Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_540


جا خوردم 

سریع گفتم 

- هیچی من که پیش تو بودم

با حرص نفسشو بیرون داد 

چشم هاش ترسناک شده بود 

عصبی رسیدیم خونه

ماشینو پارک کرد و سرم داد زد 

- تو برو بالا 

خودش گوشیش رو برداشت و دوباره شماره گرفت 

ایستادم که داد زد 

- واسه چی وایسادی؟

میترسیدم 

صدام در نمی اومد 

اما باید میگفتم 

نمی‌خواستم بهرام با خشم بیاد سراغ منو از بدنم انتقام بگیره 

یاد تمام حرف های سام افتادم 

نفس عمیق کشیدم و گفتم 

- بهرام... هر کسی هر کاری بکنه... تا وقتی دل ما با همه... اونا هیچ غلطی نمیتونن بکنن...

یکم هنگ کرد 

اما هنوز عصبانی بود 

رفتم سمتش 

واقعا میترسیدم یهو داد بزنه

اما آروم بغلش کردم 

دستمو دور کمرش بردمو سرمو رو سینه اش گذاشتم 

چشمم رو بستم و گفتم 

- نذار هیچکس اذیتت کنه... با این خشم اپل خودت اذیت میشی 

بهرام همینطور ایستاده بود 

هیچ حرکتی نمی‌کرد 

چند لحظه گذشت تازه انگار باورم کرد 

اونم بغلم کرد و گفت 

- مرسی... حق با توئه...

گوشی گذاشت تو جیبش 

موهامو بوسید 

نفسشو با خستگی بیرون داد و گفت 

- بریم بالا. نمیزارم یه بازنده شبمون خراب کنه

لبخند زدم

از بهرام جدا شدم 

دست تو دست رفتیم بالا

باورم نمیشد با حرف تونستم بهرام آروم کنم

هر دو رفتیم اتاق

لباسمون عوض کردیم 

یه بلوز و شلوار پوشیدم و رفتیم زیر پتو پیش بهرام 

بهرام تلویزیون اتاق رو روشن کرد و گفت 

- دوست داری چه فیلمی ببینیم؟

چرخیدم سمتش و گفتم 

- هر چی تو دوست داری 

تو هاردش گشت و گفت

- با دخترا چی میگفتین؟


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page