Pt"26

Pt"26

KIMJEUON

➜ پارت 26 رو با این آهنگ بخونید: لینک آهنگᯤ


_ماه کوچولوی من..آسمونتو بیشتر ببوس..امشب..عجیب به بوسیده شدن نیاز داره..


اما تنها جواب پسر، خیره شدن به چشمای تاریک و خسته‌ی مردش بود؛ تهیونگ به سکوت پسرش لبخندی زد دستشو بالا اورد، و با سرانگشتاش پوست لطیف لبهاشو لمس کرد؛


_ جونگکوکی...


جونگکوک دستای مرد رو از رویه لبهاش پس زد؛ مماس لب های تهیونگ آروم زمزمه کرد.


_ پسرت نتنها لباتو... بلکه میخواد همه ی تنتو ببوسه..


نرم لب پایین مرد رو بین لبهاش کشید و آروم مکید؛ گوشه‌ی لبش رو تا پایینِ نرمه ی گوششو بوسید.


_ فقط..میخوام آرومت کنم تهیونگا...پس..پس مانعم نشو و چشماتو ببند..


جونگکوک لباشو رویه گردنش گذاشت و نرم بوسیدش؛ مرد گرمای لبهای پسرشو نقطه به نقطه ی تنش احساس میکرد، و حتی اطراف نیپلش؛ کم کم لبهای جونگکوک به سمت زیر شکمش میرفت و این...

پسر پتو رو رویه تن لختش پایین کشید و به دیک نیمه هارد شده ی تهیونگ خیره شد؛

مرد با حس کردن سرما رویه دیکش، ناخواسته 'هیسیی' زیر لب کشید. اما هنوز زمانِ باز کردن چشماش نبود؛ پس به پسرش اعتماد کرد اما..


_ حاحح..


گرما و خیسی لبهای جونگکوک رو رویه کلاهک دیکش احساس کرد و این با هوای سرد اطرافش تضاد تحریک کننده ایی ایجاد کرده بود. مرد با چشماییی که حالا خمار شده بود به پسرش خیره شد و با صدای بم شده اش لب زد؛


_ میخوایی چکار کنی... جئون؟


_ گفتی ببوسمت..


_ قرار بود لبامو ببوسی، نه...


ایندفعه پسر حجم بیشتری از دیک خیس شده ی مردشو وارد دهنش کرد و همین برای ساکت کردن تهیونگ کافی بود؛ همونطور که پریکام دیک تهیونگ رو رویه لب های خودش لیس میزد با نگاه جدی و سردش به چشمای خمار مرد خیره شد، آروم لب زد؛


_ حالا نوبت توعه که خفه شی.. و فقط ازش لذت ببری..دد..


جونگکوک مک محکمی به کلاهک دیکش زد و حاصلش ناله‌ی آروم و مردونه ی تهیونگ بود؛


_ به من اعتماد کن هیونگ، آبنبات خوردنو دوست دارم..


_ اون فاکیو باید لیس بزنی جئون..


_ اما مکیدنشو بیشتر دوست دارم سیریلا..


چشمای تهیونگ با هربار مکیدن خمارتر میشد و نالهاش عميقتر؛ جونگکوک زبونشو بین شیار کلاهک دیکش کشید و این باعث منقبض شدن زیر شکمش شد. نیشخندی زد و به چشمای خمارتر شده ی تهیونگ خیره شد..


_ من الان فقط رویه شیارش زبون کشیدم...خیلی زود تحریک شدی هیونگ..


مرد انگشتاشو بین موهای مشکی رنگ پسرش برد و آروم به اونها چنگ انداخت؛


_ نظرت چیه فقط ساکت بشی..و به مکیدنش ادامه بدی!..


پسر تمام دیک تهیونگ رو وارد دهنش کرد؛ جونگکوک کم کم سرعت ساک زدنشو بیشتر کرد. مرد از شدت لذت سرشو به عقب انداخت و محکمتر موهای پسر بین انگشتاش فشار داد؛ جونگکوک سریعتر دیک مرد رو ساک زد تا اینکه...


_ عا حححح...جونگـ..جونگکوکی...


تهیونگ سرشو بالا اورد و بین پلکهای نیمه بازش به دهن پر از کام پسرش خیره شد؛ جونگکوک تمام کام مرد رو قورت داد و با تن لختش دوباره رویه بدن تهیونگ خیمه زد؛ پتو رو رویه تن هردوشون بالا کشید و به چشمای پر از لذت مردش خیره شد. جونگکوک لبخند مهربونی به تهیونگ زد و زمزمه کرد.


_ پسرت تونست.. کمی آرومت کنه؟


تهیونگ توجهش به کام سفید رنگی که گوشه ی لب پسرش باقی مونده بود جلب شد؛ سرشو بالا اورد و رویه کامش زبونی کشید و بعد دوباره گوشه ی لبشو بوسید.


_ پسرِ من تویه آروم کردن پدرش ماهره..


گونه اش رو لمس کرد و به چشمای ستاره بارونش خیره شد. جونگکوک لب هاشو رویه لب‌های تهیونگ گذاشت، اما حرکتی نمیکرد، چشم هاشو بست تا قلب لرزونشو با گرمای لب مردش آرومتر کنه؛ تهیونگ دستشو دور کمر پسرش حلقه کرد و فاصله ی بین بدنهاشونو به صفر رسوند. پسر با تعجب لب هاشونو فاصله داد و به چشمهای براق تهیونگ خیره شد.


_ یا یا...من سنگینم هیونگ..اذیت میشی..


تهیونگ بوسه ی سریعی رویه خال زیر لب جونگکوک گذاشت؛


_ فقط میخوام رویه تنم بخوابی..


گونه های پسر رنگ گرفته بود و این لبخند رویه لب های تهیونگ رو عمیقتر میکرد.


_ اما..


تهیونگ همونطور که کمرشو نوازش میکرد آروم لب زد؛


_ بخواب جونگکوکی..


جونگکوک سرشو تویه گردن مرد مخفی کرد و تهیونگ به بامزه بودن پسرش آروم خندید، صدای خسته ی جونگکوک به گوشش رسید.


_ پس انقدر گردنتو میبوسم..تا خوابم ببره..


تهیونگ در جواب پسر به بوسیدن سرشونه ی لختش بسنده کرد؛


جیمین ماشین جونگکوک رو گوشه ایی از عمارت کیم پارک کرد؛ نفس عمیقی کشید و بعد از خاموش کردن ماشین به آسمون شب خیره شد؛ ویسکی که همراه خودش اورده بود باز کرد و آروم ازش نوشید. چشم هاشو بست به سکوت اون عمارت گوش سپرد. تاریکی پشت پلکهاش در حال پلی کردن خاطره ایی بود که همراه با تلخ بودنش عجیب دلنشین بود. خاطره ی اولین بوسه اش با مردی که..

تا به خودش اومد متوجه شد در حال لمس کردن لب های خودشه..


_ چی باعث شده اینطور لبهای خودتو لمس کنی...


با شوک سرشو به سمت صدا چرخوند؛


_ یونـ.. یونگی؟


_ ...


_ چطور اومدی داخل.. که.. که متوجه نشدم..


_بهتره اینو از خودت بپرسی‌.. به چی فکر میکردی که متوجه ی وارد شدنم نشدی!..


پسر نگاهشو از یونگی گرفت و بیشتر از اون ویسکی نوشید. اما وقتی با سکوت مرد مواجه شد آروم لب زد؛


_ میخوری؟


و بعد گلس ویسکی رو به سمت یونگی گرفت.


_ آره میخورم اما ..


یونگی دست پسر رو کنار زد و بعد..

این چشمای گرد شده ی جیمین بود که به چشمای بسته ی یونگی خیره شد؛

لب هاش توسط مرد آهسته مکیده میشد؛ حرکتی نمیکرد، حتی خبری از پس زدن مرد نبود. اجازه داد لبهاش بوسیده بشه، شاید..

یونگی با صدا لب هاشونو فاصله داد و همونطور که به لب های خیسش چشم دوخته بود آروم زمزمه کرد؛


_ اما ..ويسكیِ لبهاتو ترجیح میدم..


جز سکوت جوابی از پسر نگرفت؛ نگاهشو از لبهاش گرفت و به چشمهای مبهمش خیره شد.


_ نمیخوای دوباره منو پس بزنی؟.. مثل اون شب...


_ ...


_ تو گفتی دوست نداری توسط یه پسر بوسیده بشی ، اما..


_ ...


_ من دوباره تو رو بوسیدم..


ولی مرد تا به خودش اومد..

متوجه شد حالا پسر رویه پاهاش نشسته و مماس لب هاش لب میزنه؛


_ دوسش داشتی!.. ويسكیِ لبامو ..؟


لب هاشو نزدیکتر کرد؛


_ دلت نمیخواد دوباره مزه‌شون کنی؟


پسر خودشو رویه پای مرد بالاتر کشید؛ سکوت یونگی قلبشو میترسوند و کم کم مجابش میکرد تا فاصله بگیره اما ...

یونگی دستاشو دور کمر پسر حلقه کرد و محکم لبهاشو به لب های جیمین رسوند؛ یونگی خشن لب های خوشطعم پسرک رو مزه میکرد و جیمین به بی قرار بودن مرد تویه گلو میخندید. با کم اوردن نفس لب هاشونو فاصله داد و به یونگی خیره شد؛ صدای دو رگه شده ی مرد به گوشش رسید.


_ خسته شدی..؟


جیمین نیشخندی زد و کنار گوشش آروم زمزمه کرد؛


_ خسته..؟ شب تازه شروع شده و ما .. قراره کلی کار انجام بدیم..


تهیونگ بعد از پوشیدن پیرهن و شلوار مشکی رنگش، سمت پسرکش که غرق خواب بود رفت. به تن بلوری و لختش خیره شد؛ پتو رو رویه بدنش بالا کشید و از نزدیک به چهره ی پسرش خیره شد. چشماشو آروم بوسید. قصد داشت لب هاشو ببوسه اما صدای نوتیفیکیشن گوشی مانعش شد؛ از تختش فاصله گرفت و بعد از روشن کردن گوشیش به پیام رویه اسکرینش خیره شد..


Report Page