Ning yi zhou
मेंWalter"زود باش مینجونگ!تو میتونی مینجونگ!"
بومگیو داشت با داد خواهرشو تشویق میکرد.تو بازی بیزبال خواهرش بود.
در اخرین پرتابا بودن.اگر تیم مقابل ۳ بار خطا میکردن تیم مینجونگ برنده میشد.و مینجونگ پرتاب کننده بود در مقابلش نینگ یی ژو یا با اسم مستعارش نینگ نینگ بود.دختر طلایی شهرستان.همه خوش اخلاقی،نازی،خوشحالی اونو دوست داشتن.همه عاشق اون بودن.
مینجونگ نفس عمیقی کشید.وقتی صدای سوت اومد مینجونگ توپو محکم پرت کرد.خوب بود،چون نینگ نینگ نتونسته بود توپو بگیره.
"پرتاب عالیی بود مینجونگ!"بومگیو با پاپکرن تو دستش روی صندلی نشسته و خواهرشو تشویق میکرد.کنارشم سوبین بود.پسری که مینجونگ ازش خوشش میومد.ولی فقط عشق بچگی بود.بینشون هیچی نبود.
نینگ نینگ اخمی کرد.بازنده و برنده شدن دست اون بود.با تلاش به تمرکز کردن چوب بیزبالشو دستش گرفت.
مینجونگ تلاش کرد اعتماد بنفسشو بدست بیاره.برای اخرین بار به سوبین نگاه کرد.بعد به جلوش برگشت و توپو پرتاب کرد.نینگ نینگ باز نتونست بگیره بومگیو زود دست زد.پاپکرناش داشتن می افتادن."عالی بود مینجونگ!"
مینجونگ قرار بود برای اخرین بار پرتاب کنه.تلاش کرد از نگاهای نینگ نینگ نترسه.و اخرین بارتوپو پرتاب کرد ولی این بار نینگ نینگ خطا نکرده بود نینگ نینگ چوبشو زمین گذاشت و شروع به دویدن کرد.تیم مینجونگ تلاش کرد توپو بگیره ولی دیر شده بود،توپ از زمین خارج شده بود.
"نمیتونه!نه!نه!"بومگیو از زیر لبش حرف زد.مینجونگ هم وسط زمین بازی ایستاده بود.تیمش باخته بود.با چشماش دنبال سوبین گشت ولی داشت میرفت.ولی تیم نینگ نینگ با خوشحالی میدوییدن.مسابقه تموم شده بود.
تیماشون داشتن دست میدادن که نینگ نینگ به سمت مینجونگ دویید "پسر دستات خیلی قویه!دقیقا مثل اهن!داشتی شکستم میدادی!"نینگ نینگ با خنده گفت.مینجونگ با خجالت لبخند زد.
مینجونگ گفت "بازی خوبی بود"با نینگ نینگ دست داد"بازی خوبی بود"مینجونگ وقتی جواب نینگ نینگو شنید رفت.
୨♡ 📓 ִ ׁ ⸼ ི ི ⊰ ⊰ 🫖 ✦
روز قشنگی بود.افتاب تو اسمون بود.تابستون نزدیک بود نینگ نینگ سوار دو چرخش شده بود.هرکی جلوش بیاد بهش لبخند میزد و دست تکون میداد. جههیون و چنلو تو ماشین سفید رو باز کنار نینگنینگ اومدن.
"سلام نینگ"جههیون با لبخند سلام داد
"سلام"با دور شدن نینگ نینگ نور خورشید به پسرا خورد.پسرا لبخندی زدن و به راهشون ادامه دادن.بعد دور شدن جههیون و چنلو یه مینیبوس سیاه نزدیک شد.روش با رنگ سبز ابی نوشتا شده بود'آبرا کادابرا'
نینگ با اخم به مینیبوس خیره شد و دوچرخشرو به اون سمت روند.
୨♡ 📓 ִ ׁ ⸼ ི ི ⊰ ⊰ 🫖 ✦
مینجونگ سر صبح بیدار شده برای مدرسه اماده شده بود.درحال خوردن سوپش روزنامه میخوند.با دو دستش روزنامه رو گرفته بود و سر میز قهوهش رو گذاشته بود.هربار از سوپ یه قاشق میخورد پدرش با عصبانیت بهش نگاه میکرد.مینجونگ نگاههای عصبی پدرشو دید.
"یکم پر سر و صدا دارتر بخور.کل شهرستان نشنیده صداتو"پدرش با تن صدای عصبیی حرف زد.مینجونگ حرفی نزد فقط داشت به پدرش نگاه میکرد.
همون لحظه بومگیو اماده شده و امده بود پایین.از جعبه نون میخواست نون برداره ولی در جعبه افتاد و به مرمر خورد.میدونست پدرش قراره عصبانی بشه.رو به پدرش برگشت و گفت"ببخشید پدر" پدرش با عصبانیت روزنامرو فشار داد و چشماشو بست.وقتی پدرش نگاه نمیکرد زبونشو در اورد.مینجونگ به این صحنه لبخندی زد.
بعد صبحانشون کیفاشونو برداشته و به سمت مدرسه حرکت کرده بودن.اون لحضه مثل همیشه بومگیو خفه نمیشد.به چیز های الکی نظر میداد"نمیدونم.مردم به جای اینکه از اسمای خودشون استفاده کنن اسم مستعار میزارن.من هیچوقت نمیخوام با یکی که اسم مستعار میزاره ازدواج کنم!"
مینجونگ خندید"پس میخوای با کی ازدواج کنی؟"
"قطعا کانگ تهیون!پسر عاشق صداشم"بومگیو حرفهای رویاییشرو شروع کرد"پولدارم هستن!"
مینجونگ با خنده حرف زد"هیچ وقت قرار نیست باهاش ازدواج کنی"وقتی داشت حرف میزد پوستر هایی که روی دیواری که از کنارش رد میشدن توجهشو جلب کرد.این جدید بود.نینگ یی ژو.
"چی شده؟"بومگیو وقتی متوجه شد خواهرش دنبالش نمیاد برگشت.
مینجونگ به پوسترا خیره شده بود.باز یکی دزدیده شده بود.و اینبار نینگ نینگ بود!
"یکی دزدیده شده این جدیده"
بومگیو جواب نداده بود.مینجونگ چشماشو از پوستر برداشت."فکر نمیکنی که قراره اونارو پیدا کنن مگه نه؟"
بومگیو گفت"نه جوری که میخوان اونارو پیدا کنن"
"بیا بریم دیرمون میشه"بومگیو میدونست خواهرش حساسه