PART 83

PART 83

ROSE

#83

تو خانواده‌ی خودش همه تابع یک روتین خاص برای زندگی بودن، نیوان برخلاف تصورش بود و همین باعث می‌شد بخواد کنارش باشه.


نگاه آخرش رو حواله‌ی نیوان کرد و از اتاق بیرون رفت، کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.


رابرت با دیدنش پاتند کرد و پشت سرش قرار گرفت، باید امروز به کلاب‌ها سر می‌زد و قرار داد محموله‌های جدید رو بررسی‌ می‌کرد.


سعی می‌کرد تا جایی که می‌تونه کارهای شلوغ و پر از درگیری انجام نده چون فعلا نیاز داشت جای خودش رو تو اینجا ثابت کنه.


تو ایتالیا همه چیز فرق می‌کرد چون زمین بازی خودش بود و قصد برگشت هم نداشت اما اینکه امپراطوری به این بزرگی رو به دست عموزاده‌هاش بده بدتر از هرچیزی به نظر می‌رسید.


+به مستخدم بگو حواسش بهش باشه.


+باید بریم دیدن پدرت.


با شنیدن این حرف سرجا ایستاد و منتظر موند رابرت حرفش رو کامل کنه.


+انگار یه جلسه‌ی فوری گذاشتن، مسئله جدیه. روس‌ها برخلاف حرفشون عمل کردن و درگیری تو منطقه ما رخ داده.


+پلیس هم وارد ماجرا شده؟

Report Page