To your eternity

To your eternity

Lär


به عنوان اطلاعات عمومی باید بدونین که من در مقابل کاراکترهای مو سفید توی انیمه‌ها کاملا خلع سلاح ام... و این موضوعی بود که منو به سمت این انیمه کشوند. عه... یک کاراکتر مو سفید... با یه گرگ قطبی😍 دوتا کراش... بذار برم ببینم چطوریاس.😇

و من همون دقایق ابتدایی قسمت اول:

و خب به عنوان اطلاعات عمومی دوم درباره‌ی خودم باید بگم که وقتی توی یک محتوا، حالت بالا بهم دست بده، این یعنی این محتوا تایپمه و قراره داغون بشم بات ایت هرتز سو گود.🗿

خب...

انیمه اونطور که به نظر میاد شاد یا غمگین خالص نیست. و واقعا بهتون پیشنهاد میکنم اصلا درباره‌اش سرچ نکنین. چون ممکنه اسپویل بشین و اسپویل شدن واسه این انیمه که غیرقابل پیش‌بینی بودنش جزو بهترین نقاط قوتشه، این نقطه‌ی قوت رو از بین میبره.

داستان درباره‌ی موجود نامیراییه که بدون اسم و بدون جسم و هویت و احساس و هرچیزی که یه موجود زنده رو «زنده» می‌کنه، به شکل یک گوی سفید روی زمین رها میشه و به گفته‌ی خود انیمه، تحریکات ان که اونو به حرکت، رشد، پیشرفت، تلاش و جذب بدن‌های فیزیکی وا می‌دارن.

تحریکاتی مثل محبت، خشم، گرسنگی، آرزوها، اهداف نیمه‌تموم، راه‌های نرفته، درد، وابستگی‌... که اگه انیمه رو ببینین، کاملا متوجه میشین تک تک این تحریکات رو برای کدوم کاراکترها به کار بردم. :)))

که البته کاراکتر بی‌احساس و بی‌هدف و بی اسم و رسم و لال ما... خیلی خیلی به طرز کنایه آمیزی به آدمای معمولی شباهت داره. رشدی که میکنه... و اینکه پایه ترین دارایی‌هاش، یعنی بدن و اسمش متعلق به خودش نیستن و بهش «داده» شدن... و کاراکتر تمام مدت در تلاشه هویت خودشو پشت همه‌ی این دارایی های عطا شده و تحریکات مختلف پیدا کنه.

همینطور که مشخصه انیمه شخصیت پردازی بی‌نقصی داره و به طرز وحشتناکی شما رو به هر کاراکتری که وارد داستان میشه دلبسته میکنه و هرکدومشون به شکلی برای شما قابل درک ان. حتی شخصیت منفی اصلیش...

علاوه بر تک تک کاراکترا به طور جداگانه، ارتباطی که بین این شخصیت‌ها هم هست و به هم متصلشون میکنه خیلی خیلی زیباست و هرکدوم پر از احساسات مختلفه. ارتباطات انسانی توی این انیمه حرف اول رو میزنن و خیلی خوب بهشون پرداخته شده... چون شخصیت اصلی ما باید این ارتباطات و احساسات رو دریافت و تحلیل کنه و رشد کنه.

چون شاید یک موجود نامیرا و پرفکت به نظر بیاد، اما به شکل جالبی، انسان‌های پر از ایراد و خاکستری هم برای این موجود نامیرا، یک الگوی پرفکت جلوه میکنن و این موجود افسانه ای ازشون یاد میگیره. و واااقعا این یادگیری اون رو همزمان هم شبیه به انسان‌ها و هم بی نقص‌تر از قبل می‌کنه.

و خودش هم به یک موجود افسانه‌ای ای تبدیل میشه که اشتباه میکنه، میترسه، شکست میخوره، به دوست نیاز داره، ضعیفه، وابسته‌اس... و همزمان قویه، باشکوهه، مستقل و باهوشه.

کاراکتر های دیگه هم از این قاعده مستثنی نیستن. همه‌شون در جایگاه خودشون میدرخشن و عالی عمل میکنن، درحالی که مقداری از این قدرت رو از «ارتباطات انسانی» دارن.

اینجا دوست دارم اشاره کنم که اگه انیمه رو دیدید، قسمت دوازدهم و جایی که رومنس داستان توی نقطه‌ی اوج خودشه، با خودتون بگید: آه... اینجا همونجاییه که فاطمه قلبش رو جا گذاشته.

روایت بی‌نقص داستانش توی قسمت دوازدهم بیشتر از همه به چشم میاد و باعث شد من به شخصه برای بار هزارم نویسنده شو تحسین کنم.

گفته بودم نویسنده‌ی این انیمه، همون نویسنده‌ی سینمایی مورد علاقم، یعنی سایلنت وویسه؟ :)))

آیا همین دلیل کافی برای عمیق و محشر بودنش نیست؟

جز روایت، سکانس‌ها و قاب بندی تصاویر و گرافیک هم بسیااار چشم‌نواز و زیباست و حتی معنی‌دار‌.

و علاوه بر این... موسیقی متنش...

وای موسیقی متنش...😭😭😭

یک تم خاورمیانه‌ای خیلی قشنگ داره که سکانس‌های غمگین میاد و دلتونو آتیش میزنه و میره.

اگه تم کلی اما تا حدی نامحسوس خاورمیانه‌ایِ پوشش‌ها و مکان‌های انیمه رو نادیده بگیریم.

پس در نهایت گرافیک خوب و کارگردانی عالی، با نویسندگی بی‌نقصش همراه شدن... تا انیمه سریالی مورد علاقه‌ای برای من بسازن که اولین محتوایی بود که همون قسمت اول موفق شد منو به گریه بندازه.

و این اتفاق بارها در طول انیمه تکرار میشه. از ذوق، از غم، از عشق یا شاید از عمق احساسات ممکنه بارها گریه‌تون بگیره و خب... تا اینجا این انیمه رکوردداره برای من. هیچوقت سر یک انیمه، فیلم، کتاب یا هرچی، انقدر گریه نکرده بودم... که کردم.

شروع عالی، ادامه و پایان عالی و کلی احساسات مختلف و هیجان زیاد و حتی خنده و کمدی لطیف و دوستی‌ها و غم زیباش... چیزیه که ازش توی خاطرم میمونه.

و در پایان، جمله‌ی تاثیرگذار این انیمه:

- قول بده منو به خاطر بسپری... تا ابد.


Report Page