معادلههای اصمّ و سیاستگذاری ملی - تازه آغازِ ماجرا
عباس آخوندی
گروهی به اصطلاح هوادار براندازی در بیرون و گروهی با ژستِ انقلابیگری و در هیات منجی در درون به شعار "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" دل بستهاند. بیبنیانی به گفتهی اردشیر زاهدی داماد شاه؛ براندازانِ بیرونیِ متوهم، فاسد و وابسته به قدرتهای خارجی آنقدر آشکار است که پرداختن به آن کاری بیهوده مینماید. ولی، خطِّمشی و رفتارِ کسانی که در درون، از یکسوی، با ایجاد شرایط ممتنع و به بنبستکشاندن امور در همهی عرصهها از جمله برجام و یا FATF، در عمل سیاستگذاری ملیِ را ناممکن میکنند و از سوی دیگر، با دامنزدن به انتظارات در صددند که موجبات بیاعتباریِ مسؤولان را فراهم آورند، جای تامل فراوان دارد. شادمانیِ این گروه از هر بنبستی که در حوزهی سیاستگذاری حادث میشود و غنجی که از هر رنجی که به مردم وارد میگردد به دلشان زده میشود، جای شگفتی دارد. تا جایی که در همراهی با براندازان به پیشباز شعار "دیگه تمومه ماجرا" رفتهاند با این توهم که نوبت، نوبت آنان است. غافل از آنکه اگر مشکلی پیش آید آنان اولین قربانی هستند و نه آخرین منجی! واقعیت این است که در حوزهی آگاهی و انتخاب مردم، این آغاز ماجراست.
در این دوسه هفتهی اخیر با دو پردهی خبری روبرو بودیم:
پردهی اول: برادر محمودِ حجتی در پاسخ به سؤالِ چرایی گرانیِ گوشت گفت: "ما این شرایطی که داریم اول باید خدا را شکر کنیم که هست". همین بیان کافی بود که حضرات برادر محمود را ببرند زیر هشت و برخی نمایندگان همیشه حاضر در صحنه بیدرنگ از او سؤال کنند که این چه سخن بیربطی بود که گفتی و صداوسیمای عالم به همهچیز قبل از ایجاد، او را به دلیلِ بیتوجهی به درد مردم رسوای خلق کند. واقعیت این است که بهای گوشت با سطح درآمد بیش از پنج دهک هیچ تناسبی ندارد و نشان از توسعهی فقر غذایی در کشور دارد. مردم واقعا در شرایط سختی زندگی را سپری میکنند. ولی، سؤال واقعی این است که چی شد که اینطور شد؟ آیا میشد کاری کرد که به چنین شرایطی گرفتار نیاییم؟
پردهی دوم: سردبیر ارگان وابسته با دبیر مجمع تشخیص مصلحت نیز در 13 بهمن 1397 در تابناک نوشت که: "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!" . او مینویسد که این "اگر چه شعاری بود که در کف خیابانها در سال 1396 توسط عدهای از مردم علیه دو گرایش عمده سیاسی در کشور سر داده شد و در ابتدا کمی افراطی به نظر میرسید، اما حقیقتی که در دل این شعار نهفته، بیاعتمادی مردم نسبت به حرکتهای ضدِّ ملی و ضدِّ مردمی این هر دو گرایش سیاسی در کشور و قفلکردن امور در فضای بسته تفکر حزبی و قبیلهای خودشان... عملا نشان میدهند که اصولگرا، اصلاحطلب دیگر تمومه ماجراا! انتسابِ حرکتهای ضدِّ ملی و ضدِّ مردمی به دو جریانِ اصلی صحنهی سیاسیِ ایران جای تامل دارد. ایشان در ادامه، همانند کسی که خود تحریم را برای حذف رقیبان طراحیکرده و اقدامش موفق شده، با شادمانی میگوید: "که تجربه ده سال اخیر نشان داد که دولت اصولگرا در نهایت اعلام کرد برای شکستن تحریمها باید با آمریکا مذاکره کرد و با کسب اجازه از رهبری، مذاکره با آمریکا را در عمان با ویلیام برنز معاون سیاسی وقت وزارت خارجه آمریکا شروع کرد. دولت اعتدال هم از ابتدا برای شکستن تحریمها به حضور آمریکا در گفتوگوها اصرار داشت؛ واقعیت این است که اصولگرا یا اصلاحطلب، اداره کشور را در دوران تحریم بسیار سخت و حتی گاهی غیر ممکن دانستهاند؛ اما به هر حال در چند سال پیش رو تحریم هست و کشور هم باید اداره شود!". در پایان نتیجهای که میگیرد بسیار جالب است: "برای اداره کشور در زمان تحریم حداقل دو اقدام واجب است؛ اول اطمینان از اینکه در داخل، دشمنیها، برای مدتی به حداقل برسد". ولی، با توجه به اینکه هر دو جریان سیاسی کشور ضدِّملی و ضدِّ مردمی هستند، این به حدِّاقل رسیدنِ دشمنیها، به مفهوم بهرسمیت پذیرفتن همهی گرایشهای سیاسی و صلح اجتماعی نیست بلکه به معنی حذف و سرکوب همگان و تسلیم دودستی کشور به حضرات است. لذا تاکید میکند: "و دوم اینکه همه افرادی که پست مدیریتی دارند و معتقدند با تحریمها نمیشود کار کرد همانند عباس آخوندی استعفا دهند و بروند! اشتباه نشود، زندگی با تحریم مورد پسند نیست! اما تحریم واقعیت هست و کشور باید اداره شود". شاید از خلال این موارد بشود حدس زد که حضرات چه خوابِ آشفتهای برای این ملت دیدهاند.
آقای حجتی در ابتدای سخنشان گفتهاند "ما این شرایطی که داریم..." این شرایط چیست؟ قبل از ادامه بحث همینجا توضیح دهم که من با سیاستهای اقتصادی بخش کشاورزی پس از انقلاب که ادامهی سیاستهای اصلاحات ارضی است و هنوز کسی یارای واکاوی و نقد آن را نداشته است، از بنیان مخالفم و این یادداشت را در دفاع از آن نمینویسم بلکه، هدفم توضیح در بارهی سیاست "خلق وضعیت امتناع در سیاستگذاریِ ملی" است. واقعیت این است که گروهی در ایران هستند که متخصص به بنبست کشیدنِ کارها و سپس مطالبهگریاند. در ریاضی معادلههایی وجود دارند که به آنها گنگ و یا اصمّ میگویند. اینها معادلههایی هستند که اساسا پاسخ ندارند و انتظار پاسخ در باره آنها بیمورد است. تا بشر بشر بوده این معادلهها حل نشدهاند و نخواهند شد؟ چون در اساس غلط هستند.
فرض کنید معلمی وارد کلاس میشود و براساسِ تقلبی که یکی بیرون از کلاس به او رسانده برای اظهارِ فضل میگوید بچهها کی میتونه این معادله را حل کنه؟ آن چه عددی است که در خودش ضرب شود و بعد با خودش جمع شود، عدد یک هم به آن اضافه شود و نتیجه صفر گردد؟ به فرمول ریاضی میتوان اینگونه نوشت: (x2+x+1=0). این یک معادلهی اصمِّ معروف در ریاضی است. دانشآموزان هرچه تلاش میکنند نمیتوانند آن را حل کنند. یکی از دانشآموزان که با ایدهی معادلههای گنگ آشنایی دارد میگوید: آقا این معادله گنگ است و پاسخ ندارد، مگر در چارچوب اعداد موهوم و یا مختلط. معلم که شاید برای اولینبار عبارت اعداد موهوم به گوشش میخورد، بیدرنگ بادی به غبغب میاندازد و با نگاهِ عاقل اندر سفیه میگوید بگو ببینم مساله پاسخ ندارد و یا تو چون بلد نیستی این را میگویی؟ یکی دیگر از دانشآموزان میگوید که آقا ما بلد نیستیم، شما خودتان حل کنید ببینیم چه میشود. پاسخ معلم این است که اهه! این که کاری نداره یک معادله درجه دو ساده است. من میخواهم شما ذهنتون را بکار بیندازید و خلاقیت داشته باشید. بروید فکر کنید تا هفتهی دیگر.
نتیجهی هفته و هفتههای بعد هم معلوم است، معادله در مجموعهی اعداد حقیقی راهِ حل ندارد. به تدریج، این موضوع تبدیل به یک چالش در کلاس میگردد که معلم مرتب به دانشموزان سرکوفت میزند و معادله هم حل نمیشود. لذا، موضوع از محیط کلاس به اتاق معلمان و همچنین انجمن اولیا و مربیان درز میکند. در اتاق معلمان یک گروه از آنان که سوادشان بیشتر از این آقا نیست با وی متحد میشوند و میگویند، بله این درست است. ما باید مسالههایی را طرح کنیم که هیچکس تا کنون نتوانسته آنها را حل کند. وگرنه، طرح مسالههایی که دیگران پاسخ آن را دارند که افتخاری ندارد. ما باید نوآوری داشته باشیم و دانشآموزان را مجبور به خلاقیت کنیم. شاید هم از ابتدا یکی از همینها تقلب را به معلم طرحکننده سؤال رسانده باشد. در مقابل، گروه دیگری از معلمان میگویند: این اقدام غیرِ اخلاقی است و از ساحت معلمان بهدور است. مگر میتوان با ذهن و سرنوشتِ بچههای مردم بازی کرد؟! از آن گذشته، والدین بچهها به ما اعتماد کردهاند و آنان را به امانت به ما سپردهاند. بههرروی، اینان در برابرِ گروهِ اول میایستند. و این مایه یک انشقاق جدی در مدرسه میشود. ولی، کار بدینجا ختم نمیشود؟
ماجرا تمام نیست. مساله کیفیت آموزش در کلاسِ درسِ ریاضی در انجمن اولیا و مربیان طرح میشود. پدر یکی از اولیا که خود تحصیلکرده است، به این اقدام معلم اعتراض میکند که این چه وضع طرح مساله است؟ معلمِ فضلفروش دادِ سخن میدهد که آقایان و خانمها توجه کنید ما سبک نوینی در تدریس ابداع کردهایم و دانشآموزان را به مشارکت در کلاس و تفکر وا میداریم. آیا دوست دارید که ما یکسری مسالهی حل شده را برای حفظکردن به فرزندان شما آموزش دهیم و پس از چندی همه را فراموش کنند و یا آنکه روشِ تفکر را به آنان آموزش دهیم؟ ما به بچههای شما روی پای خود ایستادن و حلِّ مسالههای سخت را یاد میدهیم تا در آینده روی پای خود بایستند. هرچه ولیِّ طرح کنندهی سؤال تلاش میکند که بگوید شما از اساس سؤال را غلط طرح کردهاید و نه تنها مشارکتی در کلاس و حلِّ مسالهای در کار نیست که مانع تفکر بچهها ما شدهاید، راه بهجایی نمیبرد.
ولی، باز هم ماجرا تمام نیست. اولیا بهتدریج در مییابند که فرزندان آنان هیچ چیز نمیآموزند و چون مسالههای غلط را نمیتوانند حلکنند، اساسا علاقهشان را به آموختن و درس و مدرسه از دست دادهاند. لذا، دست بهکار میشوند و فرزندانِ خود را از آن مدرسه به مدرسه دیگری منتقل میکنند. در نتیجه، آن مدرسه در محل بیاعتبار میشود. البته به هزینهی صرفِ وقت دانشآموزان، اولیای آنان و پس از ایجاد یک سوء تفاهمِ جدی درمیانِ مردمِ محل.
این داستان واقعی سیاستگذاری در ایران است. عدهای که به شعار "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" دل بستهاند. آنان با ایجاد شرایط ممتنع وبه بنبستکشاندن امور در همهی عرصهها اعم از برجام و یا FATF و نظایرِ آن و ایجادِ انتظار پاسخگویی به درخواستِ مردم همانند زمانهای عادی، میتوانند موجبات بیاعتباریِ مسؤولان را فراهم آورند و در عالمِ وهم خود را به عنوان علامهی کل و منجیِ کشور جابزنند. لذا با موفقیت در ایجاد هر بنبستی و واردشدنِ رنجی به مردم، دلشان غنج میزند که دیگه تمومه ماجرا و نوبت، نوبت آنان است. حال آنکه اگر قدری ریاضی خواندهبودند میدانستند که حاصلضرب دو عدد موهوم منفی میشود. تضارب حضرات متوهم در درون و بیرون تخریب است و اگر مشکلی پیش آید آنان اولین قربانی هستند و نه آخرین منجی! واقعیت این است که این آغاز ماجراست.
باید به این حضرات گفت که این مدرسه شماست که اعتبارش را از دست میدهد. درست است که محمود حجتی نمیتواند به گرانیِ گوشت پاسخ دهد. چون نمیتواند بهوضوح شرایطی را که او در آن کار میکند را بهمردم بگوید. هر توضیحِ بیشتری در اینباره، مردم را بیشتر عصبی میکند. چون بلافاصله این پرسش را ذهن مردم ایجاد میکند که اگر این چنین است، چرا دولت این شرایط را میپذیرد؟ چرا میپذیرد گروهی فراتر از قانون اساسی کارها را به بنبست بکشانند و دولت در برابرِ مردم پاسخگو باشد. در آن صورت، سؤال مردم؛، ضعف اقتدارِ دولت خواهد شد. ولی، همچنانکه برادر محمود گفت، این شرایط را شما فراهم آوردهاید که باید به بودنِ گوشت شکر کرد. شمایید که با طرح سؤالهای گنگ و بیپاسخ کشور را به بنبست میبرید.
مگر شما نمیدانید که قیمتها در بازار نسبی هستند؟ یعنی تصور دارید که نرخِ ارز افزایش بیابد ولی، نرخ کالاها ثابت بماند؟ یعنی واقعا شما به پیامدِ سخنانتان در بیثباتی و عدم قطعیت بازار، بهویژه بازارِ ارز ناآگاهید؟ شما نمیدانید که در بازار ناپایدار هیچکسی سرمایهگذاری و یا تجارت نمیکند؟ چرا هر روز یک شوک جدید به بازار وارد میسازید؟ شما انتظار دارید که ما از شما باور کنیم که شما مفهومِ محدود کردنِ مبادلههای مالی را بر تجارت و افزایش گرایش به قاچاق و افزایش قیمت تمامشدهی کالای صادراتی و وارداتی را نمیدانید و متوجه نمیشوید که موجبات کاهش درآمدهای ارزی کشور را فراهم میآورید و فقط محضِ رضای خدا این اقدامهای مخرب و غیرِ مسؤولانه را انجام میدهید؟
اقدامهای غیرِرسمی که شما نامِ آن را دورزدنِ تحریم میگذارید، اگر ضرورت داشته باشد، برای موارد خاص و معدود است. اگر قرار باشد تمام تجارت یک کشور آن هم کشوری که خود را چهار راه جهان میداند با هشتاد میلیون نفر جمعیت، همهاش غیرِرسمی و شخصی شود، تصور کنید از یک سوی با چه محدودیتی در عرضه مواجه میشود و از سوی دیگر، چه دریایی از فساد خلق میشود. شما انتظار دارید که مردم چشمشان را بر خلق پدیدههای فساد بیسابقهای چون بابکِ زنجانی و مشابهِ آن که نتیجهی قهری بستهشدن مجاریِ رسمی، قانونی و پاسخگویِ تجاری و به استقبال رفتن تحریم و امتناع در سیاستگذاری است را نبینند و به دوگانهسازیهای تصنعیِ شما، استقلال-وابستگی و یا آزادگی-خفت که در نهایت هم استقلال و هم آزادگی را از مردم باز میستاند ایمان بیاورند.
مردمی که از ناکارآمدیِ دولت شِکوِه دارند، این را نیز میدانند که این شما هستید که دولت را از کارکرد انداختهاید و این وضعیت ممتنع را بهوجود آوردهاید. ولی، رندانه در صددید زمانیکه پیامدهای سختِ و غیرِ قابلِ قبولِ آن آشکار میشود، دیگران را سرزنش کنید و درخواست حذفِ آنها را بنمایید تا بهجبر و خارج از انتخابِ مردم زمامِ قدرت را بهدست بگیرید. مطمئن باشید تازمانیکه انتخابات در کشور برگزار میشود، ماجرای مدرسهی شما دیگه تمومه و تازه آغاز ماجرای ملتِ انتخابگر است. مردم در انتخابات امکان انتخاب مدرسههای دیگری که معادلههای اصمّ طرح نمیکنند، و در مقابل، پرسشهای درست از ایران را به میان میآورند هم دارند.