Pt"27

Pt"27

KIMJEUON

➜ پارت 27 رو با این آهنگ بخونید: لینک آهنگᯤ

پیام های پی در پی مرد، اقیانوسِ افکارشو پرتلاطم کرده بود و تصویر پسرش آسمونشو تاریکتر ... بعد از خاموش کردن گوشی اون رو داخل جیبش گذاشت؛ برای آخرین بار به جونگکوک نگاهی انداخت و از اتاق خارج شد.

به سمت اتاق کارش رفت و پشت میزش نشست. مثل همیشه به سیگار مورد علاقه اش پناه برد؛ بین لبهاش گذاشت و روشنش کرد.

اولین کام رو عمیق گرفت و اجازه داد دودش آروم از بین لبهای برجسته اش خارج بشه؛ پلکهاشو رویه هم گذاشتو وجودشو مهمون تاریکی کرد. تاریکی که دوباره خاطرات پسرشو تداعی میکرد؛ دلبری های دیشبش، گرمای لبهاش رویه اینچ به اینچ بدنش، لبخندش، عطرش، چشمای سیاه و تیله ایش یا بی پروا بودنش...


_ چی دلیل لبخندت شده، ولنس..!


با شنیدن صدای یونگی چشم هاشو باز کرد؛


_ یونگی..


_ دوباره سراغ اون سیگارای فاکی رفتی؟


_ باید آروم میشدم..


_ با پسرت خودتو اروم کن.. نه این آشغالا


تهیونگ نگاهشو از چشمهای عصبیه مرد گرفت و به سیگار نیمه سوخته اش خیره شد. با صدای خسته اش آروم لب زد؛


_ اگه خودش دلیلِ این تلاطم باشه چی..!


_ ...


_ پسرکِ من دلیل ناآروم بودنِ پدرشه..


سیگار جدیدی روشن کرد و همزمان با کام گرفتنش با صدای گرفته اش ادامه داد.


_ هیونگ.. اگه جای من بودی ... کدوم رو انتخاب میکردی..


کمی مکث کرد با سرانگشتاش آروم گردنبند پسرشو لمس کرد؛


_ خانواده ات یا..پسرت..!


به پلاک طلایی گردنبندش خیره شد، نرم بوسیدش؛


_ پدرش، خانواده ام رو به قتل رسوند..


کام سطحی دیگه ایی از سیگارش گرفت؛


_ فقط چون به پدرم علاقه داشت، اما ...


_ ...


_ اما پدرم عاشقِ مادرم بود و نتونست عشق جئون رو قبول کنه..


تلخ خندید و ادامه داد؛


_ و همین باعث شد تا اون تصادف اتفاق بیوفته.. تصادفی که چیزی جز انتقام جئون از پدرم نبود..


_ ...


_ تنها شدم هیونگ..


_ ...


_ تویه حساس ترین دوران زندگیم تنها شدم..


_ ...


_ و این بخاطر حماقت پدرش بود..


_ تهیونگ..


تهیونگ سرشو بالا اورد و به یونگی خیره شد اما کبودیه رویه گردنش توجهشو جلب کرد.


_ هیونگ..آسیب دیدی؟


_ من؟


تهیونگ با انگشت به کبودیه گردنش اشاره کرد و جواب داد؛


_ آره، گردنت کبود شده


یونگی که متوجه ی منظورش شد ناخواسته لبخندی زد. خاطره ی دیشبش تویه ذهنش در حال پلی شدن بود؛ بی طاقت بودن پسرک و کیس مارکهایی که رویه تنش به جا میذاشت، فرنچ کیس خشنشون بالا و پایین شدن جیمین رویه دیکش، و چشمایی که موقع کام شدن خیس از اشک و خمار شده بودن..


_ مهم نیست...


_ اما..


_ بزار جواب سوالتو بدم


_ ...


_ تو هم به خوبیه من میدونی جونگکوک مقصر نیست..


قبل از اینکه تهیونگ جوابی به مرد بده صدای نواخته شدن پیانو به گوششون رسید؛


_ این صدا از اتاق توعه؟


تهیونگ لبخندی زد و بدون حرف از اتاق کارش خارج شد؛به سمت اتاق شخصیش رفت دستگیره ی در رو آروم پایین کشید و بدون صدا وارد شد.

پیانو گوشه ی اتاق و کنار دیوار شیشه ایی بود؛ پرده ها کشیده شده بودن و نور خورشید اتاق رو روشن نگهداشته بود، اما چیزی که اونجارو زیبا میکرد، پسرکی که تنها با یک پیرهن سفیدرنگِ حریر، پشت اون ساز نشسته بود، و نور خورشید تن بلوریشو از زیر اون لباس زیباتر به نمایش میذاشت. جونگکوک با دقت پیانو میزد و مرد هر لحظه بیشتر غرق زیبایی پسر بی گناهش میشد.

آروم از پشت نزدیکش شد و پشتش ایستاد خم شد و بوسه‌ی نرم و طولانیی رویه گردن خوش عطرش گذاشت؛ اما پسرک همچنان به نواختنش ادامه داد و این تهیونگ رو برای بوسیدنش حریص تر میکرد. کنار گوشش با صدای دورگه شده اش زمزمه کرد؛


_ من میبوسمت و تو توجهی نمیکنی..


بدون اینکه پاسخی بده به پیانو زدنش ادامه داد.


_ این منو برای بوسیدنت حریص تر میکنه..


_ تهیونگا...


پسر دست از نواختن پیانو کشید و به کلاویه هاش خیره شد؛


_ میترسم..


_ ...


_ از داشتنت میترسم..


_ ...


_ من هر چیو که داشتم..از دست دادم..


_ ...


_ نمیخوام تو هم از دست بدم..


هنوز هم به کلاویه های پیانو خیره بود با صدای لرزونش ادامه داد.


_ بیا بریم تهیونگا...


_ ...


_ بیا از اینجا بریم...


پلکاشو رویه هم فشار داد و لبشو به دندون گرفت تا بغضش شکسته نشه؛


_ جونگکوکیِ من..


تهیونگ هم پشت پیانو نشست، و به جونگکوک اشاره کرد رویه پاهاش بشینه. پسر بدون نگاه کردن به چشمای مرد رویه پاهاش نشست؛ تهیونگ به رون‌های برهنه و بلوری پسرش خیره شد و آروم با سر انگشتاش لمسش کرد. گوششو بوسید و به نیمرخش خیره شد؛


_ به من نگاه نمیکنی ماه کوچولو؟


اما جونگکوک همچنان به حرکت انگشتای کشیده و گندمی رنگ مردش رویه پاهای برهنه ی خودش خیره بود.


_ به آسمونت نگاه کن جونگکوکی...


_ ...


_ این آسمون بخاطر تو تاریک شده..


_ ...


_ تا فقط تو نگاهش کنی..


_ حالا هم میخوایی نگاهتو ازش بگیری؟


گوششو نرم بوسید و به زمزمه کردن ادامه داد.


_ هومم کوچولویِ من؟!


جونگکوک آروم سرشو به سمت تهیونگ چرخوند و از اون فاصله ی کم به چشمهای تاریک مردش خیره شد. تهیونگ بوسه سطحی رویه لب‌های صورتی رنگ پسرش گذاشت و دوباره به چشم هاش خیره شد.


_ سيريلا..


_ جانم


_ زندگی کردن چه حسی داره؟


_ ...


_ چون..


_ ...


_ هیچوقت زندگی نکردم..


_ ...


_ همیشه در حال دست و پا زدن بودم.. تا فقط از اقیانوس تاریکی که خانواده‌ام ساخته بود، نجات پیدا کنم..


_ ...


_ مادرم.. اون تنها تکیه گاهم بود.. اما همون هم از دست دادم..


اولین قطره ی اشک از چشماش به سمت گونه اش روون شد اما به زدن حرفهای روحش ادامه داد.


_ شیش سالم بود که بی پناه شدم..


_ ...


_ شیش سالم بود که پدرم مادرمو جلویه چشمام غرق خون کرد..


_ ...


_ شیش سالم بود که مجبور بودم به جای بوسیدنِ صورت ماهش..چهره ی غرق خونشو ببوسم..


اشکاش از چشماش سرازیر میشدن و سعی میکرد با پشت دست اون ها رو پس بزنه؛ اما مرد در سکوت فقط به پسرش گوش سپرده بود با صدایی که از بغض میلرزید ادامه داد.


_ فقط چون.. چون اون مثل پدر نبود... اون چیزی به جز یکی از خدمه های اونجا نبود..


_ ...


_ و من حاصل همخواب شدن اجباریه مادرم با پدر بودم..


حالا هق میزد و صورت خیس از اشکشو با دستاش پوشونده بود.


_ مادر فقط میخواست اون عمارت رو همراه من ترک کنه اما..


_ ...


_ اما جئون مانعش شد..فقط چون..


_ ...


_ فقط چون اون پسری نداشت و حالا من اولین پسر خانواده‌اش بودم..


_ ...


_ولی مادر..نمیخواست که من آلوده بشم.. آلوده ی اون خانواده بشم..برای همین تقلا کرد.. تا همراه با هم اونجارو ترک کنیم..


_ ...


_ اما اینکارش.. اینکارش نتیجه ایی جز کشته شدنش نداشت... و من بی پناه شدم..


اشکاشو پس زد و به چهره ی مردش خیره شد. با سرانگشتاش پوست گندمی رنگ صورتشو لمس کرد و ادامه داد.


_ برای همین میترسم..

_ ...


_ میترسم حالا که پناهم شدی.. از دستت بدم..


_ ...


_ تنها راه از دست ندادنت..دور شدن از اینجاست..از این خانواده..


مرد دستی که در حال نوازش کردن صورتش بود رو بین انگشتاش گرفت، و همونطور که به چشم های پسرش خیره بود انگشتای ظریفشو بوسید.


_ قول میدم که از اینجا بریم جونگکوکا..


با سرانگشتاش رد اشک رویه گونه اش رو لمس کرد و ادامه داد.


_ اما قبلش.. کارِ نیمه تمومی دارم که.. باید تمومش کنم..



Report Page