Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_561


سام سریع بلند شد و گفت 

- وایسا دیبا... من برم

کنار ایستادم 

سام سریع رفت بیرون

بهرام با یه مرد دیگه در حال بگو مگو بود که یهو به هم حمله کردن 

سام و یه نفر دیگه رفتن تا جداشون کنن

اما کی حریف هیکل بهرام میشد!

دعوا داشت بالا می‌گرفت 

بهرام یغه طرف گرفته بود 

یه لحظه ترسیدم طرف چیزیش بشه

دیگه نتونستم عقب وایسم

رفتم جلو و بلند گفتم 

- بهرام... بهرام ولش کن...

بهرام یغه طرف ول کرد 

هولش داد عقب

طرف افتاد رو زمین 

بهرام برگشت سمت من و عصبانی گفت 

- برو تو اتاق دیبا...

سام سریع گفت

- تو هم برو تو اتاق بهرام...

بهرام نگاه خشمناکی به سام انداخت 

اما اومد سمت من

دستمو گرفت و منو با خودش برد سمت اتاق سام و در رو کوبید 

هنگ ایستادم

الان دقیقا من چکار کردم که بهرام سرم داد زد؟ 

بهرام عصبی رفت سمت پنجره 

با حرص بازش کرد 

لبه پنجره نشستو شروع کرد به سیگار کشیدن 

بحث بیرون آروم شد 

اما به زبان فارسی بود و همین برام عجیب بود

در باز شد 

من همچنان فقط ایستاده بودم

سام اومد داخل و گفت

- بهرام... چته پسر؟

بهرام عصبی گفت

- داغونم... داغون... به من نگاه کرد و گفت

- اون عوضی در مورد باسن زن من داشت نظر میداد نمیدونست من فارسی میفهمم. حقش نبود دندوناش رو خورد کنم

هنگ کردم

آخه اولا بهرام از قصد میخواست اندام منو به بقیه نشون بده

بعد الان سر دید زدن باسن من میخواست دندونای یکی رو خورد کنه

سام رفت سمت میزش

نشست و گفت

- اون کارش اشتباه بود... تو هم بدتر...

مکثی کرد و گفت

- یادم نمیاد غیرتی این مدلی بوده باشی!

بهرام یهو با خشم به من نگاه کرد و گفت

- حالا هستم... تو هم حواست باشه!


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page