Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_566


بدون حرفی رفتم رو پای بهرام نشستم

دستش رو روی پیراهن تنم کشید و رو نوک سینه هام مکث کرد 

هومی از رضایت گفت و تو گوشم لب زد

- آفرین...

با این حرف دستشو برد زیر پیراهن و یه جا اونو از سرم بیرون آورد 

انقدر پیراهنش برام گشاد بود که نیازی نباشه دکمه هاش رو باز کنه و پرت شد کف آشپزخونه

بهرام دستشو رو نوک سینه بیرون افتاده من کشید و گفت

- همیشه از این کارا بکن...

با این حرف رو بازی لباس قسمت باسنم دست کشید و انگشتش رو برد بین باسنم 

خودمو سفت کردم

خندید و گفت 

- بشین شام بخوریم

با این حرف بلند شد 

منم بلند شدم و نشستم رو صندلی خودم

بهرام رفت دست هاش رو شست 

بدون نگاه کردن به من گفت 

- دوست داری با کدوم شروع کنم

نگاهش کردم و گفتم 

- هر چی تو دوست داری

برگشت سمت من

نگاهش باز رو تنم چرخید 

نشست 

یه برش کوکو برداشت و سس زد

گذاشت داخل دهنش و گفت 

- بخور سرد شده

سر تکون دادم و یه برش برداشتم 

بدون سس گذاشتم تو دهنم و بهرام گفت 

- لیوان نیاوردی!

لیوان نیاورده بودم 

از قصد 

چون دقیقا تو کشو کنار بهرام بود و میخواستم اگر لازم شد خم بشم پیشش

بلند شدم و گفتم 

- الان میارم...

رفتم سراغ کشو و خیلی بیشتر از نیاز خم شدم 

بهرام دستش رو رو قوس باسنم کشید و گفت 

- نظرم عوض شد ...

تو همون حال سوالی نگاهش کردم که بلند شد 

باسنمو تو دستاش فشرد و گفت 

- شام باشه برای بعد 

صاف ایستادم که هولم داد سمت اوپن

تو همون حال خم شدم رو اوپن و بهرام پاهامو گرفت 

بلند کرد 

زانوهامو گذاشت رو کانتر کوتاه تر 

درست باسنم جایی که میخواست بود 

بدون مکث کمر شلوارشو باز کرد 

آلتش در حال انفجار بود

بیرون آوردش و پشتم تنظیم کرد 

واژنم خیس بود و بهرام خودشو سر واژنم مالید و گفت 

- پشتتم باید امشب باز کنم... اما فعلا...

قبل اینکه حرفش تمام شه

آلتشو تا ته تو واژنم فرو کرد و ناله ام بلند شد 

خم شد 

سینه هامو گرفت 

تو گوشم گفت 

- ببخشید دیبا


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )

Report Page