جنبش اعتراضی مردم و انتخابات پیشِرو در آمریکا
دانش و اميد شماره 1//فرشید واحدیان
//
«اگر آمریکا سرما بخورد، بقیۀ دنیا سینه پهلو خواهد کرد!» این تکیه کلام پس از جنگ دوم جهانی بود که گرچه اعتبار گذشتهاش را از دست داده است، اما هنوز هم آنچه در آمریکا میگذرد، تأثیر عمیقی بر روی جهان و صحنۀ بینالمللی دارد. تلاطم اقتصادی، شیوع جهانگیر ویروس کرونا، تظاهرات اجتماعی و انتخابات پیشرو، عنوانهای اصلی اخبار روزانۀ رسانههای جهان را تشکیل میدهند. نوشته حاضر کوششی است در بازنمایی آنچه که این روزها در آمریکا میگذرد، اما با نگاهی متفاوت از روایت رسانههای مسلط بر این کشور.
۱. بحران اقتصادی
به دنبال رکود بزرگ اقتصادی سالهای 2008- 2009، که امواجش در تمام دنیا احساس شد، اقتصاد آمریکا و کشورهای سرمایهداری غرب، با کمکهای عظیم دولتی از طریق تزریق بستههای محرک اقتصادی، تا حدی بهبود حاصل کرد. اما این تسکینهای «موقت»، هیچ یک از مشکلات اساسی سرمایهداری آمریکا را حل نکرد. فرار سرمایه از تولید و تمرکز بیشتر آن در بخشهای مالی، بیکاری مزمن و افزایش بدهیهای فردی، چه به واسطۀ وامهای تحصیلی و چه در قالب بدهی کارتهای اعتباری و غیره... ادامه یافت.
به شهادت بسیاری از اقتصاددانان، در نتیجۀ ادامۀ این «کسب و کار به روال همیشگی»۱ حباب اقتصادی جدیدی شکل گرفت که دیر یا زود جامعه میبایست شاهد ترکیدنش باشد. شیوع ویروس کرونا همانند سوزنی بود برای ترکیدن این حباب. دولت ترامپ در ابتدا با سهلانگاری، خطر شیوع ویروس را اندک و بیاهمیت جلوه داد، و تنها به برقراری محدودیت دیرهنگامی برای گروههایی از خارجیان به کشور بسنده کرد. در همان حال که ویروس در اروپا و باقی جهان قربانی میگرفت، دولت ایالات متحده با خونسردی ادعای کنترل کامل بر شیوع بیماری را داشت. تا آنکه شمار قربانیان در پارهای از شهرهای بزرگ آمریکا به خصوص نیویورک افزایش ناگهانی پیدا کرد و ناتوانی و عدم آمادگی دولت ترامپ در رویارویی با این بیماری روز به روز آشکارتر شد. فرمانداران ایالتهای مختلف، مستقل از دولت فدرال، دستور اجرای مقررات فاصله گذاری اجتماعی را صادر کردند. مراکز کسب و کار ناچار تعطیل شدند، وبخش عظیمی از اقتصاد بهطور کامل از حرکت ایستاد، و در نتیجه تعداد بیشماری از مردم از کار بیکار شدند.
افزایش شدید تعداد قربانیان بیماری، ناامنی اقتصادی، ضد و نقیضگویی مقامات دولتی، خشم و نارضایی شدیدی را در اکثریت مردم به وجود آورده است. تولید وعرضۀ محصولات صنعتی، کشاورزی و خدمات کاهش جدی پیدا کردهاند، بخش ساختمان و مستغلات درگیر بحرانی چند سویه گردیدهاند. 9/23 میلیون آمریکایی دچار ناامنی غذایی هستند که از این جماعت 42/5 میلیون در هفته چیزی برای خوردن ندارند.با سپری شدن زمان معافیت پرداخت اجاره، 38 میلیون آمریکایی مستاجر به دلیل عدم توانایی پرداخت اجاره در خطر از دست دادن محل زندگی خود هستند. مطابق آخرین آمار دولتی، تولید ناخالص ملی آمریکا در سه ماهۀ دوم امسال معادل 33% ( در مقیاس سالانه) کاهش داشته است، افت عظیمی که در تاریخ این کشور بیسابقه است. اینها تنها مثالها و جنبههایی از بحران اقتصادی دامنگیر آمریکا است که این بار نه دچار سرماخوردگی، که مبتلا به سینه پهلو شده است!
2. بحران اجتماعی
در بحبوحۀ این تلاطم اقتصای، تصاویر دردناک مرگ جورج فلوید، سیاه پوستی بیدفاع، در زیر پای پلیسی سفیدپوست در شهر مینیاپولیس، در سرتاسر جهان انتشار یافت. این فیلم همانند جرقهای در انبار پنبه، آتشی بزرگ بر پا کرد. هزاران هزار نفر از مردم در صدها شهر آمریکا (و در سرتاسر جهان) علیه این رفتار وحشیانۀ پلیس آمریکا با شعار «جان سیاهان اهمیت دارد» به خیابانها آمدند، و در زمان بسیار کوتاهی این تظاهرات شکل جنبشی تمامعیار علیه نژادپرستی حاکم بر جامعه و دولت آمریکا به خود گرفت.
خشونت بیحد و حصر پلیس آمریکا به خصوص در برابر اقلیتهای رنگینپوست و بیش از همه سیاهان، موضوع تازهای نیست. آمارهای سالهای اخیر نشان میدهند که بهطور میانگین، هر روز یک نفر سیاهپوست بیسلاح توسط مأموران پلیس در آمریکا به قتل میرسد. از آن گذشته، بسیاری از این قتلها حتی گزارش نمیشوند. بهتازگی با رواج گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی موارد بیشتری از این رفتارهای ددمنشانه به آگاهی همگان میرسد. با این همه در اکثر قریب به اتفاق این موارد، با وجود شواهد کامل در رفتار غیرقانونی افراد پلیس، به دلیل مصونیت قانونی و همکاری نزدیک دستگاه قضایی با نیروی پلیس، مأمور خطاکار مشمول مجازات نمیشود.
اشاعۀ نژادپرستی و بیگانههراسی در میان طبقات محروم و زحمتکش جامعه تفرقه میاندازد، و لذا ابزاری در دست طبقات حاکم برای اعمال سلطه است. وضع اقتصادی طبقۀ کارگر سفیدپوست آمریکا، که بخش اعظمی از طرفداران دونالد ترامپ را تشکیل میدهند، در چند سال اخیر وخیمتر شده است. دولت ترامپ به جز پارهای از حرکات نمایشی، کاری در جهت بهبود وضع این طبقۀ انجام نداده است. به همین جهت بیش از پیش کوشش میکند با دامن زدن به تمایلات نژادپرستانه و ضدیت با مهاجران و مسلمانان، حمایت این بخش از جامعه را برای خود حفظ نماید.
3. جنبش مردم
گروههای مختلف مردم، به ویژه جوانان (چه رنگینپوست و چه سفیدپوست) خشمگین از رفتار غیرانسانی پلیس؛ به جان آمده از بیکاری و فقرو بیاعتنایی و ناتوانی دولت ترامپ در جلوگیری از شیوع بیماری مرگبار ویروس کرونا، به خیابانها آمدند. شعارهای تظاهرکنندگان که در ابتدا دربارۀ رفتار خشن پلیس بود، به سرعت مبدل به خواستههای ریشهایتری گردید. تظاهرکنندگان خواستار انحلال ادارات پلیس شهرها، حذف و یا تعدیل بودجۀ پلیس و اختصاص مبالغ بازیافته برای مبارزه با فقر و بیخانمانی شدند. سپس شعارهای تندتری مانند «تا عدالت نباشد، آرامش نخواهد بود» و «تا شغل نداشته باشیم، اجاره نمیپردازیم» ظاهر شدند.
خانم آمنه احمد، استاد حقوق دانشگاه ایالتی اوهایو، طی مقالهای که در روزنامۀ نیویورک تایمز۲ به چاپ رسید، تحلیل عمیقی از ابعاد این جنبش و خواستهای آن ارائه کرد. به اعتقاد او این جنبشی خلقالساعه نیست، و ثمرۀ سالها کار تشکیلاتی گروههای مختلف مبارز اجتماعی است. این جنبش از تمام تجربیات جنبشها واعتراضات دو دهۀ گذشته، درس گرفته است. جنبش وال استریت (در سالهای 2009-2010) بیشتر بر تفاوت روزافزون ثروت میان گروهی اندکشمار از جامعه با اکثریت عظیم مردم تأکید داشت. جنبش در شهرهای فرگوسن، بالتیمور، سنتلوئیس و ... بر بی رحمیهای پلیس و تبعیض نژادی متمرکز بود. جنبش استندینگ راک (Standing Rock)، در سالهای 2016-2017، اعتراض مردم بومی سرخپوست ایالت داکوتای شمالی به احداث خط لولۀ نفت بود، که با حمایت گروههای متعددی از طرفداران محیط زیست همراه شد. تأکید این جنبش بیشتر بر حقوق پایمال شدۀ اقلیت سرخپوست این کشور و مسأله انهدام محیط زیست بود. جوانان سفیدپوست طبقۀ متوسط نیز در طی این سالها زیر فشار روزافزونی قرار گرفتهاند. شهریههای سنگین دانشگاهها، وامهای کمرشکن دانشجویی، از میان رفتن سریع فرصتهای شغلی برای فارغالتحصیلان دانشگاهها، جنبههای مختلفی از این فشارهاست. جنبش طرفداران برنی سندرز، نامزد سوسیال دموکرات ریاست جمهوری، توانست بسیاری از نیروهای جوان سفیدپوست ناراضی را فعال کرده و آنها را به میدان عمل سیاسی- اجتماعی بکشاند. اما واکنش و مقاومت سرسختانۀ کادر رهبری حزب دموکرات در برابر سندرز و در برابر هرگونه تغییری در ساختار محافظهکارانه و سیاست راستگرای حزب در چند دهۀ گذشته، موجب دلسردی و ناامیدی این جوانان گردید. همین سرخوردگی، یکی از دلایل شرکت بیشتر سفیدپوستان در کنار سایر گروههای نژادی در تظاهرات اخیر است. در این جنبش مشارکت گروههای مختلفی را میبینیم که طی این سالها مشغول فراگیری، تبادل تجربیات و ائتلاف میان یکدیگر بودند. بیسبب نیست که ابعاد و وسعت این جنبش بسی فراتر از همۀ حرکتهایی است که در دو دهۀ گذشته شاهدش بودهایم.
مواضع چپگرایان و گروههای مترقی
نیروهای چپ و مترقی بهطور کلی از تظاهرات مردم پشتیانی کرده و بسیاری از اعضایشان در این تظاهرات شرکت داشتهاند. اغلب این نیروها راه حل فوری را شکست دادن ترامپ در انتخابات ماه نوامبر میبینند. به تحلیل بخشی از نیروها و سازمانهای متمایل به چپ سوسیال دموکرات و رهبری فعلی حزب کمونیست آمریکا، ترامپ و دستگاه دولتی او نمایندۀ نیرویی فاشیستی هستند که قدم به قدم، به سمت قبضۀ کامل قدرت در جامعۀ آمریکا پیش میروند. لذا بنا بر وظیفۀ عاجل شکست فاشیسم، تمام نیروهای چپ و مردمی باید با رهبری حزب دموکرات و دولت پنهان۳ برای این هدف وارد ائتلاف شوند.
این نیروها برای استدلال این موضع خود مثالی تاریخی از صفبندی نیروها در آلمان جمهوری وایمار- پیش از به قدرت رسیدن کامل فاشیستها به رهبری هیتلر- را ارائه میکنند. آنها معتقدند که کمونیستهای آلمانی به دلیل عدم همکاری با نیروهای سوسیال دموکرات، دستیابی هیتلر به قدرت را تسهیل نمودند. اشتباهی که نباید دوباره تکرارش کرد. به نظر میرسد که دو ایراد بر این استدلال وارد باشد:
اول:
در این قیاس، از سرکوب و کشتار کارگران انقلابی و کمونیستهای آلمان به دست نیروهای تحت رهبری سوسیال دموکراتها در سالهای بعد از جنگ جهانی اول، سخنی به میان نمیآید. فراموش نکنیم که روزا لوکزامبورگ و کارل لیب کِنِشت رهبران انقلابی کمونیست به دستور همین رهبران سوسیال دموکرات به قتل رسیدند. بنابر این محکوم کردن یک جانبۀ کمونیستهای آلمان در ائتلاف نکردن با دشمنان و قاتلین خود، ندیدن روی دیگر سکه است.کادر رهبری محافظهکار و راستگرای حزب دموکرات نیز در انتخابات 2016 و هم در انتخابات مقدماتی داخل حزب در سال جاری، با تمام قدرت علیه سندرز و طرفدارانش کودتا کرده و از هیچ اقدامی، حتی تقلب برای جلوگیری از گزینش او به عنوان نامزد نهایی حزب در انتخابات ریاست جهموری فروگذار نکرد. با انتخاب سندرز به عنوان کاندیدای حزب به جای هیلاری کلینتون، در 2016 ،ای بسا که هرگز ترامپ به کاخ سفید راه پیدا نمیکرد.
دوم:
یکسان انگاشتن ترامپ و دارودستۀ او با هیتلر و فاشیستهای آن زمانِ آلمان ، مشکل دوم این استدلال است. ترامپ را باید نمایندۀ بخشی از جناح بورژوازی دانست که سالها در رقابت با جناح ابرثروتمندان حاکم، افرادی چون راکفلرها، مورگانها وهمین طور میلیاردرهای نوکیسۀ «سیلیکون ولی» چون بیل گیتس، جف بزوس و مارک زاکربرگ، عقب ماندهاند. ترامپ حداقل در دوران ریاست جمهوری کنونی خود نشان داده که چندان با دخالت نظامی برای ادامه و گسترش جنگهای منطقهای و حضور نیروهای آمریکایی در مداخلات خارجی موافق نیست. برای یک رهبر فاشیست، شیوع کرونا در کشور فرصتی طلایی است برای اعلام حالت فوقالعاده و سرکوب شدید مردم. اما در عملکرد ناتوان، دودل و خودشیفتۀ ترامپ در رویارویی با شیوع این بیماری، هیچ اثری از این اقدامات دیده نمیشود. این استدلال به جای تحلیل ترامپ به عنوان نشانه یک بیماری، او را عامل اصلی بیماری میشمارد. گرایش هیأت حاکمۀ آمریکا به حرکتهای فاشیستی با ترامپ آغاز نشده است. استفاده از نیروهای فدرال و سرکوب شدید تظاهرکنندگان بر ضد اجلاس ناتو در سال 2012 در شیکاگو، ربودن گروهی از تظاهرکنندگان و زندانی کردن آنها در زندانهای ناشناس در دوران ریاست جمهوری اوباما، عملی مشابه با اعزام نیروهای نظامی فدرال به شهر پورتلند برای سرکوبی تظاهرکنندگان به دستور ترامپ است.
اما چنین استدلالی کاملاً مقبول جناح چپ حزب دموکرات بوده و رهبری حزب نیز آن را همجهت با تلاش در تحکیم حاکمیت خود میبیند. رهبری حزب بعد از حذف قاطع سندرز، ناچار شد که به نامزدی شخصی چون جو بایدن، با وجود سن بالا و مشکلات سلامتی او رضایت دهد. با رایزنیهایی که در پشت صحنه ادامه داشت، بایدن نهایتاً با فشار شدیدی که از جانب باند خانم کلینتون اعمال شد، به انتخاب خانم کاملا هریس در مقام معاون خویش تن داد. خانم هریس دورگۀ هندیــ جامائیکایی، سناتوری از کالیفرنیا است که در مبارزات انتخاباتی برای نامزدی ریاست جمهوری حزب دمکرات شرکت کرد، ولی به دلیل حمایت کمی که از او شد، به نفع بایدن از نامزدی کناره گرفت. وی قبل از راهیابی به مجلس سنا، دادستان عمومی ایالت کالیفرنیا بود و کارنامه دادستانی او کارنامه یک مأمور خشن و مجری خشک قانون است. نکته قابل توجه اینکه، در صورت کناره گیری بسیار محتمل بایدن، خانم هریس میتواند بینیاز از رأی مردم، مقام ریاست جمهوری آمریکا را احراز نماید و بهتر از بایدن سیاستهای راست میانۀ رهبری حزب را به پیش ببرد.
سیاستهای دو رقیب نهایی از حزب جمهوریخواه و دموکرات
سیاستهای دارو دستۀ ترامپ کاملاً منطبق با خط مشی حزب جمهوریخواه نیست. اما بخشی از تفاوت سیاستهای میان بایدن و ترامپ را باید مربوط به اختلافات معمول میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه دانست. اختلافاتی که ناشی از تضاد منافع طبقاتی دو جناح از طبقۀ حاکمۀ آمریکا است. در یک تقسیمبندی ساده، سرمایهداران حامی دموکراتها بیشتر از معاملات برون مرزی، کسب سود میکنند، در نتیجه آنها جانبداری بیشتری نسبت به اتحادهای بینالمللی، تجارت جهانی و جهانی شدن دارند. آنها در رسیدن به اهداف استراتژیک کشور در صحنۀ بینالمللی، بیشتر بر روی قدرت نرم سازمانهای اطلاعاتی و استفاده از جنگهای نیابتی تکیه دارند. هرچند که در دهههای اخیر، شاهد موارد زیادی از اعزام نیروهای نظامی به بهانۀ «حمایت از حقوق بشر» به دستور رئیسجمهورهای دموکرات بودهایم. سیاست دموکراتها در داخل، برای جلب حمایت اتحادیهها و اقلیتهای رنگینپوست، اعمال بعضی سیاستهای رفاهی و حمایت از مهاجرین است. آنها طرفدار حفظ محیط زیست بوده و با وضع قوانین سختتری برای جلوگیری از آلودگی محیط، در فعالیت سرمایهداران داخلی محدودیتهایی ایجاد میکنند. شرکتهای بزرگ نفتی، اَبَرشرکتهای مالی وال استریت، شرکتهای عظیم سیلیکون ولی، راکفلرها، خانوادۀ گیتس، جف بزوس... نمایندگان اصلی این جناح سرمایهداری میباشند. «شورای روابط خارجی»۴ و «انستیتوی بروکینز» را میتوان ازاندیشکدههای اصلی این جناح به شمار آورد.
جناح طرفدار جمهوریخواهان، سرمایهدارانی هستند که منبع اصلی کسب سودشان بیشتر در داخل کشور است. صاحبان کارخانههای بزرگ اسلحهسازی که بیشتر در صدد فروش محصولات خود به وزارت دفاع و کشورهای دیگرند. سرمایهداران طرفدار استخراج نفت شیل در داخل کشور. این جناح مخالف مهاجرین و درهمآمیزی نژادی هستند و با دادن هرگونه امتیاز به زحمتکشان و مردم طبقات متوسط مخالفاند. آنها از مذهب و شبهدانش (از جمله نفی روند گرمایش زمین) برای حفظ حاکمیت خود استفاده میکنند. جمهوریخواهان توسط شرکتهای متعلق به برادران کُک ، مؤسسات و بنیادهایی متعلق به خانوادههای مرسر، دواسها (بتسی دواس وزیر آموزش، و برادرش اریک پرینس صاحب ارتش مزدور بِلَک واترز)؛ و خانوادههای اِسکیف، کریشنِر، کورز و.... حمایت مالی میشوند. «انستیتوی هوور»، «بنیاد هِریتِیج» و «شورای تبادل قانونگذاری آمریکا» ( ALEC) از اندیشکدههای این حزب به شمار میآیند.
ترامپ اما سیاستمداری حرفهای از حزب جمهوریخواه نیست و این حزب با اکراه و تنها در پایان مبارزات انتخاباتی سال 2016، به حمایت از او تن درداد. سرخوردگی و انزجار مردم در بسیاری از کشورهای جهان، از ادامۀ وضع موجود و فساد و دورویی سیاستمداران حرفهای، آنها را به انتخاب عوامفریبانی راستگرا چون بوریس جانسون (در انگلستان)، خاویر بولسونارو (در برزیل) و امثال آنها سوق داده است. یکی از دلایل محبوبیت ترامپ درمیان بخشی از کارگران سفیدپوست آمریکایی، همین عدم تعلق به گروه سیاستمداران سنتی است.
ترامپ معمولاً خارج از عرف و سنتهای رایج دستگاه سیاسی عمل میکند. در زمینۀ سیاست خارجی، او حداقل تا بهحال نشان داده که سیاست ملایمتری را نسبت به دموکراتها و جمهوریخواهان پیشین (بوش پدر و پسر) درپیش گرفته است. هرچند که او با ترور ژنرال قاسم سلیمانی و تلاش برای کودتا در ونزوئلا دست به تحریکاتی هم زد، اما تا کنون جنگ جدیدی را شروع نکرده و کوشیده است نیروهای آمریکایی را از افغانستان و سوریه خارج نماید، که در هر دو مورد با مخالفت و خرابکاری دموکراتها، کنگره و دولت پنهان مواجه بوده است. عملاً فشار او بر کشورهایی چون آلمان و کرۀ جنوبی در زمینۀ قبول سهم بیشتر از هزینههای نگهداری نیروهای آمریکایی در این کشورها و یا کاهش تعداد این نیروها با مخالفت شدید شورای روابط خارجی روبرو شده است. ترامپ با واسطهگی دامادش جرد کوشنر، روابط بسیار نزدیکی با راستترین جناح سیاستمداران اسرائیلی (حزب لیکود و نتانیاهو) دارد. هیچ کدام از رؤسای جمهورآمریکا قبل از ترامپ، در باج به دولت اسرائیل، یا به رسمیت شناختن اوروشلیم، به عنوان پایتخت اسرائیل، به اندازۀ ترامپ بیمحابا نبودهاند.
نگاهی به برنامههای اعلام شده توسط جو بایدن، حکایت از آن دارد که سیاستهای داخلی او، بیشتر در جهت انجام اقداماتی به نفع عامۀ مردم است، و در تبلیغات انتخاباتی خود از ادامۀ سیاستهای اوباما، البته به نحوی ضعیفتر سخن میگوید. طرفداران برنی سندرز و گروهی از جناح چپ حزب دموکرات سعی دارند که با استفاده از اهرمهای فشارخود، او را به سوی اتخاذ مواضعی مترقیتر سوق دهند.
در مورد برخورد با ایران، اختلاف میان برخورد این دو، باز هم پیچیدهتر است. از سویی به عقیده برخی از ناظران (هم چون پروفسور آبراهامیان) ترامپ در صورت رسیدن به دور دوم، فشار بر ایران را دو چندان خواهد کرد. از سوی دیگر در زمان انتخابات ، 2016بسیاری از صاحبنظران (همچون سمیر امین و دیگران)، در تحلیلهای خود رهبری حزب دموکرات (هیلاری کلینتون، و هریس...) را جنگطلبتر میدیدند. بایدن و دموکراتها در تبلیغات انتخاباتی خود از بازگشت آمریکا به توافق اتمی 1+5 با ایران (برجام) سخن میگویند، هرچند که هدف آنها از این ادعا، بیشتر تأکید بر درستی سیاست اوباما (و بایدن به عنوان معاون او) و مخالفت مستقیم با سیاست ترامپ است که زیر پا گذاشتن این توافق را جزو اولویتهای اصلی خود قرار داده بود. حزب لیکود در اسرائیل، مقامات عربستان سعودی و شیخنشینهای مخالف ایران، از آخرین تحولات و تضعیف موقعیت ترامپ برآشفته شده و تمام اهرمهای فشار خود را بهکار انداختهاند تا شاید در همین چند ماه باقی مانده از دوران ریاست او، تنش میان آمریکا و ایران را حدت بیشتری ببخشند.
اما سیاست راهبردی ایالات متحده در قبال ایران، دیر زمانی است که با توافق میان جناحهای اصلی طبقۀ حاکم آمریکا تعیین شده است. و وجود این یا آن شخصیت در کاخ سفید تنها میتواند موجب تغییرات تاکتیکی در اجرای آن شود. تغییر رژیم در ایران، به عنوان فتح خاکریز اول در جنگ سرد با چین و روسیه ، هرگز اولویت خود را در سیاست خارجی آمریکا از دست نداده است.
نظریهای بر آن است که با اعمال فشار بیشتر از سوی چپ، دموکراتها امکان بیشتری برای اصلاح و انجام سیاستهای اجتماعی به سود عامۀ مردم دارند. این نظریه را نمیتوان عمومیت داد. روزولت رئیسجمهور دموکراتی بود که با اعمال فشار از سوی چپ، متمایل به انجام سیاستهای مردمی بسیاری شد. در حالیکه بیل کلینتون، علیرغم تمام فشارهای نیروهای مترقی، دست به اِعمال چنان سیاستهای غیرمردمی زد که انجام آن در زمان ریاست جمهوریخواهانی چون ریگان هم غیرممکن به نظر میرسید. اوباما کنگره را وادار به تصویب قانونی کرد که مطابق آن بازداشت نامحدود شهروندان آمریکایی بدون اتهام و یا محکومیت، رسماً مجاز گردید. قانونی که جرج دبلیو بوش از طرح آن اکراه داشت.
جهت آتی سیر وقایع
علیرغم دستگیریهای وسیع و همراه آن کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از تظاهرکنندگان، هنوز تظاهرات در بعضی از شهرها به شدت ادامه دارد. بسیاری از مقامات دولتی در سطح محلی و ایالتی ضمن ابراز همبستگی با خواستههای تظاهرکنندگان، اقدامهای معینی در جهت محدود کردن خشونت و مصونیت پلیس، و کاستن از بودجههای انتظامی در شهرها را در دست بررسی و اجرا دارند. بسیاری از مجسمهها و بناهای یادبود سردمداران بردهداری توسط مردم منهدم شدهاند. پارهای از احکام جدید دیوان عالی کشور نشان از آن دارد که، این بالاترین نهاد قضایی کشور، که اکثریت آن را محافظهکاران راستگرا تشکیل میدهند، متوجه خشم مردم شدهاند. تظاهرات، شکاف میان بخشهایی از هیأت حاکمه را عمیقتر ساخته است. بخش بزرگی از رسانههای حاکم، به دلیل خصومتی که با ترامپ دارند، همدردی بیشتری با تظاهرکنندگان و خواستههایشان نشان داده و اخبار خشونت پلیس، و استفاده از نیروهای دولت فدرال برای سرکوب تظاهرات را بیشتر منعکس مینمایند.
حزب دموکرات از این فرصت بیشترین بهرهبرداری را کرده است. اما شخص ترامپ، سرسختانه در موضع مخالفت با خواستهای تظاهرکنندگان و در پی جلب ارتجاعیترین عناصر نژادپرست در میان مردم است. میزان محبوبیت جو بایدن که قبل از شیوع کرونا و تظاهرات مردم، در نظرسنجیها بسیار پائینتر از ترامپ بود، اکنون افزایش یافته و اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، احتمال شکست ترامپ در انتخابات بالا خواهد بود. بیکاری و استیصال ناشی از شیوع بیماری، حتی بسیاری از طرفداران ترامپ را نیز از ضعف مدیریت و نادانی او ناراضی کرده است.
چاپ مقاله پروفسور آمنه احمد در نیویورک تایمز نشانهای است ضمنی بر عزم جناح فوق ثروتمند برگزیدگان حاکم بر انجام پارهای اصلاحات اساسی. چنان که میدانیم نیویورک تایمز یک رسانه مردمی نیست و درج این مقاله در آن از سر اعتقادی واقعی به حقوق دموکراتیک مردم نمیباشد. این همان رسانهای است که برای توجیه تصمیم برگزیدگان حاکم در آمریکا برای حمله به عراق، اخبار دروغ در مورد سلاحهای کشتار جمعی در عراق را بیپروا انتشار داد. کار به جایی رسیده است که حتی خانم مادلین آلبرایت (وزیر امور خارجۀ دولت کلینتون) هم از خطر فاشیسم در آمریکا سخن میگوید. همصدایی بخشی از نومحافظهکارانی چون خانوادۀ بوش، جان بولتون، و مِیت رامنِی با دموکراتها در اعتراض به سیاستهای ترامپ، نشانۀ دیگری است که بخش کلان سرمایهداران حاکم، سرمایههای فراملیتی و نهادهای امنیتی کشور (سازمان سیا و ...) از همان ابتدا ترامپ را برای مدیریت امپراطوری خود نامناسب یافته و به همین سبب با همکاری دموکراتها، افسانۀ راشیا گیت۵ را برای او ساز کردند. آنها موافق ادامۀ ریاست جمهوری ترامپ برای دور دوم نبوده و درصددند دموکراتی را به کاخ سفید بفرستند که تا حدی هم بتواند با انجام پارهای اصلاحات، خشم مردم را فرونشاند. همانطور که مثلا در مورد رؤسای جمهوری بعد از بوشها (پدر و پسر هر دو) دیدهایم، معمولا وقتی که جمهوری خواهان فشارهای اجتماعی را به حداکثر میرسانند، رئیسجمهور دموکراتی به صحنه میآید و اوضاع را اندکی تعدیل میکند. اما این الزاماً به معنای تکرار دَوَرانی چشمانداز سیاسی در آمریکا نیست. با بدتر شدن وضعیت ایالات متحده از لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی؛ و قدرت گرفتن چین و روسیه، وضعیت آمریکا گرفتار مارپیچی رو به افول است.
هرچند که دل بستن به حل مشکلات موجود در جامعۀ آمریکا به شرط انتخاب نامزد یکی از دو حزب حاکم، تنها نشانۀ سادهانگاری سیاسی است، اما در دوران مبارزات انتخاباتی، و بهویژه در حال حاضر، مردم آمریکا بیشترین توجه را به سیاست نشان میدهند. و با توجه به بحران موجود در هیأت حاکمه، این چند ماه باقی مانده تا انتخابات، فرصتی است در اختیار نیروهای چپ واقعی تا اقدامات ترویجی و افشاگرانۀ خود را شدت بخشند.
اینکه برندۀ انتخابات آتی، تا چه حد مجبور به حل مسایل حاد و انجام اصلاحات در این کشور شود، بستگی به قدرت یا ضعف جنبش مردم در ماههای آینده دارد.
پانوشتها
۱. عنوان کتابی نوشتۀ پل ماتیک (Business As Usual). در مورد آنچه که بعد از بحران سالهای 2008-2009 در صحنۀ اقتصاد آمریکا رخ داد.
۲. پروفسور آمنه احمد: «چپ دوباره جهان را میسازد» (نیویورک تایمز، 11 ژوئیۀ 2020)
۳. اصطلاح «دولت پنهان» اشاره به نهادهای امنیتی – نظامی و سیاستمداران ذینفوذ پشت صحنه دارد.
۴. اندیشکدهای بسیار مقتدر که سالها قبل توسط خانوادۀ راکفلر تأسیس شد و نقش بسزایی در تعیین سیاستهای دولت آمریکا دارد.
۵. اشاره به ادعاهای ساختگی حزب دموکرات و دولت پنهان در یاری رساندن دولت روسیه به انتخاب ترامپ است.