Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_559


سام مکث کرد 

تو سکوت چند دقیقه به من نگاه کرد و گفت

- آره دیبا... احتمالش هست... همونقدر که ممکنه بچه شما ژن چشم هاش به تو بره... همونقدر ممکنه اخلاقش به پدرش بره...

مکث کردم

آروم سر تکون دادم و سام گفت

- دیبا... احتمال بیمار بودن یه بچه با شرایط شما ۳۰ درصده... همینقدر احتمال خیلی بیماری های دیگه هست. اگه قصدت واقعی باشه باید آماده پذیرش هر اتفاقی باشی...

نگاهشو از من گرفت 

به برگه جلوش خیره شد و گفت 

- البته که اینجا اجازه سقط جنین به تو میدن

نگاهم کرد و گفت 

- اما با توجه به افسردگی بعد سقط... من پیشنهاد نمیکنم تا مطمئن نشدی میتونی... باردار بشی

آروم سر تکون دادم و گفتم

- ممنونم... شاید بهتر باشه فعلا صبر کنیم

سر تکون داد و گفت 

- آره... و مسلما بهتره از روش های ضد بارداری استفاده کنین

لب گزیدم و گفتم

- فعلا که نکردیم 

سام خندید و گفت 

- بهرامه دیگه... باید خودت خواستی باشه

آروم گفتم 

- چطوری؟

شونه ای تکون داد و گفت

- همین الان رفتی بیرون بهش بگو برید آمپول ضد بارداری بزنید به همین راحتی 

نفس عمیقی کشیدم و گفتم

- نه نمیشه الان... الان هنوز بهش نگفتم صبر کنیم 

برای بعد...

سام خندید و گفت 

- اما من بهش گفتم

ابروهام بالا پرید و گفتم 

- قبول کرد؟

سام سر تکون داد و گفت

- بهرام وقتی آرومه... خیلی منطقیه... موافقی؟

آروم سر تکون دادم و گفتم آره... مثل من

سام خندید و گفت دقیقا...

تشکر کردم و رفتم بیرون

طبق گفته سام در مورد آمپول گفتم 

بهرام هم قبول کرد و رفتیم تزریق کردیم 

اون شب یه رابطه آروم داشتیم و کم کم زندگیمون برگشت به روتین قبل

تو خونه یه مربی میآورد باهام ورزش میکرد 

دختر جوونی بود

حدودا هم سن خودم

به بهرام میگفتم دوست دارم منم کار کنم

برای همین شروع کردیم به کار کردن رو زبان من

البته تو وان حمام!

هر شب یه ساعت تو وان حمام با تحریک بدن من با بهرام مکالمه انگلیسی کار میکردیم 

بهرام هم متخصص لقات بالای ۱۸ سال بود 

بعد از یکماه و نیم بدنم به توان قبلش برگشت

پدر و مادرم ایران درگیر درمان بودن

منم روزها با بهرام میرفتم داروخونه و قرار بود یه دوره اطلاعات داروئی برم

حس میکردم به یه آرامش نسبی رسیدم 

مخصوصا که بهرام دیگه قاطی نمی‌کرد 

تا نزدیک تولدش...

وقتی احمدرضا اومد و پیشنهاد داد یه تولد برای بهرام بگیریم و همونجا شام ازدواجمون رو هم بدیم


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page