Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_550


از حرفش قلبم درد گرفت

بده که مشکلی داری که قابل درمان نیست 

مشکلی داری که تقصیر خودت نیست 

دست خودت نیست 

هر چقدر هم بجنگی باز بیدار میشه 

مثل مشکل خود من 

مثل دیوونگی های خود من

مثل اون بخش روان پریش مغز من که تصمیمات اشتباه می‌گرفت 

دستمو آروم تکون دادم 

گونه بهرام رو به سختی نوازش کردم و گفتم 

- بهرام... منم مثل خودتم... مهم اینه... همو دوست داریم... باقیش مهم نیست...

چشم هامو بستم و حس کردم سبک شدم

یه حقیقت رو گفتم

یه حقیقت که همیشه به خودم دروغ میگفتم

میخواستم بگم عاشق بهرام نیستم

میخواستم بگم مجبور شدم با بهرام بمونم

دوست داشتم نقش مظلوم 

نقش کسی که زیر بار زوره بازی کنم

اما در واقع نبود

تو بودنم با بهرام شاید اولش اجبار بود 

اما باقیش اجبار نبود 

این من بودم که دوست داشتم پیشش باشم 

دوست داشتم بهم زور بگه 

بعد هم نازمو بکشه 

این من بودم که مثل خودش دیوونه بودم 

دیوونه...

بهرام دستم رو بوسید و گفت 

- مرسی...

نگاهش کردم 

لبخند محوی زد و بلند شد 

نرم رو لبمو بوسید و گفت

- مرسی که با وجود اینکه تا گردن تو لجنم... دوستم داری

لبخند زدمو گفتم

- تو هر جا باشی... منم کنارتم 

لبخند زد و دوباره لبمو بوسید 

پرستار اومد 

دوباره بهرام بیرون کرد 

منو بردن mri و اسکن

تا برگردم اتاق دوباره خوابم برد 

بیدار شدم صبح بود 

بهرام کنارم نبود

آتل دور بدنم سبک تر شده بود 

دستمو بیشتر تونستم تکون بدم 

اما هنوز انگار نا نداشتم

زنگ کنار تختم رو فشار دادم

یه پرستار اومد بالا سرم و پرسید چیزی می‌خوام گفتم آب

یه چیزی گفت که نفهمیدم و رفت بیرون 

چشم هامو بستم که صدای آشنا سام رو شنیدم


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page