Personal teacher

Personal teacher

https://t.me/JNhouse

صدای خوش و بش کردن معلم خصوصی جدید و مادرش حسابی اعصابش رو به هم ریخته بود. یواشکی سرک کشید تا بتونه جهنم جدیدی که در انتظارشه رو ببینه. زن جوونی بود که قد بلند بود و خیلی اتو کشیده به نظر میومد جنی تمام مدت به این فکر می‌کرد که چطوری این گزینه رو هم حذف کنه. انقدری توی فکر فرو رفته بود که متوجه نشد حالا اون زن دقیقا جلوش وایساده بود و می‌خواست بهش دست بده. در واقع برای جنی سوال بود که چطور وقتی جوری بهش زل زده که انگار قراره بکشتش همچنان اون لبخند بزرگ از روی صورتش پاک نمی‌شه!

با بی‌میلی دستش رو جلو آورد و توی دست بزرگ معلمش گذاشت با فشرده شدن صمیمانه‌ی دستش توسط زن اخمی کرد و دستش رو کشید.

زن شروع کرد به حرف زدن و خودش رو معرفی کرد

اما حالا جنی دلیل دیگه‌ای برای حواس پرتی پیدا کرده بود؛ معلم جدیدش زیادی جذاب بود اینو وقتی فهمید که به محض نشستنش روی صندلی میل شدیدی به نشستن روی پاهاش احساس کرد. لیسا درس رو شروع کرده بود ولی جنی فقط داشت وراندازش می‌کرد که با صدای لیسا به خودش اومد

-اصلا حواست هست؟

با تخسی تو چشماش زل زد

+نخیر نیست.

لیسا با کلافه‌گی نفسش رو بیرون داد.

-مشکلت با ریاضی چیه جنی؟

+ازش متنفرم.

لیسا خوشحال از اینکه بلاخره یک جمله حرف از دهن جنی بیرون اومده لبخند زد.

-سخت نگیر. برای ریاضی فقط لازمه یکم دقیق باشی.

+من نمی‌تونم دقیق باشم.

زن پوزخند زد

-ولی چند دقیقه پیش خیلی دقیق داشتی منو دید می‌زدی.

جنی پشت چشم نازک کرد و وانمود کرد خیلی از مکالمه کلافه شده پس لیسا سریع درس رو از سر گرفت که فکری مثل صاعقه به سر جنی زد.

شاید بهتر بود شروع کنه به رفتارهای عجیب غریب و فراریش بده؛ مثل همه‌ی اون صد تا معلم قبلی، البته این دفعه به یه روش دیگه.

با لبخند پیروزمندانه‌ای از جاش بلند شد و جلوی چشم‌های بهت زده‌ی لیسا جلو رفت و روی پاهاش نشست. برای لحظه‌ای ته دلش یکم احساس خجالت کرد اما با یادآوری اینکه این کلمه کلا براش معنایی نداره بیخیال شد و شروع کرد به کشیدن باسنش روی لیسا، که صدای تقریبا بم لیسا زیر گوشش پیچید

-چی کار می‌کنی بچه؟

احساس کرد نفسش برید ولی خودشو خونسرد نشون داد

+روی اون صندلی جام راحت نبود.

دست لیسا روی کمرش نشست.

-ولی باسنت که روی پایین تنه‌م حرکت می‌کنه داره یه چیز دیگه می‌گه!

لیسا بی‌پروا دستشو سمت رونای دختر برد و پوسیشو از روی شلوار لمس کرد. دست دیگه‌ش هم بیکار نموند و اطراف سینه‌های خوش فرمش حرکت کرد.

جنی داشت زیر دست زن وول می‌خورد و ناله‌های بی‌اختیاری از بین لباش فرار می‌کردن که با فرو رفتن دوتا از انگشتای لیسا توی دهنش خفه شدن.

-تو که نمی‌خوای مادرت بفهمه دختر کوچولوش برای فرار از درس داره با معلمش چیکار می‌کنه؟

عالی شد! حالا داشت براش انگشت‌هاشو ساک می‌زد

قرار نبود کسی که اونجا عذاب می‌کشه خودش باشه.

با شنیدن دوباره‌ی صدای لیسا ناله‌ی خفه‌ای از دهنش در رفت.

-افرین دختر خوب. معلمتو راضی کن.

زن انگشت‌های خیسشو اطراف دهنش کشید که جنی با عجز گفت:

+لطفا

-فکر کردی انقدر راحته؟ من اون چیزی که می خوای رو بهت می‌دم. ولی یه شرط داره.

پیش چشم‌های منتظر و خمار جنی نیشخند زد.

- تو مثل یه دختر خوب درسی که بهت می‌دم رو گوش می‌کنی و یاد می‌گیری در عوض منم کاری می‌کنم ستاره‌هارو بیبینی بیبی.

Report Page