملا تفهیم شود از قید «اینک وقت آن رسیده است» استفاده می‌شود که مشخص می‌کند اتفاقی در داخل رخ داده که مسأله و وضعیت تحریم‌ها را هم باید دگرگون کند: «ما فکر می‌کنیم اینک وقت آن رسیده است که با هم تاریخ را ورق بزنیم و فصلی نو در نگاه به یکدیگر باز کنیم». و البته نقطه اوج نامه که باز هم بر اهمیت نقش و حضور دولت مورد حمایت اصلاح‌طلبان در بزنگاه این تحول (حذف تحریم‌ها) تاکیدی صریح دارد: «به نظر ما دوره مسئولیت این دولت ممکن است آخرین فرصت برای حل و فصل عقلانی و قابل قبول این چالش برای دو طرف باشد». در ادامه نیز توضیح داده می‌شود که مردم ایران از اندک فرصت به وجود آمده در اعمال رأی خود و اعلام مخالفت با سیاست خارجی احمدی‌نژاد استفاده کرده‌اند و حالا که این طرف سهم خودش را ایفا کرده، نوبت آمریکاست که با لغو تحریم‌ها، پاسخ این تغییر را بدهد.


در ادامه، جزییات دیگری هم وجود دارد که می‌توانند مورد توجه قرار گیرد. مثلا در جای دیگری می‌گوید: «تحریم‌ها "اینک" به مجازات جمعی مردم ایران تبدیل شده است.... و "تنها"حکومت را زیرفشار قرار نمی‌دهد». گویی که پیش از روی کار آمدن روحانی تحریم‌ها مجازات نبوده و «تنها» حکومت را آزار می‌داده است. نکته جالب توجه دیگر این است که در این نامه برای نشان دادن سیاست‌های غلط آمریکا در قبال ایران، به یک دهه قبل از آن تاریخ و دولت خاتمی باز می‌گردند، گویی در این فاصله یا دولتی در ایران وجود نداشته و یا اینکه آمریکا سیاست غلطی نداشته است. همان زمان‌ها جواد ظریف هم در توییتی خطاب به دختر نانسی پلوسی (رییس فعلی کنگره آمریکا) با اشاره‌ای ضمنی به سقوط دولت احمدی‌نژاد از تعبیر معروف «آن مرد رفت» استفاده کرد تا نشان دهد از نظر دولت رسمی کشور هم تغییراتی در داخل رخ داده که حتما باید دور جدیدی از معادلات جهانی را به دنبال داشته باشد.


نامه معروف به ۵۵ زندانی سیاسی، هرچند با واکنش شدید جناح اقتدارگرا مواجه شد، اما در سوی دیگر موجی از اقبال فعالین را به همراه داشت. فقط در یک مورد ۴۶۶ نفر از گروه‌های بسیار متفاوت، طومار دیگری امضا کردند که حمایت خود از نامه ۵۵ نفره را اعلام کنند. (طومار ۴۶۶ نفره و فهرست امضاکنندگان را از اینجا بخوانید) البته ادعا این نیست که امضاکنندگان این نامه‌ها در دوره احمدی‌نژاد موافق تحریم بوده‌اند، مسأله اینجاست که تمام آن‌ها و بخش بزرگی از شهروندان و فعالان دیگر «خودآگاه یا ناخودآگاه»، اما «به‌درستی» متوجه شده بودند که حتی مباحث حقوق بشری را نیز نمی‌توان در خلأ مطرح کرد و نسبت آن با سیاست‌های داخلی و خارجی را نادیده گرفت. اینان اولویت هر تغییری را به داخل مرزها داده بودند و زمانی که موفق شدند تغییری در داخل ایجاد کنند به مطالبه‌‌گری از جهان پرداختند. بدین ترتیب و در عمل به خوبی نشان دادند که هر دولتی که در ایران روی کار باشد، لزوماً مشروعیت نمایندگی مردم را ندارد. مسأله‌ای که طبیعتا طرف خارجی هم به آن بی‌توجه نبود.


سال‌ها بعد اما، وقتی گروهی دیگر از اصلاح‌طلبان تلاش کردند تا دوباره اجماعی برای نگارش نامه‌های رفع تحریم خطاب به جهان ایجاد کنند با واکنش سرد و بی‌تفاوت شهروندان مواجه شدند. این بار دیگر هیچ خبری از آن اجماع قبلی به چشم نمی‌خورد؛ اما چرا؟


حسن روحانی با شعار رفع تحریم و حل مسأله‌ی هسته‌ای و مستظهر به کلیت جریان اصلاحات، رأی آورد و در ابتدای دولت خود هم به برجام رسید. آن زمان تعبیر «کاسبان تحریم»، ترجیع‌بند حملات دولت و اصلاح‌طلبان به رقبای سیاسی‌شان بود. مخاطب آن‌ها جریان به قول خودشان تندروی داخلی بود. به نظر می‌رسید که همچنان همه توافق دارند علت‌العلل مشکلات را در باید داخل مرزها جست. دنیا را دارای قواعدی می‌دانستند که اگر ما آن‌ها را رعایت کنیم، دیگر تحریم نخواهیم شد. زمان اما گذشت و دو اتفاق مهم افتاد:


نخست اینکه دولت به مرور راهش را از وعده‌هایش در سیاست خارجی جدا کرد. پروسه تغییر در سیاست خارجی را به پروژه‌ امضای برجام تقلیل داد. دولت و شخص وزیر خارجه، با «واقعیت» مناسبات قدرت کنار آمدند و اعتقاد متفاوتی هم اگر داشتند، به هر حال از مطالبات مردم و شعارهای خود کوتاه آمدند. به مرور همین تیم ابتدا به توجیه‌گر و سپس حتی به پیش برنده سیاست‌های تنش‌آفرینی بدل شدند که به مراتب از دوره قبل مخرب‌تر بود. البته این وضعیت به داخل هم کشیده شد. دولتی که با حمایت معترضان ۸۸ رأی آورد، در دی ماه ۹۶، به هم‌دلی ظاهری با بخشی از معترضان اکتفا کرد و در آبان ۹۸ خود صادرکننده فرمان سرکوب بود. اگر به پیش‌فرض‌های نامه به اوباما برگردیم، تصورات آن زمان از دولت روی کارآمده با واقعیاتی که بعدها رخ داد به کلی متفاوت بود. گشایشی محسوس در عرصه سیاسی اتفاق نیفتاد، فساد اقتصادی ساختاری‌تری شد، در سیاست خارجی، نه تنها تنش‌زدایی نشد، بلکه با غلبه گفتمان «محور مقاومت» و «عمق استراتژیک» سایه جنگ از هر زمان دیگری سنگین‌تر شد. ساخت دموکراتیک قدرت، کم‌رنگ‌تر و قدرت نهادهای انتصابی پررنگ‌تر شد. در حوزه اجتماعی هم اگر دچار فروپاشی نشده باشیم، در آستانه آن هستیم. در مجموع ، کشوری بحرانی را دولت روحانی تحویل گرفت و وضعیت به مراتب بحرانی‌تر شد.


اتفاق دوم، در اردوگاه اصلاح‌طلبان بود. جناح اپوزیسیون پیشین، حالا دوباره بخشی از قدرت را در دست گرفته بود و به تعبیر درست و دقیق محمدرضا عارف، حالا دیگر احساس می‌کرد که «ما خودمان حاکمیت هستیم». برای این نسخه جدید از اصلاح‌طلبان که بعد از تصفیه‌های ۸۸ همچنان رسمی و قابل پذیرش باقی مانده بودند، زمانه، زمانه مطالبه‌گری نبود. نوبت به توجیه‌گری رسیده بود. در زمان احمدی‌نژاد حرف از چراغی که به خانه‌ رواست به مسجد حرام است، می‌زدند و به حرف‌های میرحسین موسوی ارجاع می‌دادند که گفته بود: «بنده ریشه برخی مشکلات در این سالن را وجود پرچم فلسطین در دست دوستان به جای پرچم ایران می‌دانم». در دور جدید اما، نه تنها هزینه‌کردهای فرامنطقه‌ای بخش جدایی‌ناپذیر «منافع ملی» محسوب می‌شد، بلکه گاه اساسا مفهوم وطن را در خاک کشورهای دیگر، جست‌وجو می‌کردند!


اگر طراحان کمپین‌های اخیر برای ریشه‌یابی علل ناکامی خود همین روندها و همین چرخش در مواضع و عملکردشان را مرور می‌کردند، احتمالا به خوبی در می‌یافتند که چرا دیگر هیچ اجماعی حول شعارهایشان شکل نمی‌گیرد. امروز دیگر این دولت و اصلاح‌طلبان حامی‌اش، حتی اگر مسأله درستی را هم مطرح کنند، مشروعیت نمایندگی آن را از دست داده‌اند. با این حال، حتی در همین وضعیت نیز، به جای این بازخوانی کارنامه و تدبیر در دلایل و ریشه‌های شکست خود، دقیقا همان رویکردی را در پیش گرفتند که سال‌ها پیش جناح اقتدارگرا علیه امضا کنندگان نامه ۵۵ نفری به کار برده بود: تخطئه، توهین، برچسب، دوگانه‌سازی‌های کاذب و فرافکنی‌های سیاسی با پیش کشیدن پای ترامپ و هزینه کردن‌های نابجا از مفاهیمی چون «ملی‌گرایی» و «منافع ملی».


گویا این انذار را جدی نگرفته‌اند که همیشه در مواجهه با هیولا، خطر هیولاشدن‌مان وجود دارد. وگرنه با آن کارنامه‌ای که اشاره شد، چطور حالا سوال پرسیدن از سرنوشت پول‌های آزاد شده در برجام مصداق حمایت از درد و رنج مردم شده؟ چطور اگر کسی بپرسد مسیر دریافت و مقصد هزینه‌کرد پول‌هایی که از رفع تحریم طلب می‌کنید شفاف نیست خلاف منافع ملی عمل کرده؟ آیا اگر کسی انتقاد کند که آن اتهامات «ماجراجویی و تنش‌آفرینی» دولت قبلی امروز ده‌ها مرتبه افزایش پیدا کرده باید با برچسب «ویرانی‌طلبی» دهانش را دوخت؟


واقعیت اما این است که صورت مسأله تحریم چندان تغییر نکرده است. همچنان می‌شد تصور کرد که درخواست رفع تحریم خطاب به کشورهای خارجی، باید منوط به ایجاد تغییرات ضروری در داخل کشور باشد. پس مشاهده حملات بی‌محابا و برچسب‌زنی‌های آشنا این بار از جانب گروهی که مدعی انتقاد از جناح اقتداگرا هستند، باید به گونه دیگری تحلیل شود. شاید آنچه عوض شده را باید در ساکنان دولت و مجلس و شهرداری جست‌وجو کرد. شاید هم در همان جریان مدعی اصلاحات، چهره‌هایی که سال‌های پیش و در دوران زندان سکان‌دار بودند حالا به حاشیه رانده شده‌اند و جماعت جدیدی به همان نام میدان‌داری می‌کنند. من نمی‌دانم؛ هرچه هست اما از نگاه من، زیر سوال بردن مشروعیت کمپین‌های رفع تحریم، همان‌قدر می‌تواند حاکی از حمایت از امپریالیسم و مخالفت با تغییرات درون‌زا باشد، که روگردانی از شرکت در کمپین‌های انتخاباتی دوم اسفند، نشانه عبور از دموکراسی‌خواهی و طلب استبداد بود!


Report Page