Opposition

Opposition

Mahmoudi

نقش«اپوزيسيون» در حکومت استبدادي

 

هرچه فرصت کنشگري از اپوزيسيون قانون‌گرا گرفته شود و هرچه فروغ روشنگري در جامعه کاستي پذيرد، حکومت استبدادي در هاويۀ بحرانهاي ژرفتر فرو مي رود و مردم هرچه بيشتر اميد و اعتماد خود را نسبت به کاهش بحرانها از کف ميدهند و هر روز ناراضيتر ميشوند.

 

سید علی محمودی

 

وضع اپوزيسيون در حکومت استبدادي در قياس با حکومت دموکراتيک(که در متن پیشین، زیر عنوام«نقش اپوزیسیون در حکومت دموکراتیک» به آن پرداختم)، از جهات مختلف متفاوت است:

 

 نخست اينکه، اپوزيسيون از نظر قانوني ممنوع است و کنشگران آن فاقد حقوق و آزادي اند. اغراق نيست اگر گفته شود که حکومت استبدادي، اپوزيسيون را مقوله اي ضد اخلاقي معرفي مي کند که افراد آن عناصري خائن، فرصت طلب، مزدور بيگانه، فريبکار، فاسد و وطن فروش اند.

 

دوم اينکه، حکومت استبدادي، اپوزيسيون را در رديف«براندازي» معرفي ميکند تا امکان سرکوب کردن آنرا به عنوان تهديد جدي در برابر حاکمي‍ﺖِ تماميت طلب استبدادي فراهم سازند. آشکار است که اپوزيسيون و براندازي، دو مفهوم متفاوت است: يکي در چارچوب قانون اساسي و نظام حاکم عمل مي کند؛ ديگري به سوي فروپاشيدن قدرت سياسي گام برمي دارد.  به سخن ديگر، به جاي آنکه در حکومت استبدادي درکي از امکانات، ظرفيت ها و مزاياي اپوزيسيون در جهت ادارۀ بهينة حکومت در حاکمان پديد آيد، اپوزيسيون به انحاء مختلف در فضايي شعارگونه، عوام گرايانه و غير شفاف، در عم‍ﻞ ترور شخصيت مي شود.

 

سوم اينکه، اپوزيسيون در حکومت استبدادﻱ مطلقه، مجالي براي بروز و ظهور و کنشگري فعال ندارد؛ زيرا حضور اپوزيسيون در جامعه مبتني بر قبول پيش‌فرض کثرتگرايي اجتماعي و سياسي، حاکميت قانون، چرخشي بودن تمامي حاکمان، و نصب، نقد و عزل آنان از سوي مردم، يعني در يک کلمه حاکميت نظام دموکراتيک بر کشور است. درست به همين دليل است که در نظام استبدادي مطلقۀ فردي، از شکلگيري احزاب، سازمان هاي غير دولتي و نهادهاي مدني جلوگيري ميکنند، يا اينگونه نهادها را سرکوب مي کنند، با اين بهانه که وجود احزاب و گروه ها در جامعه، مُخِّل وحدت و يکپارچگي مردم است.

 

چهارم اينکه، در حکومت استبدادي که يک ايدئولوژي، يک حزب و يک فرد بر جامعه و کشور به گونهاي انحصاري حکم ميراند، اپوزيسيون که خود را فاقد حقوق، آزادي و کنشگري مييابد، به ناگزير«زيرزميني» مي شود؛ يعني راه فعاليت مخفي و حتي کشاکش مسلحانه با نظام استبدادي حاکم را در پيش ميگيرد. در واقع، اپوزيسيون که مي تواند براي حاکميت، فرصتي طلايي در راستاي کاهش خطاها و نقصان ها از يک سو، و افزايش مشروعيت و کارآمدي از سوي ديگر به شمار رود، به عنوان تهديدي جدي در برابر قدرت سياسي و سردمداران آن صف آرايي مي کند.

 

اگرچه در نظام استبدادي تلاش مجدانه اي صورت مي گيرد که اپوزيسيون از صحنه قدرت سياسي محو شود، اما تجربه نشان داده است که این حکومتها به ندرت ميتوانند اپوزيسيون را محو و نابود کنند. اپوزيسيون، اگرنه آشکارا بلکه نهاني، به حرکت و پويش خود ادامه مي دهد؛ همانند پري رويي که تاب مستوري در عرصة جامعه و سياست ندارد، و اگر دﺭِ قانون و آزادي-که حق آن است- به رويش بسته شود، سر از روزﻥِ نقبي درمي آورد که از مخفيگاه خويش به سوي عرضه عمومي گشوده است.

 

به هر حال در حکومت استبدادي، اپوزيسيون تهديدي جدي در برابر يکهتازي ها، قانونگريزي ها و افراطگري هاي حاکميت خودکامه به شمار مي رود، و رسانه هاي گروه‍ﻲ دولتي و رسمي مي کوشند از آن هيولايي ترسناک در ذهن و ضمير مردم بسازند. اپوزيسيون و پيوستن به آن، در ادبيات استبدادي، يک دشنام بزرگ  و گناه نابخشودني است؛ زيرا اپوزيسيون در پي اصلاح و تغيير سياست ها و برنامه هاي ناصواب و تغيير سياستمداران بيکفايت يا فاسد است. اين همه، موجب وحشت و تزلزل حکومت استبدادي مي شود و خواب آرام را از چشم خودکامگان مي ربايد.

 

 در اين ميان، هرچه فرصت کنشگري از اپوزيسيون گرفته شود و هرچه فروغ روشنگري در جامعه کاستي پذيرد، حکومت استبدادي در هاويۀ بحرانهاي ژرفتر فرو مي رود و مردم هرچه بيشتر اميد و اعتماد خود را نسبت به کاهش بحرانها از کف ميدهند و هر روز ناراضيتر ميشوند.

 

قابل درک  است که قانع‌کردن حاکمان در نظام استبدادي، نسبت به ضرورت برخورداري از اپوزيسيون و کارکردهاي مثبت آن، کاري است به غايت دشوار و طاقت سوز. در نتيجه، خودکامگي بدون مهار و مديريت ادامه مي يابد و خود- به دست خود- مردم را عليه نظام حکومتي مي شوراند. فرجام خيزش و انقلاب، اگرچه به عمر حاکم خودکامه پايان مي بخشد، اما جامعه و کشور را در سراشيبي افراطگري، بيدولتي، انتقام جويي و فرصت طلبي قرار ميدهد. از اين رو، سرنوشت حکومت خودکامه، انقلاب است که به گونه اي اجتناب ناپذير رخ مي دهد و فرجام انقلاب، فروپاشي قدرت سياسي و دل سپردن به آرمانشهري دست نايافتني است.

 

آشکار است که راه چاره، پذيرش نظام دموکراتيک با همة قانونمندي ها و استلزامات آن است؛ يعني برآمدن نظم سياسي بر پايۀ انتخاب و آراء مردم، گردن نهادن به حقوق و آزاديهاي اساسي، چرخشي شدن تمام مناصب، پاسخگويي حاکميت، شفافیت، پذيرش اپوزيسيون فعال و کنار آمدن با جامعه اي آزاد، متکثر و چندصدايي.

 

متن کامل:

سید علی محمودی(1393)، درخشش‌های دموکراسی، تأملاتی در اخلاق سیاسی، دین و دموکراسی لیبرال، تهران، نشر نگاه معاصر.

 

@Drmahmoudi7


Report Page