Part
Eshq khod sakhte#عشق_خودساخته♥️
#پارت_563
تازه فهمیدم قضیه چیه
بهرام تا قبل من یه جوری زندگی کرده بود که حالا نمیخواست ادامه بده
برای همین این مدت هم با دوستاش رفت و آمد نداشتیم
سام گفت
- بهرام... همه آدم ها دو وجه دارن...
به من نگاه کرد و گفت
- وجه محافظه کار و وجه بی خیال
لبخند زدم
من وجه محافظه کارم خیلی فعال بود
سام به بهرام نگاه کرد و گفت
- تو همیشه بیخیال بودی... حالا محافظه کار شدی!
بهرام سر تکون داد و سام گفت
- وقتشه تو روابطت تجدید نظر کنی! اونایی که میدونی میتونی اعتماد کنی رو نگه داری باقیش نه
بهرام کلافه گفت
- من روابط کاری و دوستانه ام تو هم گره خورده نمیتونم یه سری رو بزارم کنار! به کارم لطمه میخوره
سام گفت
- اما میتونی روابط رو با اونا محدود کنی
بهرام چشم هاش رو دست کشید و گفت
- من ازدواج کردم... خونه من که همیشه پارتی بود! حالا چند ماهه یه مهمونم نداشت... دوستام منتظرن دعوتشون کنم. مادرم منتظره برم بهش سر بزنم
نفسش رو با حرص بیرون داد و گفت
- اما هیچکدوم در توان من نیست...
سام گفت
- میدونم قضیه رو اعصابته اما بزرگش نکن
- بزرگه سام خیلی بزرگه...
سام خندید و گفت
- بهرام... دوستایی که تو رابطه هستن و پایبند به روابط هستن رو جدا کن... اونارو از ۷ دعوت کن... دوست های رو مخت رو از ۹ و فقط برای شام! اینجوری هر دو دسته میفهمن کجای زندگیت هستن! روابط هم سر سطح جدید ادامه پیدا میکنه.
با نظر سام موافق بودم
بهرام آهی کشید و گفت
- روش فکر میکنم
سام سری تکون داد و گفت
- میخوای فردا هم بیای پیشم؟
بهرام گفت آره و بلند شد
منم بلند شدم و سام گفت
- دیبا... تو هم میخوای بیای؟
( نویسنده آرام
خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )