نگاهی به وضعیت فساد سیستماتیک در محیط های علمی و پژوهشی (2)

نگاهی به وضعیت فساد سیستماتیک در محیط های علمی و پژوهشی (2)

هاجر داهیم

سلامت و رفاه برای مردم و کیفیت آموزش باید از مهمترین اولویت های هر مجموعه ای باشد که نام مقدس دانشگاه را بر خود گذاشته است ولی آیا با شرح این ماجرا فارغ التحصیلان ما با رعایت حداقل استانداردها تربیت می شوند؟ کدام یک از مدیران دانشگاه و وزارتخانه و نهادهای ذیربط مسئولیت این نوع تربیت و آموزش دانشجو را می پذیرند؟ این شرح جامعه فرهیخته و دانشگاهی و تحصیل کرده این ملت است که قرار بوده برای شناسایی و رفع مشکلات جامعه و کشور و مردم تاسیس شود و این افراد خود را وقف آن کنند!

اگر صادقانه خودمان را در معرض قضاوت قرار دهیم می بینیم که ما به آن چه که به آن "دزدی ملایم"می گویند مبتلا شده ایم و سعی در آن داریم که به هر حیلتی که شده است خود را بسیار بیشتر از خود واقعی مان و جایگاه علمی مان نشان دهیم تا منفعت بیشتری از منابع مادی موجود در محیط کارمان نصیب ما شود. با همین رویه فقط به دنبال گرفتن یک برگه کاغذی هستیم که بر خلاف خود اظهاری مان ما را بالاتر و والاتر نشان دهد. به کرات این حرف های جدی را در قالب شوخی که متاسفانه جدیتی تلخ در پشت خود نهان دارد به یکدیگرگفته ایم که هدف ما از گواهی شرکت در کنگره و سمینار و بازآموزی و مقاله و ارزشیابی و غیره فقط چنج کردن آن به یک منفعت مادی در محیط کاری است. اگر صادقانه نگاه کنیم چند نفر از ما شایستگی جایگاه علمی اشغال شده را داریم. هویت ما در اچ ایندکسی تعریف می شود که در فضای مجازی حیات دارد. به عبارت دیگر؛ با ناراستی، نمرات خود را بیش از واقعیت اعلام می کنیم و کسی هم ( حتی هیئت ممیزه) نه تنها معترض آن نیست، بلکه با چشم پوشی عامدانه افراد متقلب و متخلف را نیز تشویق می کند تا از قافله به اصطلاح تولید علم عقب نمانند! زیرا همه از باطن هم خبر داریم. در حالی که کشورهای پیشرفته با تمام توان و جدیت به دنبال پیشرفت دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی و پژوهشی خود مطابق آخرین استانداردهای بین المللی هستند، ما در یک فضای توهمی خودساخته حسرت دیروز دانشگاه را می خوریم و روزبروز این بحران جاهلانه بیشتر بر پیکره ملت و کشور آسیب می زند. به گونه ای که تفهیم اصولی ترین و بدیهی ترین موارد نیز به مسئولان دانشگاهی غیر ممکن شده است. متأسفانه دانشجویان با نگاه غالب و حق به جانبی مبنی بر اینکه علم به دردمان نمی خورد و تحقیر جایگاه علم و مقام استاد و عالم و معکوس کردن ارزش ها، در مقابل آموختن و یادگیری جبهه گیری می کنند و آن را به سخره می گیرند. در مقابل، فقط از کردار ما یاد می گیرند و با این مشی و منش تربیت شده و به جای آنکه تبدیل به عناصر کارآمد و مسئولیت پذیر شوند، به فکر رسیدن به اهداف شخصی خود هستند و در این راه نیز به هیچ اصول اخلاقی پایبند نبوده تا بتوانند منفعتی ببرند. با این اوصاف که دانشگاه های فعلی، در امر آموزش، عملکرد قابل قبولی ندارند، حتی اگر 6 ماه دانشگاه ها تعطیل شود تنها اتفاق خوشایندی که خواهد افتاد این است که مصرف آب و برق و گاز و خدمات کمتر خواهد شد و بر افزوده شدن جمعیت سیاهی لشکر فارغ التحصیلان دانشگاهی متوقع و بیسواد، وقفه ای ایجاد خواهد شد. به چه کسی باید این واقعیت تلخ را بگوییم که دانشجو به عنوان یادگیرنده و استاد به عنوان مدرس از کلاس و آزمایشگاه فراری هستند به طوری که باید همه را با ضرب و زور و تهدید حضور و غیاب در محیط علمی نگه داشت. مصیبت عظمی زمانیست که کنگره ها، سمینارها و کارگاه ها و حتی جلسات بصیرت افزایی و غیره فقط با تهدیدهای مختلف و به منظور پر کردن صندلی ها و مشروط کردن آن برای ترفیع پایه و ارتقا امکان پذیر می شود. در این موارد پس از اطمینان یافتن از حضور کامل، گواهی ها صادر می شود و اگر در ابتدای کنگره گواهی به افراد داده شود هیچ کس دیگر نخواهد ماند تا صندلی ها را پر کند و نمایش جالبی برای رسانه ها فراهم شود تا به عمق دانش و علم دوستی ما پی ببرند. به ندرت دیده می شود که استاد خارج از تهدیدها و تطمیع های دانشگاه، بر حسب علاقه یا بر حسب کنجکاوی به بررسی موضوعات علمی بپردازد. این درد را به کجا باید ببریم که دانشجو و استاد وقت پرداختن به علم را ندارند و اعجاب آور اینکه مسئولین دولتی هم در توهم پیشرفت دانش و پژوهش کشور هستند. همه این داستان‌ها برای آن است که من نوعی، مدرک یا گواهی کاغذی شرکت در کنگره، کارگاه بصیرت افزایی، مقاله ارزشیابی و غیره را به دست آورده و به مسئولین بدهم تا مطابق آن مراتب ترفیع پایه و ارتقای من انجام شود. حتی گاهی فرد دیگری را به جای خود می فرستیم و گاه هزینه ای هم می دهیم تا برود و به جای من بنشیند که مثلا حضور دارم و گواهی برایم بگیرد تا ارتقا بگیرم و به خودم بیش از پیش افتخار کنم. ما رسیدن به این هدف را از طرق غیر مشروع نوعی زرنگی محسوب کرده و آنان که زرنگ ترند برای رسیدن به موقعیت و مقام ها شایسته تر که هم بین دانشجویان و هم بین اعضای هیأت علمی موارد زیادی از آن قابل مشاهده است. همه از علم فراری ولی در عین حال همه عاشق پروفسور شدن هستیم و علم و پژوهش بهانه ای بیش نیست. در رابطه با دزدی ملایم گفته می شود که افراد به ظاهر درستکار در قبال اموال مؤسسه و حقوق دیگران حساسیت کمتری دارند و چون به غلط آن ها را از خود می دانند به حقوق آنها تعدی می کنند. کمتر اتفاق می افتد که کارمندان یک مجموعه به طور مستقیم از محیط کاری شان چیز گرانقیمتی بردارند ولی به راحتی کلاس مان را سمبل می کنیم یا در زمانی که باید در محل کارمان باشیم جیم می زنیم. به دانشجوها نمره می دهیم تا احترام و توجه بخریم و ارزشیابی مان مورد تأیید قرار بگیرد. اسممان یا اسم فلان دوست یا فامیل مان را در یک پروپوزال یا مقاله یا کتاب یا طرح مثل ژویروس ها اینتگره می کنیم. یا به طرقی به دانشجویان شیرفهم می کنیم که نمره قبولی شان منوط یه نمره ارزشیابی بالاست یا دفاع از تزشان مشروط به اسم اول بودن خودمان در مقاله است. یا برای تمدید قرارداد همکار جدیدمان به وی می فهمانیم که حالا حالاها من باید در لیست اساتید راهنما باشم تا پروپوزال جدیدش مراحل تصویب را با موفقیت پشت سر بگذارد. لذا کجایی سعدی که بزرگترین اشتباه را تو کردی که گفتی نا برده رنج گنج میسر نمی شود در صورتی که 700 سال پس از تو ما به این واقعیت پی بردیم که مزد آن گرفت جان برادر که کار نکرد. در یک سیستم سازمانی سالم، کارهای سازمانی طوری چیده می شوند که مراقبت از اموال سازمان به رسمیت شناخته شود و به حقوق دیگران تعدی نشود و پرسنل از طرق ناصواب، تحت فشار، ارعاب، تهدید و تطمیع قرار نگیرند.

می دانیم که سیاست های فعلی و ندانم کاری های ما، فردایی که از هم اکنون آغاز شده است را رقم می زند که عواقب خرابی های آن بسیار بدتر از این سیل طبیعی خواهد بود و بی سوادی بر جامعه ایرانی سیطره خواهد یافت و این کشور علی رغم داشتن منابع مادی فراوان ( که اتفاقا نقطه ضعفش هم هست) به مخروبه ای مبدل نگردد. با توجه به این که وضعیت فعلی حاصل سهل انگاری و بی مسئولیتی و بی کفایتی مسئولین است، از آن ها انتظاری جز خراب تر کردن نمی رود، لذا باید به خیرشان در اصلاح امور امیدی نداشته باشیم و دست یاری به سوی کسانی دراز کنیم که از آخرین بازماندگانی هستند که وجدان بیدار، حس وطن دوستی و مسئولیت پذیری داشته و شیفته علم بوده و حاضر به فداکاری در این راه هستند. باید خودشان همت کرده آستین هایشان را بالا زده و وارد میدان عمل بشوند. راهی که این طالبان واقعی علم طی کرده اند راهی بس طولانی بوده و علی رغم اینکه هیچ ادعایی ندارند شایسته ترین افراد برای هدایت آموزش عالی و تحقیق و پژوهش هستند. تاریخ علم و سرگذشت دانشمندان و محققان بزرگ که بشریت مدیون تلاش های بی مدعای آن هاست به ما آموخته است که حتی اگر تنهاییم باید حرف مان را بزنیم تا الهام بخش امید، جنبش و حرکت تمامی جوانان این مرز و بوم باشیم تا نگذارند سودجویی و جهل بر این جامعه مستولی شود. همه انسان های آزاد منش و اندیشمند نیکوکردار به ما آموخته اند که آن بالا در میان سیاستمداران با همه ی حرف های به ظاهر زیبایی که می زنند و ژست های علمی و پژوهشگری حق به جانبی که می گیرند، کمتر ارزشی برای علم و پژوهش قائل باشند و صرفا آن مدارک و شوآف ها را برای ویترین عوام فریبی و مشروعیت شان نیاز دارند. سعی شان این است که ما را نیز مانند خود ببینند و با نادیده گرفتن حقایق بزرگ تر به چیزهای بیهوده مشغول مان کنند. آن دانشمندان و مصلحان اجتماعی به ما آموختند که جنبش های انسانی نقطه شروع شان خواسته ی حق یک جماعت بزرگ است که بالاخره باید از زبان کسانی در همین پایین شنیده شود. چون به اشتباه فکر می کنیم که قدرت بالا اقدامی برای اصلاح امور انجام دهد.. بهتر است شروع کنیم قبل از آنکه خیلی دیر بشود.

اگر قرار است که دولت امتیازات ویژه‌ای برای گروهی، صنفی، جناحی و غیره در نظر بگیرد بهتر است که این امتیازات را در قالب کمک‌های مالی مستقیم خلاصه کند اما دادن جایگاه افراد شایسته به افراد ناشایسته از یک طرف موجب سرخوردگی ذی نفعان و نقض حقوق عامه ملت می گردد و از طرف دیگر افراد ناتوان به جای تلاش برای بهترین استفاده مطلوب از فرصت داده شده سعی در قلب واقعیات کرده و نه تنها نمی‌توانند به کارشناسان و متخصصان خوب تبدیل شوند بلکه در عوض با تکیه بر نهادهای دارای قدرت و نفوذ، پیشرفت سازمان‌ها را در حد قدرت فکری و عملکردی خود تقلیل می دهند و عملا در کوتاه مدت و بلند مدت موجب ضرر و زیان زیادی بر کشور و ملت می گردند. اگر اصرار بر این است که حتما افراد سیاسی و حزبی و جناحی و به اصطلاح خودی ها مناصب مدیریتی را در اختیار داشته باشند، لااقل به صورت صوری و ظاهری باشد و امورات تخصصی و فنی به کارشناسان خبره سپرده شود تا آسیب های کمتری از ناحیه تصمیمات غیر عاقلانه در امورات اجرایی وارد شود و به عبارتی این اصل بدیهی که کار را به دست کاردان باید سپرد رعایت شود. متأسفانه بسیاری از آسیب های وارده به کشور به دلیل همین موضوع است که نفع جناحی و گروهی و فرقه ای افراد توام شده با تخریب زیرساخت های سازمان ها و نهادهایی که فقط باید بر اساس قوانین و معادلات و نگرش علمی تخصصی اداره شود. این وضعیت به خوبی در رابطه با رشته های ورزشی که جایگاه بین المللی دارند مشهود است که این رشته ها برای اینکه به نتیجه مطلوب برسند از مربیان دارای علم و تجربه و متخصص مربوط استفاده می‌کنند که اکثرا نیز مربیان خارجی هستند ولی در عین حال پست های مدیریتی باشگاه های ورزشی در اختیار افراد جناحی و گروهی و غیره قرار دارد. پر واضح است که این جماعت به درستی دریافته اند که در صورتی که از افراد غیر کارشناس استفاده کنند نمی توانند به اهداف خودشان در سطح بین المللی برسند به عبارت دیگر به خوبی فهمیده اند که نتیجه دادن سرمایه‌گذاری‌ها، مشروط و منوط به استفاده از کارشناسان و متخصصان هر رشته و تخصصی است در صورتی که در جایی که دانشگاه نامیده می‌شود و به اصطلاح فرهیختگان و اندیشمندان و صاحبان تخصص هستند این قضیه نادیده گرفته شده است.

یک لحظه خودمان را بگذاریم جای صاحبان بیت المال! آیا حاضریم با این وضعیت به فردی پول بدهیم که هیچ مسئولیتی در قبال عملکردش نمی شناسد و هیچ پاسخ گویی به نوع و نحوه هزینه کردن آن پول ندارد؟ الان خبرهایی می شنویم که پول بیت المال که برای هزینه پژوهش به استاد داده شده، به تز دانشجو اختصاص داده نمی شود و دانشجویان درمانده که تبدیل به بردگان فکری و بدنی ما شده اند، خودشان مجبور به تأمین هزینه های گزاف هستند تا بتوانند از این ....... فارغ التحصیل شوند! و حتی جرأت و توان اعتراض ندارند چرا که کسی از ایشان حمایت نمی کند واقعا چقدر رفتار متضادی داریم که در زندگی شخصی خود و منافع مادی فردی دقیق ترین روش ها را اجرا کرده و محاسبه ریال آن را هم می کنیم ولی وقتی پای بیت المال به عنوان پول مفتی که بخاطر زایل کردنش مورد سوال هم قرار نمی گیریم پیش می اید به دزدی ملایم روی می آوریم. همه ما قسم خورده ایم که در همه حال منافع عمومی را بر منافع شخصی ارجح دانسته و ملت، به ما به عنوان افرادی که واجد دانش و تجربه و تعهد و تخصص در امور آموزش و پژوهش هستند اعتماد کرده است تا بر اساس این اعتماد و بر اساس درک و شناخت و آگاهی آکادمیکی که داریم نتیجه کارمان در جهت اعتلای کشور و مردم این مرز و بوم باشد ولی صادقانه نگاه کنیم که آیا چنین کرده ایم؟ یا اینکه با همدیگر بر سر رسیدن به یک منفعتی منازعه کرده ایم. باید مسئولان آموزش عالی کشور گزارشی از بودجه های پژوهشی و آموزشی و نحوه هزینه کردن آن و اهداف محقق شده ارائه دهند. در دانشگاه و مؤسسات پژوهشی نیز این حسابرسی انجام شود که ببینیم آیا ارزش دارد که چنین هزینه هایی را به بیت المال تحمیل کرده در حالی که نتایج آن نه تنها در جامعه تأثیر گذار نیست بلکه حتی به پیشرفت علمی کشور نیز کمکی نکرده است تا جایگاه خود را در سطح بین المللی نشان دهد. از طرف دیگر با این خود بزرگ پنداری همه قصد داریم به سرعت مراحل مدارج علمی را طی کرده و پروفسور شویم تا کشوری عقب مانده و فلاکت زده مدعی داشتن بیشترین پروفسورهای دنیا باشد! وقت آن است که صداقت مان که به شدت خدشه دار شده است را به مردم ایران و جامعه علمی جهانی ثابت کنیم و نشان دهیم که ما دانشگاهیان ایران امانت داران خوبی برای مردم و کشورمان بوده ایم و حداقل استانداردهای جهانی را برای اینکه نام آکادمیک بودن بر ما بگذارند دارا هستیم تا پژوهش مان مورد اعتنای آن ها قرار بگیرد. پژوهش آدم متخصص و با تجربه و متعهد به اصول علمی نیاز دارد که طبیعتا چنین انسانی به صورت یک پژوهشگر نما نمی تواند، هم زمان به شغل و حرفه دیگری هم مشغول باشد. ما باید زانوی شاگردی در محضر اساتید برجسته بین المللی زده و ضمن تعامل با آن ها راه و رسم پژوهشگری را بیاموزیم تا به آن جایگاه مورد نظر برسیم و گرنه با این مقاله بازی ها جز ضرر و زیان و خسران برای مملکت چیز دیگری نخواهیم داشت. مثلا چه اصراری هست که داروخانه دار و پزشک و جراح و متخصص علوم ازمایشگاهی که شغل اصلی و تخصص شان در حیطه سلامت و درمان، خدمات رسانی است را به زور بخواهیم پژوهشگر و محقق بکنیم! نتیجه آن همین وضعی است که می بینیم، توقع و تقلب! که طبیعتا همین را هم به دانشجوی مان یاد می دهیم. همانطور گه گفته شد بهتر است که تمامی آموزش های حرفه ای حیطه سلامت متمرکز بر کیفیت بخشیدن به آن باشد تا بهترین و با کیفیت ترین افراد را به جامعه تحویل داده تا بار بیماریها کاهش یافته و بهترین خدمات درمانی به مردم شریف این مرز و بوم داده شود. وزارت بهداشت باید این اصل اساسی را سرلوحه خود قرار دهد که ضریب تاثیر یک پزشک حاذق از صدها محققی که تنها اسمی از آن ها در مقالات بی کیفیت آورده شده است بیشتر است.

 بسیار بهتر خواهد بود که همه کاستی ها و کژی های این نوشتار با پاسخ مستدل مسئولین تکذیب شود و در عالم واقع خلاف همه آن ها ثابت شود ولی اگر اصل انتقاد را بپذیریم، دیگر مسئولیت من و شما به عنوان عضو هیئت علمی با نادیده گرفتن این نوشتار منتفی نمی شود. زیرا اگر تا دیروز چنین تصوری را داشتیم و به دلیل جو حاکم بر جامعه علمی، در مورد آن علنی صحبت نمی کردیم ولی از امروز به بعد در زمان نگارش یک پروپوزال یا داوری یا شرکت در جلسات شوراهای آموزشی و پژوهشی و یا درخواست های آمرانه یا جانب دارانه مبنی بر سهیم شدن در تلاش دیگران، وجدان مان، بار مسئولیتی که بر دوش می کشیم را مرتب به ما گوشزد خواهد کرد و نمی توانیم از آن فرار کنیم. بیشرمانه است که مسئولین پروپوزال و پایان نامه را برای داوری بفرستند ولی توقع داشته باشند که صرفا باید مهر تایید بر آن بزنیم یا به عبارتی داوری نکنیم! مثل بچه آدم برویم توی جلسه دفاعیه میوه و شیرینی مان را بخوریم و کمتر از 20 هم ندهیم که دانشجو به گریه نیفتد و پدر و مادرش ناراحت نشوند یا به استادش بی احترامی نشود. با انجام این تعارفات ناشایست است که مورد عنایات خاصه مقامات قرار گرفته و بدون مشکل شرایط ارتقا و ترفیع فراهم می شود و شانس پست و منصب برای فرد فراهم می شود. من، دوستانه به استادیاران و فارغ التحصیلان و دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی توصیه می کنم و دستشان را به گرمی می فشارم که در راهی که مثل برخی مسئولین رانت خوار که متأسفانه تعدادشان کم هم نیست و پوست و گوشت و استخوان شان شده سوء استفاده از بیت المال و آن را از ارث پدری خود هم حلال تر می دانند نروند و سعی کنند تا در مسیر صحیح و با تلاش و پشتوانه خودشان قدم برداشته و تبدیل به انسان هایی خلاق و سازنده برای مملکت شوند تا نسل آینده نیز این راه را ادامه دهد . ایکاش نهادهای مسئول توجه کنند که قانون از کجا آورده ای؟ را در مورد دانشگاه ها نیز تسری دهند. بسیار بسیار بیشتر از دزدی ها و مفاسد اقتصادی که در بانک ها و موسسات مالی کشور رخ داد در این حیطه در دانشگاه در حال انجام است. زیرا دانشگاه به منزله نهاد بی دفاعی است که اشغال شده است و هر کس خواست حاتم بخشی کند از آن بخشید و هر سیاستمدار و مدیر و مسئولی که هوس مدرک کرد با پهن کردن فرش قرمز زیر پایش دو دسته تقدیمش کردند! .

ابزار کار محقق تفکر و تعقل است که متأسفانه کلا این مورد در تمامی تصمیم گیری های آموزشی و پژوهشی تعطیل است و وزارت خانه های علوم و بهداشت و نهادهای تصمیم گیر به طور کاملا غیر معقولانه مجوز تأسیس دانشگاه و راه اندازی رشته های مختلف می دهند و ماهیت آن را که کنکاش کنیم به منافع گروهی و صنفی عوامل قدرت سیاسی بر می گردد! اگر مسئولی یا معاونی یا رئیسی از من بخواهد که فرآیند peer review را بر اساس سلایق و نظرات و منافع شخصی وی تنظیم کنم کاملا در اشتباه است. حتی اگر قدرت لایتناهی داشته باشد که چنین اعمال نظری را بکند نشان دهنده این است که اصولا علم را نشناخته اند. زیرا در کشور ما که دلالی شغل ایده ال ماست! نمی توان با خرید و فروش علم کاسبی کرد چون علم فروشی نیست و باید برای حصول آن تلاش کرد و فروش مدرک را نمی توان علم نامید. من عمرم را گذاشته ام تا یاد بگیرم که وظیفه تخصصی خود را به درستی انجام بدهم نه این که از من خواسته شود که تعمدا آن را نادیده بگیرم. متأسفانه امروز من در این سیستم عنصر نامطلوب و شاید به زعم ایشان هنجار شکن ناهنجاری هایشان هستم، در صورتی که بسیاری از این افراد که خودشان سیستم های آموزشی و پژوهشی کشورهای پیشرفته را تجربه کرده اند، دیده اند که در خواست آن ها از من برای عدم انجام وظیفه از شأن من می کاهد و بر عکس اگر به قواعد و اصول رفتار آکادمیک پای بند نباشم، باید مورد مؤاخذه قرار بگیرم. به عبارت دیگر اساتید واقعی حق مسلم برای ریاست و معاونت و مشاورت مناصب آموزشی و پژوهشی را دارند، نه آنهایی که برای تفنن و حفظ پرستیژ، این جایگاه های علمی را اشغال کرده و به دنبال کشاندن آن در جهت منافع خود هستند! ما نمی توانیم با دورهمی تصمیم بگیریم که بدلیجات، بیشتر از طلای 24 عیار ارزش داشته باشد. این خلاصه و جان کلام مفهوم ساینس است که حقیقت و واقعیت علمی مطابق میل و اراده ما نیست و ما باید خود را با آن تطیبق دهیم. هر جا سخنی غیر از این بود منافع فردی و گروهی و صنفی در کار است که مانع از آگاهی یافتن انسان ها می شود. همین الان اگر دولت به ما افزایش حقوق چندین برابری بدهد ولی بقیه را در نظر نگیرد کدام یک از ما مخالفت می کنیم که چرا باید چنین حقوق بالایی به ما داده شود و چرا ما باید استحقاق این حقوق را داشته باشیم؟ بر عکس تنها چیزی که در بعضی مواقع به عنوان اعتراض از سوی جامعه دانشگاهی شنیده شده است آن است که حقوق شان کم است و چرا دریافتی پزشکان بیشتر است؟! و برای رسیدن به این هدف لابی با ارکان قدرت را در دستور قرار می دهند! هیچکداممان نپرسیده ایم که آیا لایق حقوقی که می گیریم هستیم یا نه؟ متاسفانه بسیاری از افراد با سابقه به جوانان توصیه می کنند که حقوق را بگیر و کار نکن! چون اگر خواستی کار کنی و درست کار کنی، سیستم خیلی سریع تو را حذف می کند! اگر خواهان پیشرفت مملکت و صیانت از بیت المال هستید همین طور و بدون بررسی گزارش جامع و کاملی از هزینه های صرف شده و دستاوردهای حاصل چند سال گذشته، بودجه پژوهشی به دانشگاه ها ندهید! زیرا این بودجه ها به انحای مختلف بدون این که ثمری داشته باشد حیف و میل می شود. ماحصل این بودجه ها در خوشبینانه ترین حالت یک مقاله کاغذی است (به صورت از تولید به مصرف در صدها ژورنال داخلی انگلیسی یا خارجی پولی که نه نویسنده می فهمد چه نوشته و نه داور و سردبیر و صد البته هیچ خواننده ای هم ندارد و از ضریب تأثیر گذاری آن هم چندان اطلاع دقیقی در دست نیست). در موارد متعددی این بودجه ها بین افراد خاص که دارای رانت مدیریتی یا سیاسی هستند و اطلاعی از الفبای پژوهش ندارند محدود می شود و صرفا با اقتدار خودشان صاحبان پژوهش را به بیگاری می کشند. در موارد دیگری اعضای هیئت علمی بودجه های دریافت شده را صرف پژوهش نمی کنند و دانشجویان از جیب شان هزینه چاپ مقاله و ارتقای عضو هیئت علمی را می دهند. این بودجه ها صرفا باعث شده است که افراد توهم پژوهشگر و پروفسور بودن بهشان دست بدهد و گر نه شایستگی آموزشی و پژوهشی برای ارتقا به مقام بالاتر هیئت علمی را ندارند تا با لیاقت، افزایش حقوق شامل حالشان بشود. کم نیستند پزشکان، داروسازان و متخصصین علوم پایه که استاد تمام هستند و اسمشان در ده ها و صدها مقاله آمده است بدون اینکه یک خط از مقالات خودشان را نوشته یا خوانده باشند. دانشجویان و اعضای هیئت علمی دانشگاه ها کاملا به جزئیات واقعیات ذکر شده آشنا هستند ولی متأسفانه چون همه به نوعی آلوده هستیم و هوای همدیگر را داریم. هم چنین عقل مصلحت سنج فردی ما به ما فهمانده که با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی و معیشتی و زیست محیطی ایران دیگر محل زندگی نیست و علیرغم وطن وطن کردن، ایرانی قهرمان فرهیخته باید بارش را ببندد برای مهاجرت به بلاد استکباری! لذا چون قشر دانشگاهی بیشتر با خارج کشور در ارتباط اند زودتر از بقیه این موضوع را متوجه شده به جای انتقاد و اعتراض و تلاش برای اصلاح امور تا زمان موعود با سیستم همراهی کرده تا با حداکثر بهره برداری بیشتر از این وضعیت بلبشو دلار بیشتری اندوخته کرده و در فرصت مناسب دو تابعیتی بشود. زمانی در توهم این بودیم که پژوهش بتواند مشکلات مملکت را برطرف نماید ولی ظاهرا این نوع پژوهشی که ما انجام می دهیم فقط نابود کننده دلارهای نفتی و مالیاتی است که از ملت گرفته می شود، آن هم در شرایطی که اگر این بودجه را به ورود تجهیزات پزشکی و دارو ( که بیماران زیادی در مضیقه هستند و جانشان را از دست می دهند) و جلوگیری از تخریب های زیست محیطی که بلای جان مردم شده است اختصاص بدهیم خداپسندانه تر و مورد تأیید ملت است. اشتباه نکنیم که پژوهش واقعی نیاز مملکت و دانشگاه های ماست ولی تا اصول اساسی آن را رعایت نکنیم فقط پژوهشگرنماها سیاهی لشکر آن خواهند بود که مقالات کاغذی را به جای پیشرفت علم و توسعه به ملت غالب می کنند.

معاونت های آموزشی با کتمان واقعیت ها سعی دارند که دانشگاه خود را با روش های متقلبانه از نظر آموزشی برتر نشان دهند. لذا برای رسیدن به این منظور، حداقل نمره قبولی دانشجویان را در آزمون های جامع پایین آورده تا درصد قبولی ها بیشتر شود. از طرف دیگر و به منظور پایین آوردن آمار دانشجویان مشروطی خواهان آن هستند که اساتید در بذل و بخشش نمره کوتاهی نکنند. و جالب تر آن که دانشجو نیز با اطلاع از این موضوع نمره را حق مسلم خود دانسته و بجای تمرکز بر درس خواندن از اهرم های فشار استفاده کرده تا جایگاه علمی و شانیت استاد را با همراهی و پشتیبانی آموزش خدشه دار نماید. در غیر این صورت است که استاد مورد غضب سیستم قرار می گیرد. به نظر آن ها کیفیت آموزش یعنی نمره بالای دانشجویان و تلفات کمتر درس که با تئوری هدف وسیله را توجیه در ارزشیابی استاد خود را نشان می دهد و استادی که از دانشجویان نمره نگیرد شایسته ترفیع و ارتقا نیست!  EDC , EDO ها به دنبال تحقق این موارد برای مهندسی کردن و گل و گلاب نشان دادن آموزش پزشکی تاسیس شده اند. در سال های اخیر مسئولین آموزش عالی، دانشگاه را با مکان هایی که صندلی خالی دارد و باید پر شود مقایسه می کنند! چه جنایتی بالاتر از این که مسئولینی که بایستی در جهت ارتقای آموزش عمل کنند تبدیل شده اند به دشمنان بالقوه که تیشه به ریشه همه چیز می زنند! حتی یک کارخانه زمانی محصول با کیفیتی تولید می کند که مواد اولیه مناسب داشته باشد. چگونه است که این کارخانه آدم سازی نباید نسبت به ورود با کیفیت ها حساسیت و یژه داشته باشد تا محصولات آن بتوانند در پیشرفت و توسعه نقش واقعی خود را ایفا نمایند! در همین رابطه حتی اگر یک موجود زنده به صورت اتفاقی یا با هزینه بال وارد دانشگاه شود، بدون هیچ تردیدی با نمرات بسیار عالی فارغ التحصیل خواهد شد. زیرا در سیستم آموزشی ایران دانشجوی اخراجی علمی وجود ندارد و گیر آوردن سوالات چندین ساله استاد که حتی گزینه ها را هم تغییر نمی دهد چندان سخت نیست. حتی اگر کسی بدون سوال هم به صورت اتفاقی پاسخنامه را جواب دهد نمره می آورد ولی اگر نیاورد هم نگران نباشد چون برای گرفتن نمره به حمایت پدر و مادر و اقوام متوسل شدن و یافتن دوست و آشنا مشکل را حل کرده و 8 تبدیل به 18 میشود، چون ما میتوانیم که علم را وجه المصالحه و مورد معامله قرار دهیم و فقط قیمت مهم است! این رویه در بین خود اساتید هم از شیر مادر حلالتر شده به طوری که استادی که برای فرزندش نمره می خواست و با پاسخ منفی استاد درس مواجه شده بود علنا با صدای بلند اظهار می کرد که من حق آب و گل دانشگاه را دارم و این حق من است. البته چنین درخواست های ناصواب کم نیستند و ریشه آن در دادن امتیازات ویژه دولت به گروه ها و صنوف های مختلف است که آنان را چنین جری می سازد که زیاده خواهی خود را حق قانونی بدانند!

آمار بيكاران تحصيل كرده سال به سال افزايش مي‌يابد ولی طمع ورزی و گسترش كمي دانشگاه‌هاي پولي نشان مي‌دهد دولت و مسئولان آموزش عالي با ايجاد ولع و تب مدرك‌گرايي به مدرك دهي به عنوان عاملي درآمدزا مي‌نگرند. که با افزایش جامعه جوان و بیکار ایرانی و ترغیب آن ها به ادامه سراب تحصیلات عالیه متقاضیان بیشتر شده و دانشگاه های دولتی و آزاد و ... به فکر ماهی گرفتن از این آب گل آلود هستند تا با فروش مدرک های کاغذی چه سود كلاني را به دست آورند. به عبارت دیگر دولت به جای آنکه در پی رفع معضلات مردم و کشور باشد خود شریک دزد و رفیق قافله شده است. تعداد دانشگاه‌ها در اغلب کشورهای پیشرفته جهان زیر ٥٠٠ دانشگاه است. ولی در ایران بیش از 2800 دانشگاه وجود دارد. آمریکا با حدود ٣۲۳‌میلیون نفر جمعیت، ٣ هزار و ٢٨٠ دانشگاه دارد. از این میان ٥٩ دانشگاه ایالات متحده جزو ١٠٠ دانشگاه برتر جهان هستند و در واقع حدود ٦٠ درصد برترین دانشگاه‌های جهان آمریکایی هستند. چین با یک میلیارد و ٣٩٧ میلیون نفر جمعیت تنها ٢ هزار و ۳۱۰ دانشگاه دارد و هند با جمعیت یک میلیارد و ٢٧٤ میلیون نفری ۴ هزار و ۴ دانشگاه دایر کرده است. حالا چرا رویه در ایران متفاوت با دنیاست؟ چرا مثلا هاروراد نیامده مثل بعضی شعب دانشگاه آزاد در هر زمین کشاورزی یک سردر بزرگ بزند و مدرک دکترای علوم سیاسی و حقوق بین الملل بدهد که گوسفندها در زمین های اطراف آن دارند آشغال ها را می خورند؟ خیلی ساده است چون باید بهترین ها و شایسته ترین ها وارد هاروارد یا دانشگاه های کشورهای پیشرفته بشوند. چون یک فارغ التحصیل از آن دانشگاه توانایی های لازم برای حضور مفید و مؤثر در عرصه های مختلف پژوهش و آموزش و سیاست و اقتصاد و تکنولوژی را کسب کرده تا بتواند هزاران نفر را به کار بگیرد! ولی در ایران ( که مسئولین آن به تعداد دانشجو و دانشگاه و تعداد مقاله اش می بالند) همه قرار است سیاهی لشکرهای دکتر و مهندس بیکار و بی تخصص بشوند تا عده ای به لفت و لیس برسند! و همان طور که گفته شد فساد مولد فساد است و مخرب قانون و سازماندهی! شاید گفته شود که عیوب را می دانیم و باید به راه حل ها فکر کرد که البته باید در جواب گفت که از دیدگاه آسیب شناسی نخستین مرحله شناخت آسیب است و سخت ترین آن پذیرفتن آن است و سپس راه حل به ظاهر ساده است و آن از بین بردن عوامل ایجاد کننده این وضعیت! که البته متهم اصلی خود مسئولین هستند! به همین دلیل است که به هیچ وجه کمبودها و ضعف ها را قبول نمی کنند تا مسئولیتی متوجه آن ها نباشد!ولی هر چقدر عمق فساد بیشتر باشد، درمان هم سخت تر! در وضعیت فعلی این فساد وجود همه ما را فراگرفته و متأسفانه آن چنان سرایت کرده که حتی برای دانشجو و والدینش این موضوع تبدیل به بدیهیات شده که در دانشگاه نباید کسی اخراج شود. یعنی همه مستعد دریافت مدرک هستند و مدرک حق مسلم دانشجوست چه درسخوان و چه مشروطی چند ترمه! و اگر مشکلی هست در ندادن این حق مسلم از طرف استادی است که دانشجوها را می اندازد! خانواده ها نیز با تأکید بر شایستگی فرزندان شان و نفی جایگاه علم و عالم هم نوا با مسئولین شده و بر بیهوده بودن آموزش و یادگیری تأکید دارند و به هر طریق ممکن خواهان آن هستند که نمره به دانشجو داده شود. من اگر چیزی بلد باشم و برای رسیدن به آن زحمت کشیده باشم اینقدر عقل و تعهد دارم که بفهمم دانشجو باید آن را یاد بگیرد و در سیستم ارزشیابی واقعی تفاوت دانشجوی پرتلاش و لاقید در همین جا مشخص می شود. ولی اگر خودم محصول رانت و سهمیه و دوست و رفیق بازی باشم و چیزی بلد نباشم به دانشجو نمره میدهم تا عزت و آبروی کاذب بخرم و بیسوادی ام مشخص نشود که ظاهرا این حالت را همه بیشتر می پسندند! لذا این موضوع نشان می دهد که در ایجاد چنین وضعیتی همه ما به سهم خودمان مقصریم و با این منطق که باید سعی کنیم بیشترین استفاده را از منابع کشور ببریم غافلیم که در حقیقت تیشه به ریشه خودمان می زنیم و به هیچ وجه نمی پذیریم که توانایی و شایستگی های من نوعی، برای تحصیل مناسب نیست و جایگاه شخص شایسته دیگری را اشغال کرده ام. آیا حاضریم چنین هزینه ای را بپردازیم تا امور اصلاح شود؟ آیا حاضریم که سلامت خودمان را به پزشکی بسپاریم که برای گرفتن مدرکش استاد را به صلابه می کشیده تا به او نمره بدهد؟ کسی که می دانیم به جز مدرک کاغذی هیچ توانایی دیگری ندارد؟ این دوگانگی فکر کردن، یکی از مشکلات جامعه ماست که در هر موقعیتی راه حلی که منفعت ما را تأمین کند برایمان ارزش محسوب می شود! فکر می کنید مشکلات عدیده ای که در حیطه سلامت و درمان بوجود آمده است نتیجه داستان گفته شده نیست؟ در حالت بحران، تر و خشک با هم می سوزند و اگر در اصلاح این وضعیت همین الان اقدام نکنیم هم چون سیل و بحران اقتصادی و فساد فراگیر مؤسسات مالی باید منتظر به زمین خوردن سقوط شروع شده فعلی مان باشیم که البته همه چیز از بین خواهد رفت و از نو باید شروع کرد که شاید چندان هم بد نباشد زیرا چنین وقایعی ضریب هوشیاری کشورهای زیادی را فعال کرده و هم چون آلمان و ژاپن از نو ساخته شده اند ولی اگر منفعت طلبی شخصی و فردی و صنفی ما از بین نرود به این رویه هم امیدی نیست و سرنوشت کشورهای قحطی زده در انتظارمان خواهد بود. فعلا که اختیار آموزش و پژوهش و اساتید مملکت افتاده در دست دانشجویان تا مثل داستان کبود زن قزوینی ما مدرک تحصیلی بسیار عالی را بر روی بدنشان نقش کنیم! به امید انکه آن مدرک جای هویت شخصی و حقیقی شان را بگیرد و آنها را باسواد و کاردان و کارآمد نشان دهد.! شاید بهتر باشد که مسئولین مربوطه در مورد مدرک های پولی، همان روز اول پول را از دانشجویان گرفته و مدرک را به آن ها بدهند. به امید خدا هر کسی که توانست با آن کار گیر بیاورد که به دردش خورده است و هرکسی که نتوانست برگردد و سعی کند تا با آموزش صحیح، لیاقت کاری خود را برای داشتن آن ثابت کند! بدین ترتیب شاید بتوان جلوی فساد بیشتر را گرفت، زیرا عوامل فساد برانگیز را از محیط سالم دانشگاه حذف کرده و فقط شایستگان و آن هایی که می دانند بهشت را به بها می دهند و نه به بهانه در دانشگاه باقی مانده و تا حدودی استقلال دانشگاه حفظ خواهد شد.

یک استاد خوشنام بازنشسته توصیه می کرد که به جای وقت گذاشتن در این محیط باید به فکر آزمایشگاه و فعالیت در بخش خصوصی بود تا منفعت حسابی نصیب مان شود و گرنه با اتکای صرف حقوق 9-8 میلیونی خسره الدنیا والاخره خواهی شد! ولی این توصیه را نباید به اساتید جوان کرد. بلکه باید از آن ها خواست که صداقت و تعهد را سرلوحه کار خود قرار داده و پر تلاش و هدفمند به علم و تحقیق واقعی بپردازند تا دانشجویان نیز با یادگیری از رفتار و کردار شان امانت داران خوبی برای ملت باشند و در مورد هزینه کردن ریال های بودجه های بیت المال که در اختیارشان قرار داده شده کاملا مراقبت کنند تا بیهوده هدر نرود . تنها بدین صورت است که می توانیم خانه خود و کشور را بسازیم و هیچ راه جایگزینی نیست که منتظر معجزه باشیم که همه چیز را درست کند! کشور ایران توسط افراد صالح و درستکار و با تلاش و نه آرزو و خوش خیالی ساخته خواهد شد و باید توصیه این استاد محترم را قاب کنیم بزنیم به اتاق های اساتید دانشگاه ها تا ببینند باعث و بانی نابودی سیستم آموزش و پژوهش دانشگاه ها و اثرات مخرب اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره از این تفکر خطرناک نشئت می گیرد که برای آبادی خانه خودمان باید کشورمان را ویران کنیم!

جا دارد تا از همه افراد و اشخاصی که صادقانه و مسئولانه مشغول فعالیت علمی هستند صمیمانه عذر خواهی شود و بسیار افتخارآمیزتر بود تا این نوشتار به دستاوردها و تلاش های صادقانه علمی آن ها و ارتقای جایگاه واقعی علمی ایران و ایفای نقش مثبت شان در توسعه علمی بشری در جامعه بین المللی می پرداخت ولی صد افسوس که آنقدر فساد موجود فرا گیر شده است که متأسفانه دامن همه را فرا گرفته است. باور کنید اولین افرادی که در مقابل فساد علمی فراگیر ایران که در جهان شهره شده است انگشت حسرت به دندان می گزند و تأسف فراوان می خورند همین افراد هستند و گر نه خیل عظیم سیاهی لشکر مقاله چاپ کن فقط به فکر منافع خود هستند. لذا از این بابت مسئولیت این بزرگواران در واکنش به این شرایط نامناسب دو چندان می شود، زیرا آلودگی محیط کار و فعالیت دانشگاهی موجب قربانی شدن و نابودی افراد سالمی می شود که قدرت رقابت با هیاهو و سؤ استفاده گری بی حد وحصر فرصت طلبان را ندارند! بر اساس همان وظیفه ای که هر شهروند مسئولیت پذیر برای خود قائل است اگر نسبت به کاستی ها و ناراستی ها هشدار ندهیم به وظیفه خود به طور کامل عمل نکرده ایم. هر کس که دانه ای را می کارد با نیت به بار نشستن و میوه دادن است و نه اینکه مثل کسی باشیم که چاه بی آبی را می کند فقط به قصد نان درآوردن! حتی یک کارگر ساده با خلوص پاک خود تنها پولی را دریافت می کند که در قبال آن کاری را در توان خود به انجام رسانده باشد. مشاغلی از نوع استاد دانشگاه بودن بسیار خطیر بوده و مسئولیت پذیری زیادی دارد و اگر آن را صرفا به یک وسیله ای برای پول در آوردن تقلیل دهیم و حتی در این راه هم به هر ترفندی متوسل شویم خیانت بزرگی کرده ایم و لذا نباید اجازه دهیم با سکوت و انفعال و عافیت طلبی خودمان منابع انسانی و سرمایه های مادی کشور نابود شود. چرا که در غیر این صورت هیچ کس دیگری برای ساختن تلاش نخواهد کرد و تبدیل به فرصت طلبی می شود تا دست رنج دیگران را به یغما ببرد.

 

 







Report Page