Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_562


لب گزیدم 

واقعا انتظار این رفتار رو از بهرام نداشتم

درسته رفتار قبلش رو مخ بود 

اما رفتار الانش هم ترسناک بود 

سام گفت 

- دیبا حواسش هست... تو حواست باشه قاطی نکنی!

بهرام شاکی به سام نگاه کرد و سام گفت

- چیه نکنه با منم دعوا داری! نکنه طرف به باسن من هم چشم داشت

از حرفش لبمو گزیدم تا بلند نخندم

اما بهرام هم خندید 

سیگارش رو خاموش کرد و گفت 

- تو هم فقط مال منی عروسک

اینبار هر سه خندیدیم

بهرام کلافه نشست و سام گفت

- بخاطر هر احمقی آدم خلق خودشو کثیف نمیکنه بهرام... من از تو انتظار رفتار پخته تری داشتم

بهرام سریع گفت 

- دست خودم نبود. اولین بار بود اینجوری شدم

سام به من اشاره کرد برم بشینم و گفت

- دیبا گفت می‌خواین مهمونی بگیرین و تو عصبی هستی! نکنه اونم ربط داره به این حست؟

بهرام عصبی نفسشو با حرص بیرون داد 

بدون نگاه کردن به سام گفت

- آره... دفعه قبل یکی از بچه ها کلید کرد به دیبا...

نگاهم کرد و گفت

- دیبا محل نداد 

حرفش رو تائید کردم که بهرام رو کرد به سام و گفت 

- من قبل دیبا زیاد دختر بازی کردم. خودت که خبر داری!

نفس کلافه ای بیرون داد 

دست برد تو موهاش و گفت 

- اهل هر غلطی بودم. خوابیدن با دوست دختر دوستام یا حتی شیر کردن یه دختر 

دلم پیچید و چشمام گرد شد 

بهرام عصبی گفت 

- اما دیگه اون آدم نیستم

به سام نگاه کرد و گفت 

- اما اون عوضیا فکر میکنن من هنوز یکی از اونام... 

نگاهم کرد و گفت 

- قلم دستشون رو می‌شکنم اگه لمست کنن...


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )

Report Page