Porn Art🔞
https://t.me/BTS69_NSFWدستش رو دور کمر بیبیش حلقه کرد و با صدای بم و خواب آلودش لب زد:
_ چیکار داری میکنی تایگر کوچولو؟
تهیونگ لبخندی زد و به سمت مردش برگشت،دستهای آردی و سفیدش رو دور بدن لخت مردش حلقه کرد و گفت:
+ دارم برای خودم و ددی صبحونهی مقوی درست میکنم... بعد از راندهای دیشب نیاز داریم بهش...
پوزخندی روی لب پسر کوچکتر نقش بست و دستش رو زیر تیشرت پسرش فرو کرد.
_ ولی من فقط با خوردن تو قوت میگیرم بیبی!
گفت و پسر رو به سمت اوپن هل داد و اهمیت نداد که دستش آردی شده و با دستش بوت پسرش رو لمس کرد.
_ این دو تا هلو رو خوب باید با آرد ورز داد لاوندر!
پسر بزرگتر هیسی کشید و خودشو روی اوپن بالا برد.
جونگکوک با دیدن حفرهی صورتی و شسته شدهی تهیونگیش لیسی به لبش زد و آروم انگشتش رو وارد پسرش کرد.
+ محتاط نباش بانبان، از دیشب هنوز برات گشاده!
تهیونگ گفت و با حس انگشت مردش که جلو و عقب میرفت و خیسی زبون مرد روی پایینتنهش آهی کشید و سرش رو به عقب پرت کرد.
پسر کوچکتر میتونست قسم بخوره که حاضره بدن پسرک رو درست مثل یک بت بپرسته...
تهیونگ با حس انگشت مرد روی نقطهی حساسش نالهای کرد و موهای مردش رو چنگ زد و حرکاتش رو کنترل کرد.
+ سریع تمومش کن دد، باید شیرینی ها رو توی فر بزارم!
جونگکوک پوزخندی و مکی به بالزهای پسرش زد.
_ پس زودتر برای ددی بیا و کامت رو بهم بده... چون عادت دارم قبل از صبحونه گلوم رو تر کنم سکسی بوی!
با گفت این جمله، پسرک رو روی اوپن خوابوند و به تن آردی شده و حفرهی خیس و آمادهاش خیره شد.
داخل چشمهای پاپی طور تهیونگ التماس برای داشتن مردش موج میزد.
اون همیشه برای یکی شدن و سکس با مردش انرژی داشت...
+ منتظر چی هستی؟ بیا گلوت رو هر چه زودتر تر کنیم دد!
تهیونگ گفت و پاهای ظریف و آردی شدهاش رو
بیشتر باز کرد تا حفرهاش رو بیشتر در معرض نگاه گرسنهش جونگکوک قرار بده.
_ فکر کنم سوراخت بیشتر از من که تشنهی کامتم، گرسنهی دیکم باشه لاوندر!
پسر کوچکتر گفت و پاهای پسرک رو بالا برد و پوست نرم، آردی و گندمی رنگش رو لمس کرد.
عضوش رو روی ورودی ملتهب پسرش تنظیم کرد و آروم واردش شد.
+ عاح فاک، میبینی؟ هنوز برات گشادم بانبان...
جونگکوک زیر لب فحشی جهت تعریف از اون حفرهی داغ گفت و ضربههای محکم و معروفش رو شروع کرد.
پسر بزرگتر به کمرش قوسی داد تا عضو مردش رو روی نقطهی موردعلاقهاش بیشتر حس کنه و هم زمان تنش توسط دستهای آردی جونگکوک به آرد آغشته میشد.
نالههای دورگه و مورد علاقهی مردش رو از دهنش خارج میکرد و پسر کوچکتر رو برای ادامه تشویق میکرد.
ذهنش به دلیل لذتی که بهش کارد میشد خالی تر از اون بود که نگران توت فرنگی ها و خمیر تارتها باشه...
_ اوممم لعنت بهت... تو خیلی خواستنیای!
جونگکوک گفت و اسپنکی به بوت پسرش زد و عضوش رو بی مکث داخلش میکوبید.
+ اه... من یا ... یا عاح...صبحونهات؟
_ هر چیزی که به تو مربوط بشه دال!
تهیونگ بیش از حد آماده بود تا کام بشه... چون محض رضای فاک چند دقیقهای پیش با حس زبون جونگکوک داخل حفره اش نزدیک بود کام بشه اما رسیدگی به ددی تشنهاش واجب تر بود مگه نه؟
پس خودش رو نگه داشت و عضوش رو پمپ کرد...
تحملش تموم شده بود و پروستاتش بیشتر و بیشتر توسط ضربههای قدرتمند مردش له میشد.
با صدای رگهای لب زد:
+ اممم... ددی؟ صبحونهات حاضره...
پوزخندی روی لبهای جونگکوک به خاطر حرفهای کثیف و بلبل زبونیهاش نشست.
مکی به سوراخ کوچیک روی کلاهک عضو پسرک زد و همزمان با فشار داخل پسرک کام شد که کام شدنش همان و پر شدن دهنش با مایع گرم شیری رنگ بیبیش همان!
تمامش رو قورت داد و دور دهنش رو پاک کرد و آروم عضوش رو از پسرک بیرون کشید.
+ چون تو همیشه برای من گرسنه و بی تابی!
تهیونگ گفت و گذاشت مردش اون رو توی آغوشش بگیره و به حمام ببره.
_ فکر کنم امروز نیازی به تارت توتفرنگی نباشه بیبی بیر... چون همین الانشم نمیتونم چیزی بخورم.، چون تو سیرم کردی!
پسر بزرگتر لبخندی زد و با شیطنت لب زد.
+ هیچ وقت به یک همسر خونه دار نگو که نیای به دستپختش نیست... چون بهش بر میخوره!
لبهاس رو آویزون کرد و به مردش خیره شد.
_ پس اول تارتها رو بذار توی فر که وقتی از حموم اومدیم آماده باشن کوچولو... حالا که دقت میکنم میبینم بدجور گشنمه.
پسر بزرگتر خندهی ریزی کرد و به سمت آشپزخونه رفت.
+ دقت کردی؟ هیچوقت نمیتونی در برابر من مقاومت کنی آقای جئون جونگکوک...
پسر کوچکتر از داخل حمام گفت:
_ و تو هم خوب بلدی چجوری برای من شیرین زبونی کنی جئون کیم تهیونگ!