Red Lights

Red Lights

@PAPACITA_01


جعبه بزرگی که داخل دست‌هاش بود رو روی زمین گذاشت، به طرف یکی از اتاق‌‌های خالیش رفت و جیسونگ با ظرف جای خاک گربه داخل اتاق شد.

_اینو می‌ذارم اینجا. خاکشم الان می‌ریزم.

_باشه! منم ظرف آب و ظرف غذاشون رو می‌ذارم.

بعد از چیدن و درست کردن وسایل‌ گربه‌ها از اتاق بیرون رفت، به آرومی در جعبه رو باز کرد و یکیشون رو برداشت.

_سلام عزیزم!

گربه رو در آغوش کشید، سرش رو کمی نوازش کرد و به آرومی روی خاک گذاشتش‌.

_فکر کنم زیاد تحمل کردید حالا می‌تونید کارتون رو با خیال راحت بکنید.

جیسونگ یکی دیگه از گربه‌ها رو برداشت و نزدیک اون یکی گذاشت.

_من می‌رم بیرون.

مینهو سرش رو تکون داد و بدون هیچ حرفی به گربه‌های جدیدش خیره شد. همیشه دلش می‌خواست که گربه داشته باشه و حالا باید با سه‌تاشون سر و کله می‌زد. بعد از گذشت چند دقیقه، بازی باهاشون و مطمئن شدن از اینکه گربه‌ها خونه‌ش رو کثیف نمی‌کنن و می‌دونن کجا باید دستشویی کنن از اتاق خارج شد، به طرف دستشویی رفت و دست‌هاش رو شست. با رفتن به پذیرایی جیسونگی رو دید که به میز تکیه داد و به زمین خیره شده‌، به طرفش قدم برداشت، روبروش ایستاد و پرسید:

_چی شده؟

_یکم معذبم؟

_تو که چند بار اومدی اینجا پس مشکل چیه؟

پسر کوچیک‌تر لب پایینش رو گاز گرفت و زمزمه کرد:

_آخه... این دفعه...

_این دفعه چی؟

جیسونگ دستش رو دور کمر مرد گذاشت، به جلو کشیدش و لب‌هاش رو به سرعت بوسید. بوسه‌ای آروم و در عین حال طولانی که باعث می‌شد قلب مینهو داخل سینه‌ش به تمش بیوفته، مرد دستش رو روی گردنش گذاشت و پسر رو بیشتر جلو کشید، بوسه‌ش رو عمیق‌تر کرد، زبونش رو به داخل دهان پسر فرستاد و اجازه داد زبونشون روی هم برقصه. با کم اوردن نفس و سوزش ریه‌هاشون مینهو عقب کشید و با صدای لرزونی گفت:

_جیسونگ... بهتره تمومش کنیم.

پسر همونطور که به خاطر بوسه طولانیشون نفس نفس می‌زد، پیشونیش رو به پیشونیش تکیه داد و دستش رو روی شونه‌هاش گذاشت و زمزمه کرد:

_بذار حست کنم مینهو... بذار مال تو باشم.

_ولی...

مرد نگاهش رو ازش گرفت و به زمین خیره می‌شد، نمی‌خواست اولین رابطه‌شون به این سرعت اتفاق بیوفته و در عین حال به خاطر اینکه تا حالا این نوع رابطه رو تجربه نکرده بود کمی‌ می‌ترسید به جیسونگ آسیب بزنه. پسر کوچیک‌تر دستش رو روی صورتش گذاشت و سرش رو چرخوند، داخل چشم‌هاش خیره شد و گفت:

_مگه نگفتی من دوست پسرتم؟ دوستم نداری؟

_تو دوست پسر منی جیسونگ و دوستت دارم اما...

_پس دیگه امایی نمی‌مونه، ازت می‌خوام منو ببوسی، لمسم کنی و بذاری تمام وجودت رو حس کنم.

سرش رو جلو برد، دستش رو دور شونه‌هاش پیچید، لب‌هاش رو روی لب‌های مینهو گذاشت و با هیجان و شوق طعم لب‌هاش رو چشید، احساس عجیبی داشت، می‌خواست بیش‌تر از قبل مرد رو احساس کنه و بی‌قرار بود. انگشت‌هاش راهشون رو به داخل موهای مرد پیدا کردن و مینهو جسم پسر رو بلند کرد و روی میز گذاشت، دستش رو کنار تنش قرار داد و کمرش رو کمی خم کرد تا بهتر بتونه لب‌هاش رو ببوسه و کنترل داشته باشه.

پسر کوچیک‌تر همونطور که لب‌های مینهو رو با اشتیاق می‌بوسید کت تنش رو از روی شونه‌هاش به پایین سر داد و از تنش در آورد، کمرش رو بیشتر فشرد، طوری که باعث شد مرد روی تنش خیمه بزنه و عضوشون بهم مالیده بشه. با حس لب‌های مینهو روی گردن ناله‌ای کرد، به خاطر حجم احساسات زیادی که داشت، ناخودآگاه موهای مرد رو کشید. احساس می‌کرد پوست گردنش می‌سوزه و با لذت عجیبی لمس‌ها و بوسه‌های بیشتری ازش می‌خواست. مینهو دستش رو از روی شلوار به عضو نیمه برآمده‌ش رسوند، کمی مالیدش؛ ناله‌ای از لب‌های جیسونگ فرار کرد که با بوسه دوباره‌ مرد داخل گلوش خفه شد.

_مینهو...

با جدا شدن لب‌هاش ازش نالید، مرد سر جیسونگ رو بلند کرد، به چشم‌هاش خیره شد، انگشت شستش رو روی لبش کشید و لبخند زیبایی بهش زد.

_پاشو بریم روی تخت.

جیسونگ به سرعت از روی میز پایین اومد، دستش رو کشید و با قدم‌های بلند خودشون رو به اتاق رسوندن‌. مینهو لباس پسر رو از تنش بیرون آورد و اون هم به طبعیت ازش دکمه‌های پیراهن کرم رنگ مرد رو باز کرد و از تنش بیرون کشید. دست‌هاش رو دور گردنش حلقه کرد، روی تخت نشست و مشغول بوسیدن لب‌های شیرین مینهو شد. همونطور که بوسه‌های کوتاه و ریزی می‌زد سعی کرد شلوار مرد رو از تنش بیرون بکشه و با دست‌هاش عضو محتاج و برآمده‌ش رو بین دست‌هاش گرفت. مینهو که توقع این حرکت رو نداشت، ناله بلندی کرد و از پسر دور شد.

_شلوارت رو در بیار و برگرد.

جیسونگ دکمه شلوار پارچه‌ای گشادش رو باز کرد، باکسرش رو به همراه شلوار از تنش پایین کشید و گوشه‌ای از اتاق انداخت. پشتش رو به مینهو کرد، روی زانوهاش نشست و دست‌هاش رو روی تخت گذاشت. مرد پشتش قرار گرفت، با دستش کمر خوش تراش پسر رو نوازش کرد، بوسه‌ای روی چال کمرش زد و با زمزمه کرد:

_بدنت خیلی زیباست جیسونگا...

_لمسم کن!

پسر با بی‌قراری نالید، سرش رو چرخوند و با چشم‌های ملتسمی بهش خیره شد.

_چی می‌خوای هانی؟

به چشم‌های خمار و نگاه وحشی مینهو زل زد، آب دهانش رو قورت داد و نالید:

_تو رو... بجنب... میخوامت!

مرد پوزخندی زد، کاملا پشتش قرار گرفت، انگشت‌هاش رو از روی پهلوهاش به پایین سر داد، رونش رو لمس کرد، دور عضوش حلقه کرد.

_اوه لعنتی...

پسر سرش رو به سرعت پایین انداخت، لب پایینش رو به دندون گرفت تا کم‌تر ناله کنه. نمی‌خواست به این زودی خودش رو ببازه اما حس لمس‌های مینهو باعث میشد، سست بشه. با محکم‌تر شدن حلقه دست‌ دور عضوش و مکیده شدن نرمی گوشش بین لب‌های مرد ناخودآگاه کمی لرزید و ناله بلندی کرد:

_آه... نه... آه‌‌‌...

دست‌هاش رو محکم‌تر روی تخت تکیه داد و پارچه زیر دستش رو چنگ زد تا لرزش بدنش باعث نشه روی تشک بیوفته.

_مینهو!

با گاز گرفتن نرمی گوشش، لیسیدن گردنش و سریع‌تر شدن سرعت حرکت دستش فریاد زد و همونطور که نفس نفس می‌زد سعی کرد جلوی مرد رو بگیره:

_صبر... صبر کن!

مرد با ترس عقب کشید، نگاه نگرانش رو روی تنش چرخوند و مردد پرسید:

_چی شد؟ دوستش نداشتی؟ زیاده روی کردم؟

جیسونگ نفسش رو بیرون داد، مرد رو در آغوش کشید و داخل گردنش زمزمه کرد:

_نه عزیزم دوستش دارم... فقط...

لب‌هاش رو روی گردنش گذاشت، بوسه‌ای به پوستش زد و عضوش رو از روی شلوار به عضو مرد مالید که باعث شد، لرز خفیفی توی تنش ایجاد بشه. جاشون رو عوض کرد، مینهو رو روی تخت خوابوند، همونطور که گردنش رو می‌بوسید دوباره با پایین تنه‌ش فشاری به عضو مرد وارد کرد که ناله کشیدی از دهان هر دوشون خارج شد. آشفتگی و شهوت زیر پوستشون کنترل حرکاتشون رو بدست گرفت، پایین تنه‌شون رو روی هم با آشفتگی و سرعت روی هم می‌کشیدن و از لذت می‌نالیدن‌.

جیسونگ با رون به عضو مرد فشاری وارد کرد و به واکنشش خیره شد، مینهو سرش رو آشفته روی تشک چرخوند، ناله‌ای کرد و با دستش به کمر پسر چنگی زد.

_حس می‌کنم دارم آتیش می‌گیرم.

جیسونگ به حرفش خندید، شلوار و باکسرش رو از پاش بیرون کشید، سرش رو بین پاهاش برد، عضوش رو بین انگشت‌هاش گرفت و کلاهکش رو لمس کرد‌.

_آه...

با شنیدن صدای ناله‌ش پوزخندی زد، زبونش رو روی طول عضوش کشید و بعد از زدن بوسه‌ای به سرش تمام عضوش رو داخل دهانش برد. سرش رو عقب و جلو می‌برد و با زبونش عضو داخل دهانش رو لمس میکرد تا لذت بیش‌تری به مرد بده، وقتی عضو مرد رو از دهانش بیرون آورد، با دستش بهش چنگی زد، روی بدن برهنه‌ش خزید و به چشم‌های ملتمس مینهو نگاه کرد.

_انقدر خوبه؟

در حالی که با دست راستش عضو مرد رو بالا پایین می‌برد، با دست چپش با سر سینه سفت شده‌ش بازی می‌کرد، پرسید‌. مینهو با گرهی بین ابروهاش بهش خیره شد و نالید:

_بسه...

_نه!

جیسونگ با تحکم گفت، از روی تنش کنار نرفت، فقط دستش مرد رو برداشت، بوسه‌ای روی انگشت‌هاش زد و داخل دهانش برد، کمی مکیدشون و وقتی از خیس بودنشون مطمئن شد، به طرف سوراخش برد، مینهو که قصدش رو فهمید، با انگشت‌هاش کمی پوست اطراف ورودیش رو لمس کرد، بند اول انگشت وسطش رو داخل ورودی پسر برد و با کمی مکث کاملا انگشتش رو داخل کرد.

_آه مینهو!

_فکر کنم یکم زیادی تنگی...

مینهو با لحن شیطنت آمیزی زمزمه کرد و خندید.

_من؟ شاید ولی فکر نمی‌کنی خ..‌ آه!

با وارد شدن انگشت دوم مرد بی‌قرار روی تنش تکون خورد که باعث شد عضوهاشون روی هم کشیده بشه و هر دوشون با لذت ناله‌ دیگه‌ای بکنن. انگشت‌هاش رو قیچی وار داخلش تکون می‌داد و سعی می‌کرد تا ورودیش رو کمی گشادتر کنه. بعد از چند ضربه داخلش انگشت سوم رو واردش کرد و این بار سریع‌تر از قبل دستش رو حرکت می‌داد.

_آماده‌ای؟

بعد از اینکه انگشت‌هاش به راحتی داخل سوراخ پسر تکون می‌خوردن، پرسید و با نگرانی بهش خیره شد.

جیسونگ کمی خودش رو روی انگشت‌های مرد تکون داد و نالید:

_آره...

مینهو انگشت‌هاش رو بیرون کشید، کمی بلند شد لب‌های پسر رو بوسید و با لحن آرومی زمزمه کرد:

_بلند شو از روم، برگرد روی دست‌ها و زانوهات.

_ولی...

مرد ابرویی بالا انداخت و نگاه ترسناکی بهش کرد که به سرعت از روش بلند شد، درست همون حالتی که ازش خواست نشست و منتطر موند. مینهو به طرف کمدش رفت داخل یکی از قفسه‌ها جعبه کوچیکی قرار داشت، لوب رو برداشت و بعد از گذاشتن کاندوم روی عضوش، کمی لوب روش ریخت. پشت جیسونگ قرار گرفت، مقداری از مایع رو روی ورودی پسر ریخت که باعث شد، هیسی از سرماش بکشه. مرد با پوزخند به حالتش نگاه کرد، انگشت‌هاش رو به لوب آغشته کرد و این بار هر سه انگشت رو به همراه لوب داخل ورودی پسر برد، چند ضربه‌ای داخلش زد و با گشاد شدن سوراخش و حس کشیده شدن انگشت چهارمش داخل ورودیش انگشت‌هاش رو بیرون کشید، چتد ثانیه‌ای به باز و بسته شدن سوراخ پسر خیره شد که صدای ناله‌ش رو شنید:

_مینهو؟

_جانم؟

_زود باش...

به بی‌قراریش خندید، عضوش رو روی ورودیش کشید و به آرومی داخلش کرد، جیسونگ چشم‌هاش گشاد شدن، چنگ محکمی به ملاحفه زیرش زد و با صدای بلندی نالید:

_آه... فاک...

به خاطر درد شدیدی که داخل بدنش پیچید پلک‌هاش رو روی هم فشرد، اشک‌هاش رو پس زد و نفس لرزونش رو بیرون داد. مینهو صبر کرد تا پسر بهش عادت کنه، جیسونگ که به خاطر مراعاتش احساسات عجیبی رو تجربه می‌کرد با لبخند زمزمه کرد:

_حرکت کن.

مرد دو طرف کمرش رو گرفت، کمی خم شد بوسه‌ای به قوس کمرش زد و به آرومی ضرباتش رو داخلش کوبید. با ریتم آروم و ضرباتش درد داخل وجودش کم کم جاش رو به لذت دادن و ناله‌های ریزی از بین لب هاش خارج می‌شدن که مرد رو برای ضربه‌های سریع‌تر تشویق می‌کرد.

وقتی شدت ضربه‌ها و سرعتشون بیش‌تر شد، کنترلش رو از دست داد و روی آرنجش افتاد.

_این... فاک... محکم‌تر... فاک!

مینهو از حرکت ایستاد، تن پسر رو بدون اینکه عضوش رو خارج کنه، روی پهلو خوابوند، پشتش دراز کشید، بوسه‌ای روی شونه‌ش زد و فاصله بدنشون رو به هیچ رسوند. ضرباتش رو محکم‌تر و عمیق‌تر داخل جیسونگ می‌کوبید، دستش رو دور عضوش حلقه کرد تا لذت بیشتری بهش بده و همزمان با ضرباتش دستش رو هم حرکت داد. ناله‌ها و صدای برخورد بدنشون تمام اتاق رو در بر گرفته بود. جیسونگ با لذت پایین تنه‌ش رو به عقب برد و زمزمه کرد:

_سریع‌تر...

مینهو حرکت دستش و ضرباتش رو سریع‌تر کرد که جیسونگ بدنش لرزید و ناله بلندی سر داد:

_فاک... آه... همونجا! نزدیکم... آه!

چند ضربه به اون نقطه کافی بود تا جیسونگ بین انگشت‌های مینهو به کام برسه. مرد شونه‌ش و پوست گردنش رو بوسید. پسر سرش رو برگردوند و خیره به چشم‌هاش زمزمه کرد:

_نوبت توئه!

عضوش رو از داخل ورودیش بیرون کشید، مینهو رو به مشت خوابوند و روی شکمش نشست، عضو مرد رو به سختی داخل سوراخش کرد، به آرومی کامل روش نشست و خودش رو منقبض کرد.

_جیسونگ لعنتی... نکن!

_واسه من بیا مینهو.

خودش رو با سرعت بیشتری روی عضوش حرکت داد، چند دقیقه‌ای طول کشید تا مرد هم به ارگاسم برسه و با خالی شدنش، پسر کوچیک‌تر روی تنش افتاد. سرش رو داخل گردن مرد فرو برد و بوسیدش.

_تولدت مبارک.

به آرومی زمزمه کرد و محکم‌تر از قبل تن مینهو رو در آغوش کشید.


سلام عزیزانم، ایندفعه با دو پارت در خدمتتون هستیم :)

داستان مینسونگمون زیباتر از همیشه پیش رفته و مطمئنا همه براشون خوشحالیم، کیمیا جان سنگ تموم گذاشت.😌


این سمت داستان انگار حال کاپل اصلیمون خوب نیست، راجع به اتفاقات بینشون فقط میتونم بگم صبر کنین که اتفاقات تلخ زیادی تو راهمون هست، اما خب باید این مسیر طی شه :)


میدونم این روزها حال هیچکس خوب نیست، خبرهایی که میشنویم، اتفاقاتی که میوفته، امیدواریم توی این سختی و دردی که قلبهای هممون دارن باهاش می‌جنگن تونسته باشیم یکم حال دلتونو خوب کنیم، من و کیمیا منتظر نظراتتون هستیم.💙

Report Page