Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_565


یه رابطه خشن و طولانی...

هممم

از همونا که خودمم بعدش بیهوش میشم و بدون فکر به چیزی می‌خوابم 

حس میکردم خودمم بهش نیاز دارم 

نفس عمیقی کشیدم و بلند شدم 

چندتا سیب زمینی برداشتم و تو ماکروفر چند دقیقه گذاشتم تا نرم شه

بعد تو خوردکن ریختم و آسیابش کردم. دوتا تخم مرغ هم همون داخل انداختم با ادویه و نمک محتویاتو یکجا ریختم رو تابه و رو گاز گذاشتم 

یه کوکو سیب زمینی بی دردسر!

برای یه نفر که کلی کار داره

زیر گاز تنظیم کردم و رفتم اتاق خواب 

یکی از لباس خواب های سک‌سی مورد علاقه بهرام پوشیدم

یه بادی یه سره بود که سر جای باسنش یه قسمت باز شبیه قلب داشت 

نوک سینه ها هم دوتا سوراخ شبیه قلب داشت که نوک سینه میفتاد بیرون

رو این لباس یکی از پیراهن های بهرام رو پوشیدم 

انقدر پیراهنش برام بزرگ بود که تا سر زانوهام می‌رسید 

رفتم تو سرویس اتاق خواب 

در اصلی کابینت های بهرام رو فشار دادم

همه در ها هم زمان باز شد و نگاه کردم 

هممم...

چی می‌تونه جذاب باشه

هم برا بهرام هم برا من

از رو دیلدو ها رد شدم

واقعا علاقه ای به اونا نداشتم چون خود بهرام حسابی هر دو طرف رو پاره میکرد!

اما شلاق های پر دار برام جالب بود 

یکی سایز متوسط برداشتم 

یه دونه ویبراتور نوک سینه رو برداشتم 

قدم زدم و نگاه کردم 

یه دست بند هم بد نبود 

دلم یچیز دیگه میخواست 

یه شلاق کوچیک که حدس زدم برای جاهای حساس باشه هم برداشتم 

رفتم تو آشپزخونه

میز شام چیدم 

کنار بشقاب بهرام شلاق ها. دست بند. ویبراتور و قاشق و چنگال گذاشتم 

بشقاب برای خودمم گذاشتم 

گوجه و خیار هم خورد کردم 

میز رو چیدم 

کوکو گذاشتم وسط میز 

با نون کنارش 

پیام دادم به بهرام 

- شام حاضره

جواب نداد 

استرس گرفتم 

نیاد چی...

اما یه ربع نشده صدا کلید اومد

زود دوئیدم تو اتاق خواب اول ایستادم و نگاه کردم 

بهرام اومد تو

با اخم

نگاه کرد دنبال من گشت 

منو ندید رفت سمت آشپزخونه

آروم رفتم بیرون و نگاه کردم 

بهرام با اخم به میز نگاه کرد 

نگاهشو گرفت اما یهو مکث کرد 

تازه متوجه اون وسایل رو میز شد 

رفت سمت میز و دستش رو کشید رو شلاق ها

نفس عمیق کشیدم و رفتم به سمتش 

سرشو بلند کرد 

نگاهم کرد 

لبخند محوی زدم 

نگاهش رو پیراهنش که تنم بود چرخید 

صندلی میز رو عقب کشید و گفت 

- اون زیر چی داری؟

لبخند زدم 

کنار صندلی ایستادم و گفتم 

- میخوای ببینی یا حدس بزنی؟

نشست رو صندلی و گفت 

بیا بشین رو پام خودم حدس بزنم


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )

Report Page